شاید برای بسیاری که دستی بر آتش معماری و شهرسازی دارند، پروژه شوشتر نو، نامی آشنا باشد. این پروژه در دهه 50 شمسی توسط کامران دیبا با هدف اسکان کارگران شرکت کشت و صنعت شوشتر احداث شد. دیبا این پروژه را در 5 فاز طراحی کرد که تنها یک فاز آن به مرحله اجرا رسید و فازهای دیگر هرگز به مرحله ساخت نرسیدند. در هفته های گذشته، شوشتر نو بار دیگر توجهات را به سوی خود جلب نمود که دلیل آن تخریب بخشی از آن توسط ساکنان فعلی با هدف بازسازی بود.
اساسا در طی چند دهه گذشته تخریب و تغییرات کالبدی توسط ساکنان شوشتر، جزئی جدایی ناپذیری از آن بوده است، اما با این حال به نظر می رسد که اقدام تخریبی اخیر به مدد شبکه های مجازی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. در نتیجه این توجه بسیاری خواستار ثبت ملی اثر شوشتر نو به عنوان یک میراث فرهنگی شدند تا از نظر قانونی جلوی این دست تخریب ها در آن گرفته شود در همین راستا نیز شورای ملی ثبت آثار تاریخی و فرهنگی در تاریخ 30 اردیبهشت 1399 مجموعه شوشتر نو را در فهرست آثار ملی قرار داد. اما آیا به واقع شوشتر نو یک میراث فرهنگی برای انتقال به آیندگان است؟
شوشترنو ذاتاً یک شهرک شرکتی (Company Town) است؛ این شهرکها در اوایل قرن بیستم برای حل مشکل مسکن کارگران مورد توجه قرار گرفتند، اما با آشکار شدن معضلاتشان به تدریج به حاشیه رانده شدند. دو معضل مهم این شهرکها عبارت بودند از:
- انزوای اجتماعی و کلونی شدن (Colony) به دلیل فاصله ای که با سایر مراکز سکونتی داشتند.
- زیست دستوری بر اساس خواست یک مدیریت مقتدر مرکزی و ایجاد یک ساختار شهری غیر منعطف و از پیش طراحی شده برای سکونت دوره ای کارگران که مشکلاتی نظیر عدم احساس تعلق را به همراه داشت.
شوشترنو را شاید نتوان یک کلونی دانست اما به طور قطع باید آن را یک شهرک شرکتی بر مبنای زیست دستوری دانست که هرگز زیست دستوری مورد نظر در آن به فعلیت نرسیده و همین موضوع آن را در یک کشمکش دائمی با ساکنان غیر دستوری امروزی اش قرار داده است (تصویر1).
امروزه شوشتر نو با طرح اولیه دیبا بسیار متفاوت است، از همه فرم های چشم فریبش تنها بخش محدودی باقی مانده و تغییرات کالبدی و تخریب های صورت گرفته آن را به یک بافت شهری فرسوده و آشفته بدل کرده است که به سختی می توان آن را با تصاویر این پروژه در دهه 50 مطابقت داد. از همین رو به نظر می رسد که شوشتر نو بیش از آنکه مثالی از یک پروژه شهرسازی موفق باشد، نمونه ای از یک پروژه خانه سازی شکست خورده، نظیر پروئیت ایگو یاماساکی را در ذهن تداعی می کند.
به همین دلیل ثبت این پروژه با توجه با ویژگی ها و وضعیت فعلی اش تا حدودی مناقشه آمیز است و سوالاتی را در ذهن پدید می آورد. اولین سوالی که به ذهن می رسد این است که اساسا هدف از ثبت شوشتر نو چیست؟ آیا هدف این است مجموعه ای از فرمها که در اجزای به نمونه های تاریخی شباهت دارد ولی در کلیات به سختی با زندگی ساکنانش انطباق پیدا می کند و به نوعی در کشمکش با جریان زندگی آنان قرار دارند و کمال خود را وابسته به مدیریت مقتدر مرکزی تعریف می کند، بخشی از فرهنگ ایرانی و پدید آورنده تاریخ دانسته شود؟ آیا در این فرایند هدف آن است که خانه ها به شکل اولیه و با رویکردی موزه ای که معمولا در پروژه های میراث رایج است، به مانند روز اول مرمت گشته و ساکنانی جدید بر اساس یک زیست دستوری و مشابه سایر شهرک های شرکتی در آن استقرار یابند؟ سوال بعدی که می توان به آن اندیشید این است که ثبت ملی پروژه شوشتر نو چه مزیت هایی را برای معماری و شهرسازی ایران می تواند به ارمغان آورد؟
شاید مزیتی که بسیاری در مقام دفاع از شوشتر نو به آن اشاره می کنند این ویژگی است که شوشتر نو یک پروژه شهرسازی بر اساس خوانش معماری و شهرسازی ایرانی است. اما اگر به طور دقیق تر بیاندیشیم، باید این گونه بیان کنیم آنچه که شوشتر نو را برای بسیاری نمونه ای از معماری و شهرسازی ایرانی مبدل کرده است، تنها آرایه و جزئیاتی نظیر آجرکاری، چلیپا و ایوان های طاقدار در نمای ورودی خانه ها و یا ساباط هایی است (تصویر2) که در واقع نوعی گرته برداری مینیمالیستی از نمونه های اصیل شان در بافت تاریخی دزفول و شوشتر است. در هیچ بخش دیگری از شوشتر نو ما نشانی از شهرسازی ایرانی را نمی توانیم بیابیم. از همین رو اگر میراث این تزئینات جزئی را دلیلی بر ثبت آن می داند، باید این گونه بیان نمود، بافت تاریخی شوشتر از نظر تزئینات معماری و اصول شهرسازی ایرانی به حق می تواند برای ثبت شدن مستحق تر باشد.
نکته جالب اینجاست که بافت تاریخی شوشتر علی رغم دارا بودن، نمونه های شاهکاری از تزئینات معماری و اصول شهرسازی هنوز به ثبت ملی نرسیده است. سوال دیگر بر این موضوع اشاره دارد که در صورت ثبت ملی این اثر چه چیزی حفاظت خواهد شد؟ آیا تنها تزئینات و مجموعه های فرمی مورد حفاظت قرار می گیرند و یا اینکه جنبه های فرهنگی نیز بدین وسیله از آسیب ها حفظ می شوند؟ در این صورت شوشتر نو را باید دارای چه جنبه های فرهنگی دانست؟ و یا به عبارت دیگر اساسا شوشتر نو چه ویژگی هایی در خود دارد که حفظ آن سبب بازتولید فرهنگ می شود؟، زیرا همان گونه که از عنوان معاونت میراث فرهنگی بر می آید، بایستی جنبه های فرهنگی نیز در ثبت یک اثر مورد توجه قرار گیرد حال آنکه به نظر می رسد که شوشتر نو به غیر از جنبه های کالبدی اش فاقد جنبه های فرهنگی و میراثی خاصی باشد که بتوان بر آن تکیه نمود.
از همین رو به نظر می رسد که قرار دادن شوشتر نو در فهرست آثار ملی بیش از آنکه مبنایی علمی و اندیشه ای داشته باشد، مبتنی بر یک تفکر ساده لوحانه متاثر از جو ایجاد شده در شبکه های اجتماعی است. در واقع شوشتر نو به سختی قادر است دارای ویژگی هایی باشد که بتوان آن را به عنوان یک اثر میراثی- فرهنگی در نظر گرفت و اگر کمی با تأمل بنگریم خواهیم دید که شوشتر نو علی رغم تمام تلاش های به کار گرفته شده در فرایند طراحی اش تنها یک شهرک شرکتی بر اساس زیست دستوری است که در طراحی آن تلاش شده که از انگاره های معماری سنتی به صورت تزئینی استفاده شود و حال و هوایی ایرانی را برای ساکنان غیر دائمی اش خلق کند.