آیا شهروند مؤلف [پدیدآورنده] شهر است یا خوانندۀ آن و یا گویندۀ داستان های آن؟
گفته می شود شهر یک «متن» یا «اثر» است؛ بنابراین به تأسی از هر متن یا اثر دیگری و بنابر قاعده، باید مؤلف [پدیدآورنده] و خواننده داشته باشد. سؤالی که در اینجا با آن روبرو می شویم آن است که، پدیدآورندۀ این متن کیست؟ خوانندۀ این متن کیست؟
در برخی متون2 آمده است که شهر باید متنی «نویسندگانی» باشد و متکثر، نه متنی «خوانندگانی» و صُلب؛ و اصرار بر این مسئله وجود دارد که شهر «قاعدتاً» بنا به طبیعتش متنی نویسندگانی است.
در اینجا مقصود از متن نویسندگانی، متنی است غامض، چند پهلو و غیرقابل پیش بینی و در مقابل متن خوانندگانی متنی است سر راست و بدون ابهام که درک معنای آن برای مخاطب به راحتی صورت می گیرد. و آنچه به آن تأکید میشود این است که باید قصه ها و روایت های شهر را شنید؛ و بیان می شود معنا را مؤلف از پیش درون آن کار نگذاشته است، بلکه مخاطب است که معنا را می سازد.
اما نکتۀ حائز اهمیت این است که در این نگرش، میان پدید آورنده [مؤلف] شهر [متن] و خوانندۀ آن تمایز ایجاد شده است؛ یعنی از آنها به عنوان دو مقولۀ جداگانه یاد می شود. آیا واقعاً چنین است؟ در این زمینه ذکر نکاتی چند ضروری به نظر می رسد. ابتدا باید مؤلف در ساحت شهر معنا شود. مؤلف یا پدید آورنده نباید صرفاً به معنای داشتن رابطه ای معین و از پیش مشخص با یک اثر [که در اینجا شهر است] مثلاً عامل تولید کنندۀ آن بودن تلقی شود.
بلکه ایفای نقشی در رابطه با آن است که از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تعریف شده باشد. در اینجا مسئله محروم کردن فاعل [شناسنده] از نقش نشأت دهندگی او است. بنابراین باید ابتدا بنا به گفتۀ فوکو: «تصوری را که به صورت سنتی در مورد پدید آورنده وجود داشته دگرگون و از نو خلق کنیم. مؤلف خالق اثر [اینجا شهر] نیست.
مؤلف سرچشمۀ نامحدودی نیست که اثر از آنها آکنده می شود، مؤلف مقدم بر اثر نیست، بلکه مبدأیی است با عملکرد معین که در فرهنگ ما عمل تحدید، حذف و گزینش به وسیلۀ او انجام می گیرد». در واقع وی مؤلف را صرفاً به فرد یا افرادی منتسب نمی کند، بلکه آن را «صفت»ی می داند برای مجموعه ای از ویژگی ها که با هم و در روابطی پیچیده «چیز»ی به نام مؤلف را می سازند.
بنابراین به نظر می رسد مؤلف همواره در متن حاضر است و حدود و ثغور متن را تعیین و وجه وجودی آن را آشکار می کند. مؤلف حاکی از پایگاه آن در جامعه و «فرهنگی» معین است و همچنین واضح است که با تغییرات مداوم جامعه، نقش مؤلف نیز متداوماً تغییر می کند. بنابراین غلط است که مؤلف شهر را مساوی با نویسندۀ متن شهر بدانیم. شهروند، نویسندۀ متن شهر است و نه مؤلف آن. به همین وجه درست نیست که او را با گویندۀ داستان های شهر نیز یکی بشماریم.
از طرفی نمی توانیم او را خوانندۀ شهر نیز بدانیم. به گفتۀ فوکو «نقش مؤلف در خود این شقاق- در این تقسیم و این فاصله- اجرا و عمل می کند». چیزی «در این میان» جایگاه مؤلفِ شهر را تعیین می کند. شهری که متنِ آن همواره حاوی نشانه هایی است که به مؤلف آن برمی گردند. باید این نشانه ها را شناخت و زمانی که از داستان ها و روایت ها در شهر سخن می گوییم در واقع این مهم است که بدانیم بر مبنای چه نشانه هایی تألیف شده اند و چه فرهنگ، اجتماع و سیاستی آنها را ایجاد کرده است.
پی نوشت
- این نوشتار برداشتی اولیه و آزاد از مقالۀ «مؤلف چیست؟» میشل فوکو است که در سال 1969 منتشر شده است.
- کتاب «شنیدن شهر»، تهران: نشر اطراف.