مطلوبیت سکونت
امروزه سکونت در مجتمع های مسکونی با واحدهای فراوان به یکی از انواع رایج زندگی در کلانشهرهایی همچون تهران بدل گشته است. این ساختار در برنامه ریزی برای برپایی شهرهای جدید و حتی نوسازی بافت های فرسوده فعلی به صورت راهکار ی عملی پیگیری می گردد. مجموعه های مسکونی با ساختمان های بلند از موارد فراوانی مورد نقد و بحث قرار گرفته و می گیرند. یکی از مهمترین اینها، محدود شدن فضای قابل استفاده و تحت مالکیت افراد، به واحد های آپارتمانی کوچک در کنار یکدیگر است.
در این حال انبوهی از فضاهای مشاع به کاربری هایی چون پارکینگ ، فضاهای ارتباطی و خدماتی اختصاص می یابد. مساحت های قابل ملاحظه ای نیز در عمل بنا بر ضوابط سطح اشغال خالی از ساخت به عنوان فضایی گاهاً بدون کاربری رها می گردند. از آنجا که می توان رابطه احساس مالکیت بر فضا و رضایت از سکونت در آن فضا را رابطه ای مستقیم فرض کرد. راهکارهایی که موجب اشغال فضا و تصرف آن از طرف ساکنین گردد می تواند در افزایش مطلوبیت آن مجموعه مؤثر دانست.
بازارچه های محلی به عنوان فعالیتی مردمی در شهرهای کوچک و بزرگ از دهه های گذشته فضایی برای خرید و فروش کالاهایی است که مهمترین خصیصه شان تولید توسط همان فروشندگان و عرصه بی واسطه است. محصولات غذایی خانگی تا منسوجات و دست ساخته های کوچک و بزرگ و میوه ها وسبزیجات تازه از این دسته اند.جمعه بازارها، سه شنبه بازارها و … اسامی آشنایی هستند که هنوز در شهرهای کوچک به گوش می رسند.
این فضاها وابسته به فضایی خاص و معین نیستند و گاهاً با اشغال گوشه ای از یک خیابان و یا زمینی رها شده در شهر بر پا می گردند. می توان از بارزترین مزایای این فضاهای موقتی، تاز عامل اجتماعی پر رونقی نام برد که بر محور خرید روزانه استوار است.
در مجتمع های مسکونی امروز که سکونت و مالکیت بر فضا تنها بر واحدهای مسکونی تعریف گردیده است، امکان برگزاری بازارچه های داخلی با امکان برپایی موقت و سیار در میان فضاهای مختلف و یا دایمی و ثابت، با برداشت از بازارچه های محلی گذشته می تواند ایده ای کارا در جهت به کارگیری فضاهای بی استفاده مجتمع های مسکونی باشد.
این بازارچه ها که توسط خود ساکنین برگزار و گردانده می شود مدلی آزموده در جهت افزایش کسب و کارهای کوچک و خانگی است. بازارچه ها بر اساس ظرفیت های اجتماعی و جمعیتی مجموعه های مسکونی می تواند هم رونق اقتصادی را برای ساکنین به همراه داشته باشد و هم احساس مالکیت آنها را بر فضای زیستی شان افزایش دهد.
سؤال مهم در اینجا این است که چرا شاهد به کار گیری این راهکار در فضاهای عمومی مجتمع های مسکونی نیستیم؟ به نظر می رسد عادت به وجود یک متولی بالا دستی و فراتر از حوزه تصمیم ساکنین یک مجتمع باعث گردیده تا در غیاب چنین موجودی، ساکنین به بی عملی در مورد راهکارهایی داخلی در جهت پیشرفت و ارتقای سطح کیفی سکونتی شان برسند. اگرچه نهادهایی چون شهرداری و وزارت مسکن سیاست گذار و مجری ضوابط شهرسازی و ساخت و ساز اند اما بسیاری از تصمیمات نه در حوزه فعالیت و نه بر عهده آنها است.
به طور مثال اینکه ساکنین فضای سبز مجموعه ها را در مقیاس باغچه عای عمومی داخلی تا گلدان های پشت پنجره و داخل تراس ها رسیدگی کنند و زنده نگه دارند در حوزه تصمیم و مسؤلیت خودشان است. البته که رسیدن به فضای سبزی مطلوب مستلزم صرف انرژی مادی و زمانی است.
در مورد بر پایی بازارچه ها نیز درست است که عملی کردن چنین ایده ای باید دارای نظارت بر اجرا و نظمی جمعی باشد و ممکن است در ابتدا هزینه هایی را برای مجموعه مسکونی به همراه آورد با این حال در گذر زمان چه در بعد اقتصادی و چه در بعد اجتماعی می تواند راهکاری درست برای استفاده از فضاهای رهای مجموعه های مسکونی باشد. فضاهایی که همزمان با عدم نظارت دارای ظرفیت ایجاد ناهنجاری های اجتماعی و آسیب های فراوان به ساکنین اند در نقطه مقابل و در این الگو می توانند به امتیازی مهم برای این مجموعه های مسکونی بدل گردند.