بیش از نیم قرن از ورود طرح های جامع به شهرسازی کشور ما می گذرد. طرح هایی که بر اساس نظریات شهرسازی مدرن و در جهت نظم دهی به چهار مؤلفه یعنی مسکن، کار، اوقات فراغت و آمد و شد پایه ریزی شده اند. حرکت انسان در شهر یه عنوان یکی از این مؤلفه ها بسیار متاثر از پیکره بندی شهر می باشد. با گذشت زمان و اجرایی شدن طرح های جامع در شهرهای ایرانی، برنامه ریزی بدون توجه به رفتار و حرکت های انسانی بیش از پیش خود را هویدا نمود. بنا بر نظریه حرکت طبیعی که از مهم ترین تئوری های نحو فضا می باشد، پیکره بندی معابر مهم ترین عامل در چگونگی حرکت عابر پیاده در شهر می باشد و طبق آن حرکت در بخش های هم پیوند تر از سایر معابر بیشتر خواهد بود.
در شهر ما قبل از مدرن، حرکت و برخورد عابر پیاده در چند سطح صورت می گرفت. در بازار که همپیوندترین بخش شهر بود، حداکثر تماس و برخورد صورت می گرفت و پس از آن به ترتیب به میدان ها، مرکز محله ها و در نهایت به واحد همسایگی که کمترین میزان همپیوندی را داراست ختم می شد. بنا بر همین سلسله مراتب بود که رفتارهای جمعی شکل می گرفت و با کاهش تردد به سمت واحد همسایگی تعاملات نیز جنبه شخصی بیشتری به خود می گرفت. اما پیکره بندی معابر شهر مدرن ارمغان دیگری داشت. حرکت عابر پیاده نظام سلسله مراتبی را از دست داد و خود را در یک شبکه شطرنجی جای داد که در آن حرکت و برخورد اشخاص قابل طبقه بندی نبود. همین غیر قابل پیش بینی بودن حرکت در شبکه شطرنجی است که شناخت الگوهای رفتاری عابرین در شهر مدرن را دشوار نموده است، چرا که دیگر نمی توان مشخص کرد که چه نوع عابری و بر اساس چه هدفی در این شبکه در حال حرکت است و اساسا برخورد او با دیگر عابرین به چه اندازه می تواند به شکل گیری رفتارهای جمعی ختم شود.
ریسمانچیان در تحقیقات خود براساس نظریه حرکت طبیعی به بررسی حرکت عابر پیاده در دو منطقه یوسف آباد و نظام آباد پرداخته است. تحقیقات او نشان می دهد که حرکت و دسترسی عابر در درون بافت محلی یوسف آباد با سهولت بیشتری اتفاق می افتد. در واقع پیکره بندی فضایی در این محله به گونه ای است که میزان همپیوندی فضایی خیابان از معبر اصلی (خیابان اسد ابادی) به سمت معابر محلی تر و مناطق مسکونی به تدریج کاهش یافته و این کاهش تدریجی، پدید آورنده نظام سلسله مراتبی حرکت و در نتیجه شکل گیری برخوردهای بین فردی و شکل گیری تعاملات در چندین مقیاس شده است و این همان اتفاقی است که در شهرهای سنتی ایران با شدت بیشتر وجود داشته است. اما درمورد محله نظام آباد اختلاف زیاد میزان همپیوندی میان معابر اصلی با خیابان های کناری آن موجب شده است که بخش عظیمی از حرکت عابر معطوف به معابر اصلی بوده و سایر خیابان های محلی مجال کمتری برای حرکت و برخورد ایجاد کنند.
بازنگری در پیکره بندی معابر و توجه به نظام سلسله مراتبی حرکت می تواند تاثیر مطلوبی بر زندگی جمعی شهروندان داشته باشد. همپیوندی به عنوان یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده میزان حرکت در خیابان هاست و می بایست در سازماندهی فضایی محلات مورد توجه قرار بگیرد. به نظر می رسد استفاده از الگوی حرکتی شهرسازی سنتی ایران که بر اساس حرکت از یک هسته مرکزی (بازار) به واحد های همسایگی و بالعکس می باشد، می تواند به عنوان راهکاری مفید در ایجاد ارتباطات موثر شهروندان و ایجاد حرکت و کنش های فردی و جمعی در شهر ایرانی در نظر گرفته شود. چرا که در این صورت است که عابر پیاده متوجه می شود در هر فضای شهری در چه سطحی از تعامل قرار دارد و متناسب با آن رفتارهای جمعی را شکل می دهد.