سانتی مانتالیسم چیست و چه آسیبی به بررسی شناخت منظر یک سایت تاریخی می رساند؟
اخیرا به هر همایش، کارگاه، مصاحبه و یا وبینار مرتبط با مطالعات شهرگری خصوصا آنهایی که پیرامون بررسی اندامی تاریخی از یک شهر هستند؛ سرک می کشیم با دست کم، یک قشر خاص از متخصصان مواجه می شویم که کارشان مدح و ستایش نوستالژیک و سانتی مانتال از سایت مورد بررسی است. مواد لازم جهت این ابراز افراطی احساسات، چند خاطره (کما اینکه خاطره خودشان نباشد)، چند عکس سپیا و یا سیاه و سفید از سایت مورد نظر و از یک تاریخ بخصوص، ویدیو با موسیقی پیش زمینه از شجریان، قسمتی برش خورده و مکرر از یه جملۀ قصار از یک هنرمند مردمی به صورت اسلوموشن با پژواک مازاد و یکی دو عدد شعر است.
در نهایت هم در توده ای از ابر احساسی و فراگیرِ آغشته به عوام فریبی میان تماشاچیان و فارغ از هر برون داد آکادمیک از صحنه خارج می شوند. اما مگر یکی از ابعاد مطالعاتی اندام های تاریخی شهر، بررسی وجوه تاریخی آن نیست؟ سانتی مانتالیسم چیست و چه آسیبی به بررسی شناخت منظر یک سایت تاریخی می رساند؟
سانتی مانتالیسم (Sentimentalism) یا احساساتی گری، در واقع ابراز احساسات و عواطف بیش از حد و اغراق آمیز منبعث از مواجهه با یک پدیده است. به زعم نگارنده، اساسی ترین آسیب غلبۀ این پدیده خصوصا در بررسی تاریخی در مطالعات شهرگری، سرپوش گذاشتن خودآگاهانه و اغلب ناخودآگاهانه بر وجوه دیگر و غیاب عقلانیت لازم در پارادایم علمی است. غیاب عقلانیت علمی و آکادمیک منجر به سه آسیب جزئی خواهد شد:
- نفی صفت پویایی منظر
- جزء نگری و به تبع آن سطحی نگری
- قدسی پنداری، صورتگرایی و برجستگی تفسیر شخصی
اولین لغزش، نفی صفت پویایی منظر است. در واقع متخصص، با توجه بیش از حد بر عواطف حاصله از مواجهه و تجربۀ شخصی با پدیده در دوره تاریخی بخصوصی که آن را از پیکره تاریخی سایت برش زده است، باعث می شود تا این برش تاریخی که به واسطۀ تجربه خوشایند فرد گزینش شده است معلق و بی ریشه باقی بماند. این رخ داد به آسیب بعدی یعنی جزء نگری می گراید.
قسمت برش خورده بدون تعاملی با هویت پیشین و پسین سایت و فارغ از بررسی روند مستمر تغییرات سایت عمدتا به توصیف می گراید تا تحلیل. این در حالی است که تحلیل تاریخی و منظرین یک سایت با کنار هم قرارگیری شواهد در پیکره ای منسجم قابل خوانش و تفسیر خواهد بود. غیاب نظامی همگن از رخ دادهای سایت باعث می شود که ریشه و منشاء سبک زندگی اجتماعی که از آن توسط فرد روایت می شود مجهول باقی بماند. به این صورت نبود ریشه های فهم اجتماعی از سایت به و تبع آن شکل گیری سبک زندگی و مواجهه، فرد را به دام جزء نگری می اندازد.
این روند به نفی قواعد علمی هرمونتیک منجر خواهد شد و با خروج از بررسی در پارادایم علمی، ضربه نهایی به شناخت سایت با سومین آسیب یعنی قدسی پنداری آن دورۀ خاص تاریخی همراه خواهد شد. نتیجه آن می شود که در بسیاری موارد مشاهده کرده ایم؛ به خصوص در سایت های تاریخی با وجه ژورنالی چون خیابان لاله زار. تصویر نوستالژیک شکل گرفته در ذهن فرد تا حدی بار قدسی پیدا می کند که او راه حل نهایی و غایت مداخله را بازگرداندن آن مکان به شرایط پیشین در آن زمان در نظر می گیرد.
در واقع اتفاقی که از پس قدسی پنداری ظهور می کند نوعی صورت گرایی است که با برجستگی تفسیر شخصی از پدیده، مخاطب و جامعه از آن حذف می شود. گویی با احیای صورت پیشین جامعه به همان شمایل پاسخ یکسان در گذشته را خواهد دارد.
یک پاسخ
سانتی مانتالیسم از رسانه تا سبک زندگی مارو داره میبلعه
حالا که داریم خورده میشیم خوبه بدونیم چی داره مارو میخوره
خوبه بفهمیم این جس متعین ما ادراک یا بیان حسی نیست
اغراق حسیه