اکوتوریسم مهمترین گونۀ گردشگری
پژوهش های تلفیقی بدون کنار گذاشتنِ محدودیت های پارادایمی دشوار و شاید غیر ممکن خواهد بود. اندیشۀ فلسفی به موضوع خاصی محدود نمی شود و به هر موضوع می شود با دید فلسفی نگریست. فلسفه از طبیعتِ اندیشیدن برمی خیزد و در حقیقت همان اندیشیدن خردمندانه است.
اکوتوریسم مهمترین گونۀ گردشگری است که با وجود اهمیت بسیار آن، در بُعد نظریهپردازی، ارتباط با سایر علوم و ماهیت دانشی خود نوعی آشفتگی عمیق ماهیتی دارد که بخش بزرگی از آن در چگونگی پرداختن علمی به فلسفۀ علم و معرفت شناختی این رشته نهفته است. از سوی دیگر در بعد عملیاتی، محبوبیت اکوتوریسم بین مردم جهان و سودآوری اقتصادی آن در فضاهای اکوتوریسمی بیش از حد انتظار فریبنده بوده و سبب بهره برداری بیش از ظرفیت این مناطق شده است.
که از یکسو دستاندرکاران این صنعت و از سوی دیگر توسعۀ پایدار فضاهای اکوتوریسمی را با بحران هایی جدی مواجه کرده است. این که اکوتوریسم چه ارتباطی با فلسفه و نظریه های فلسفی دارد موضوع اصلی این یادداشت است.
جبرگرایی، تعیین گرایی یا دترمنیسم، نظریه ای فلسفی است که بر اساس آن هر رویدادی از جمله رفتارها و کنش های انسان به صورت علی (علت و معلول) به دست زنجیرۀ پیوسته ای از رخدادهای پیشین کاملاً تعیین شده است. از دورۀ باستان تأثیر عوامل آب و هوایی در پدیده های انسانی همواره مورد توجه و مطالعۀ فیلسوفان و دانشمندان از جمله ارسطو، بقراط و… بوده است.
در نظریۀ جبر محیطی شرایط محیطی یا عملکردهای انسانی، اساس قانون علی محسوب می شود. در این نظریه، عوامل محیطی بهویژه عوامل محیط طبیعی بر فعالیت ها، تصمیم گیری ها، الگوهای زندگی و رفتارهای انسانی مسلط می شود و شرایط خود را به صورت گسترده به مردم تحمیل می کند. بر اساس این نظریه، عملکردهای انسانی نمی تواند آزاد باشد. بلکه نیروهای خارجی این عملکردها را محدود کرده اند و نوع عملکردها نیز تعیین شده است.
این نیروهای خارجی ممکن است عوامل محیطی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی باشد. جبر جغرافیایی در برابر ارادۀ آزاد قرار دارد. منشأ اجتماعی جبرگرایی محیطی به قرن نوزدهم باز می گردد، زمانی که اروپایی ها کنترل خود را بر قاره های جهان از 35 درصد در سال 1800 به 85 درصد در سال 1914 رساندند و از سال 1870 در اروپا تلاش شتاب آلودی برای تصرف و استعمار سرزمین های بیرون از قارۀ اروپا به عمل آمد.
در شکوفایی و گسترش تفکرات جبر محیطی، امپریالیسم غربی سهم اساسی داشت. در این زمان کشورگشایی اساس سیاست قدرت های بزرگ را تشکیل می داد؛ از اینرو نظریۀ جبرگرایی محیطی ابزاری شد که امپریالیسم به کار می گرفت.
«جبرگرایی، توقف کن و برو» معروف ترین جملۀ گریفیت تیلوراست که به سه نوع جغرافیای جئوکراتیک (نقش عمدۀ طبیعت)، تئوکراتیک (نوعی خدانگری در پدیده ها) و وی اوکراتیک (بهره گیری از امکانات محیط با اختیار انسان) معتقد است. تیلور اعتقاد داشت که طبیعت برای هر کشوری بهترین برنامه را تعیین کرده، از این رو انسان ممکن است بتواند فقط یک یا دو درصد آن را تغییر دهد و طبیعت برای جهان طرحی جامع تهیه کرده و این طرح را نمی توان بیشتر تغییر داد.
اسپنسر طرف دار جدی نفوذ آب و هوا در فعالیت های انسانی بود. او فرایند قوانین عمومی تکامل را در جوامع انسانی بدیهی و صادق شناخت و کل پیشرفت جامعۀ انسانی را در عامل (رقابت) خلاصه کرد. اسپنسر، که در نظام سرمایه داری یک لیبرال بود، واژه ها و مفاهیم (داروینیسم اجتماعی و بقای صلح) را در شناخت جوامع انسانی دخالت داد.
الن چرچیل سمپل اعتقاد دارد که انسان زادۀ زمین است؛ یعنی زمین سازندۀ انسان است، زمین به انسان غذا می دهد، ارگانیسم او را می سازد، فعالیت های او را در قالب محیط شکل می دهد، افکار و اندیشه های او را در بستری که محیط تعیین کرده است هدایت می کند، انسان را با مشکلاتی رو به رو می کند که برخورد با آنها ارگانیسم او را استوار و نیروی تفکر و اندیشه اش را تندوتیز و یا تلطیف و رام می کند.
سمپل تعصب بیش از اندازه ای به این اعتقاد داشت، مثلاً معتقد بود که تأثیرات دو محیط متضاد باعث شده جهنم یهودیان پُر از آتش و جهنم اسکیموها پُر از یخ بندان دائمی باشد، آبوهوا مردم اروپا را فکور و جدی و آب و هوای مدیترانه ای مردم این منطقه را احساساتی و راحت طلب بار آورده است. او همچنین کوه نشینان را مردمانی محافظه کار می دانست که برای تغییر محیط انگیزه ای نداشتند.
ادوین اکستر1 پس از مطالعات بسیار در نیویورک و دنور و مقایسۀ درجه حرارت روزانه، فشار هوا، میزان رطوبت، تأثیر بادها، آثار روزهای آفتابی و ریزش های جوی روابطی بین عوامل آب و هوایی و میزان جرایم و تبهکاری ها و خودکشی ها پیدا کرد. الزوِرت هانتینگتن عامل آب و هوا را عاملی تعیین کننده در سلامتی، کارایی جسمی، ذهنی و روانی می دانست و ظهور و سقوط تمدن ها، فرهنگ ها، حوادث تاریخی و شیوع امراض و پیشرفت کشورها را به تأثیرات آب و هوایی نسبت می داد. او پیشرفت تمدن را نتیجۀ این انرژی، کارایی، هوشمندی و نبوغ جمعیتی می دانست.
مکتب اگزیستانسیالیسم، مکتب اصالت وجود، بهشدت جبرگرایی را مردود می کند و به آزادی انسان در عملکردهایش و آزادی و استقلال او از هر نوع قانونی، چه قوانین طبیعی و چه قوانین دیگر، معتقد است. انسان مسئول آن چیزی است که هست یعنی خود را خلق می کند. در این مکتب انتخاب با خود انسان است و این طرز تفکر فلسفۀ ارادۀ آزاد را بنیان می گذارد.
اگرچه طبیعت رابطۀ جبری و ناآگاهانه با انسان دارد، انسان به سبب داشتن وابستگی جبری با طبیعت از لحاظ روش بهره برداری و نحوۀ ارتباطش مختار است و رابطه ای آگاهانه با طبیعت دارد. بهره برداری از طبیعت در گردشگری با نگاه مسئولانه و اخلاق گرا را همان اکوتوریسم می دانیم که نوعی رابطۀ آگاهانه با طبیعت است. محافظه کاران سنتی توسعۀ مالکیت خصوصی را بهترین راه برای حفاظت طبیعت و محیط زیست می دانند که در آن از تخریب و بهره برداری فزون از حد جلوگیری می شود.
از دیدگاه این عده، مالکیت خصوصی نه تنها در حفاظت محیط طبیعی بلکه در نگه داری چشم اندازهای سنتی و ساختمان های تاریخی بخشی از میراث فرهنگی است. این دیدگاه در حفظ و نگه داری چشم اندازهای طبیعی در اکوتوریسم اهمیت داشته است. فلسفۀ سیاسی محافظه کاران سنتی بر این عقیده است که جامعه باید برای اکوسیستم های طبیعی الگویی داشته باشد.
در حال حاضر فلسفۀ سیاسی سبز، با عناوین مختلف نظیر بوم محوری؛ اکولوژی گرایی؛ دوستان زمین؛ صلحِ سبز؛ مدافعان محیطی، در زمینۀ اکولوژیگرایی حرکت تندی را آغاز کرده است. فلسفۀ سیاسی سبز ترکیبی از لیبرالیسم رفاه و سوسیال دموکراسی است. اندیشۀ طرف داران این مکتب در اخلاقیات زیستی، محدودیت رشد و آرمان شهرگرایی ریشه دارد.
این گروه به طبیعت دیدگاهی رمانتیک دارند و در دموکراسی کثرت گرا با گروه های فشار همراهی می کنند و به اقتصاد سبز بیشتر می اندیشند. طرف داران فلسفۀ سیاسی سبز سرمایه داری را کلاً نفی نمی کنند، بلکه آن را در مقیاسی کوچک می پسندند و بوم محوری ــ اکولوژیگرایی اجرای عدالت اجتماعی را بخشی از عدالت گسترده ای می داند که در همۀ شرایط زندگی موردنیاز است و همچنین لازم است که مفهوم دموکراسی در مورد همۀ مخلوقات (انسان، حیوان، گیاه) به کار گرفته شود.
اساساً رایج شدن مفاهیمی مانند اکوتوریسم یا گردشگری پایدار ناشی از حساسیت های طبیعت است و لزوم افزایش آگاهی گردشگران از ارزشمندی محیط و ضرورت حفاظت آن را به ذهن متبادر می کند، ولی به مفهوم غالب بودن طبیعت بر انسان نیست.
- Edwin Exeter (1868-1938)