پروژه های عمرانی مشهد
چرا محیط زیست ما در مطالعات پروژه های تعریف شده عمرانی در کلانشهر ها به پیوست انتقال داده می شود؟ چرا پیوست زیست محیطی، تبدیل به مطالعاتی برای توجیه خرابی های احتمالی به محیط زیست و تحریف مفاهیم پایه ای زیست محیطی تبدیل شده است؟
کلانشهر های ما امروزه با دو مسئله ترافیک و آلودگی هوا مواجه هستند. دو مسئله ای که به جای کنترل و برنامه ریزی در جهت محدودیت ها، تبدیل به معضلات شهر های ما شده اند. در نگاه کلی به دو مسئله مطرح شده می توان بیان داشت که کنترل یکی به وسیله جلوگیری از سوزاندن مازوت در نیروگاه ها و دیگری به وسیله کنترل ترافیک و گسترش حمل و نقل عمومی قابل برنامه ریزی و مدیریت است، ولی هیچ یک در مرحله عمل صورت نمی گیرد. مطالعه بر روی اثرات زیست محیطی پروژه های تعریف شده شهری امری ضروری است.
مشکل اصلی در مدیریت شهری کلانشهر های ما این است که پروژه های عمرانی به عنوان مهم ترین نمود توسعه شهری در نزد مدیران و شهروندان یاد می شود. در واقع شاخص و معیار موفقیت یک دوره مدیریت شهری بر اساس ساخت و سازهای عمرانی شهر مانند پل ها و تقاطع های چند سطحی شناخته می شود. مسئله هایی که ظاهراً یک معامله دو سربرد برای مدیریت شهری و شهروندان به نظر می آید. چرا که هم از نظر بعد رسانه ای برای شهرداری نمود بیشتری دارد و قشر متوسط رو به بالا و مدعی در جامعه راحت تر در شهر تردد می کنند و در رسانه ها به تمجید از مدیریت شهری می پردازند.
تعریض معابر سواره و تقاطع های غیر همسطح مهم ترین اقداماتی است که مدیریت شهری مشهد در چند سال اخیر در گره های ترافیکی شهر به اجرا در آورده است. افزایش عرض معابر سواره در پل پرتویی وکیل آباد، سه راه خیام و تجاوز به حریم پیاده در محدوده سه راه بعثت، نمود هایی از اجرای این طرح هستند که همگی با هدف درمان موضعی حل چالش ترافیکی بوده است.
تقاطع های غیر همسطح نیز پدیده دیگری در مشهد است که شهردار سابق مشهد ( کلایی) در توجیه ساخت یکی از آنان عنوان کرده بود: چون دو نفر از همکاران ما در محله فرامرز عباسی سکونت دارند، متوجه شدند که مردم خواستار ساخت تقاطع غیر همسطح جانباز هستند. موارد فوق همه نمونه هایی هستند که نشانگر عدم مطالعه صحیح در جهت شهر انسان محور و بررسی تبعات زیست محیطی پروژه های عمرانی تعریف شده در شهر هستند.
پروژه تعریض انتهای بلوار وکیل آباد که با عنوان پل پرتویی شناخته می شود، و احداث تقاطع غیر همسطح در محدوده های دسترسی به آن، یکی از پروژه های عمرانی گسترده است که با هدف روان کردن بار ترافیکی در آخر هفته ها جهت دسترسی به طرقبه و شاندیز در اواخر سال 1398 و اوایل 1399 اجرا شد. پروژه ای که در مطالعات پیوست محیط زیستی آن به مسائلی اشاره شده که کاملاً در تعارض با مسائل زیست محیطی و بیشتر در جهت توجیه پروژه تهیه شده است.
در بخشی از این مطالعه آمده است: «…. امکان فعالیت تفریحی و گردشگری با وسیله حمل و نقل عمومی امری رویایی است. به همین جهت روان سازی با ترافیکی حمل ونقل در محدوده پایانی وکیل آباد جهت تسهیل تردد سواره برای خودرو های شخصی، ضروری است…».
جالب تر آن که در ادامه، تعریض معبر و تسهیل تردد سواره، به عنوان یک معیار کاهش دهنده تخریبات زیست محیطی بیان شده و افزایش سرزندگی و تعاملات اجتماعی را به عنوان اثرات مثبت آن معرفی کرده، آن هم در جایی که هیچگونه دسترسی برای پیاده و دوچرخه در نظر گرفته نشده است.
پیوست های زیست محیطی مشابه این در پروژه های عمرانی، به محلی برای توجیه های کارشناسی نشده و سلیقه ای تبدیل شده است به شکلی که نه تنها نکات و اثرات زیست محیطی به پروژه تحمیل نمی شود بلکه با ایجاد تعاریف فی البداهه و تحریف مفاهیم پایه ای محیط زیست، دست آویزی در جهت پیشبرد اهداف اجرایی می شود.