هنرشهری به عنوان یک مفهوم منظرین در شهر امکانی است که در جوامع گوناگون آینه ای از هنر و فرهنگ آن جامعه است. دیوارنگاری، مجسمه، موسیقی و نمایش از جمله هنرهایی هستند که با وزن های متفاوت، در گستره فضاهای شهری قابل رویت می باشند. موسیقی به عنوان یکی از اصیل ترین و همچنین اثرگذار ترین این هنرها، کمرنگ تر از بقیه و گاهی هم رو به فراموشی است.
از منظر برخی، موسیقی خیابانی به عنوان یک مقوله نوظهور و الگوبرداری شده از غرب تلقی می شود. در حالی که موسیقی خیابانی در ایران، بسیار ریشه ای و با اصالت بوده و نوازندگان دوره گرد این هنر را به صورت سیال در فضاهای شهری می گسترانیده اند. در روزهای واپسین زمستان، نوای دهل و سُرنا، از ماندگارترین عناصر نوید دهنده عید برای ایرانیان بوده است. همچنین موسیقی شهری و آیینی که در میان دسته های عزاداری به صورت متحرک در میان کوچه ها به گوش می رسیده است، از دیگر نمونه های این هنر می باشد. هر چند در این میان گزینه اول بیشتر در حال از بین رفتن است. مقوله ای که بعد هنری آن پررنگ تر بوده و به عنوان یک پدیده سنتی و مردمی همواره مورد اقبال قرار می گرفته اند. اما به نظر می رسد با به پایان رسیدن نسل این نوازندگان، چنین میراثی به دلیل عدم حمایت مسئولین، توانمند سازی و یا مغفول ماندن مقوله موسیقی در ارکان تصمیم گیر، از میان خواهد رفت.
باعث تعجب است که جامعه ای که همواره از فرهنگ و هنر دم می زند، چگونه می تواند عنصری این چنینی که می تواند به عنوان یک مقوله هویت بخش در منظر و فضای شهری باشد، را به راحتی از دست بدهد. وجود مفاهیمی از این دست، می تواند در ایجاد خاطره مشترک در میان محله ها، افزایش احساس تعلق به محل زندگی و همچنین دلیلی برای دیدار همسایگان (که امروزه حتی آشنا هم نیستند)، در یک موقعیت مشترک بهانه ای برای آشنایی و پیوند باشد. دلیلی که امروزه بسیار کمتر در میان اعضای یک محله اتفاق می افتد. موسیقی سیال شهری گاهی می تواند دلیلی برای بروز همدلی، وحدت و همچنین مفهومی مشترک در میان شهروندان و یا هم محلی ها باشد و چه حیف که امروزه بسیار اندک به گوش می رسد.