در پروسه ساخت و تولید معماری- به خصوص مسکن- جایگاه نیازها و سلیقه استفاده کننده و معمار کجاست؟
بازتاب نظام ارزش ها و افکار جامعه فرآورده های آن جامعه به خصوص نمونه بارز آن، معماری و در مجموع شهر است که انسان ها برای پاسخدهی نیازهای زندگی خویش اقدام به ساخت و سفارش آنها می کند. این فرایند تولید، رای و سلیقه فردی، ارزش های زیبایی شناسانه و چارچوب های فرهنگی را می طلبد که در نهایت در تظاهر بیرونی خود، با آن نظام ارزشی مورد تطبیق قرار می گیرد و حاصل آن مورد پسند واقع می شود.
در دهه 50 و 80، افزایش قیمت نفت، نوعی انباشت سرمایه را حاصل آورد. بر این اساس مسئله املاک و مستغلات به بارزترین فاکتور سرمایه گذاری تغییر یافت؛ مسکن نیز بیش از آنکه برای مصرف کننده ساخته شود، به منظور خرید و فروش و تبدیل انباشت سرمایه با حاشیه سود امن تغییر جهت یافت. به این دلیل آنچه که امروز شاهد آن هستیم در واقع بر اساس نیاز مخاطب شکل نگرفته است و نتیجه نگاه کالاگرا به این بخش است.
بنابراین از طریق انباشت سرمایه طبیعتاً آنچه که سلیقه را بازتولید می کند، مبتنی بر زیبایی شناسی و سلیقه معمار یا مخاطب نیست و بخش زیادی از این مقوله در این پارادایم حاصل می آید؛ به عبارت بهتر وقتی در یک رقابت حداکثری هستیم که یک کالا را به فروش برسانیم، توجه به بسته بندی و ظاهر کالا اهم موضوع می گردد. به عنوان مثال می توان به نماهایی پر هزینه از نظر فرم در شهرک های تهران (کهریزک) اشاره کرد که از کیفیت مطلوبی برخوردار نیست و اساساً نگاه طراح و کارفرما به استفاده نیست و بخش مهمی از تولید برپایه سازوکار خرید و فروش می باشد که می توان آن را «سلیقه خرید و فروش» نامید.
با تکثیر سلیقه خرید و فروش در شهرک های گوناگون تهران، معماری از پرکتیس هایی مبتنی بر انتقاد، تجربه گرایی، اندیشه ورزی و تئوری محور خارج گردیده است و تنها ساختمان هایی تولید شده است که اهمیت دیسیپلینی ندارند. این پرکتیس ها با عنوان «پرکتیس های تجاری» یا «معماری بازاری» نیز یاد می شود. به گفته استن آلن، پرکتیس های متعارفی هستند که برخلاف پرکتیس های تئوری محور و انتقادی، راهکارهای شناخته شده را تکرار می کنند و نوآوری های آن ها سطحی و غیرتجربی است. به عبارت دیگر، این پرکتیس ها ساختمان تولید می کنند و نه معماری.
از سوی دیگر نظام سرمایه داری به عنوان قدرتمندترین عامل مسلط بر فرایندهای مدیریت جهانی با تحمیل ارزش های خود بر طبق «مصرف مد (امر) تازه»، توانسته همه را قانع کند که معیار زندگی سرشار از خوشبختی، تقلید از ساختارهایی پیش رونده توسط او است و وانمود می کند آنچه انجام می دهد برای بهبود سطح رفاه و به ارمغان آوردن زندگی شایستهتر برای بشر بوده است و مصرف مد تازه، رفتاری عقلانی و خردمندانه تلقی میشود و پیروی از مد نشاندهندۀ بهروز بودن، زیبا بودن، فاخر بودن، سلیقه مندی و درنتیجه ارزشمند بودن است. در این امر، پروپاگاندای رسانه ای و تبلیغات در نهادینه کردن امر مد شده و تبدیل آن به ارزش های امروزی به خدمت می آیند.
هرچند نظریه پردازهای اقتصاد صنعتی، ایجاد مد را پیشرانۀ چرخۀ تولید، ایجاد اشتغال و مرتفع کنندۀ نیازهای مادی و روزمرۀ می دانند اما چالش اصلی، به مثابه مسئله فرهنگی، زمانی به معضل و بحران سوق می یابد که امر مد شده به سمبل عضویت در پایگاه طبقۀ اجتماعی خاص در میان شهروندان تبدیل شود و تبلیغات وافر رسانه ای آن را ترویج نماید (نظریۀ گافمن).
طبق نظریات گئورگ زیمل در مد طبقاتی، کالاها بهمثابه نمادهای پایگاهی، در تسخیر اعضای طبقۀ اجتماعی خاص -بر اساس جایگاه در جامعه- قرار می گیرد. به عنوان مثال در تولید سلیقه طبقۀ ثروتمند در تعیین زیبایی و موردپسند بودن نقش پررنگ تری ایفا می کند. به زعم وبلن، از آنجایی که طبقۀ تن آسا در رأس ساختار اجتماعی قرار گرفته است، شیوۀ زندگی و معیارهای ارزش این طبقه، هنجار آبرومندی را در جامعه تعریف می کند.
هنجار آبرومندی از طبقۀ بالا اثرات خویش را با حداقل ترین مانع به پایین ترین لایه های ساختار اجتماعی تکثیر می دهد. در نتیجه اعضای هر لایه شیوه زندگی (مد) لایۀ بالاتر را بهعنوان ایده آل مطلوبیت خود می پذیرد و نیروهای خود را صرف پیروی از آن ایدئال» – که مدرن و کلاسیک بودن آنها نیاز به بحث دارد- در مناطق تهران از جمله الهیه و تعبیر آن به نماد «زیبایی» و «شایستگی» طبقه خاص موجب شده است که این نوع طراحی به مطالبه عمومی در نقاط گوناگون تهران تبدیل شود و طراحان در این مسیر هم راستا با جامعه -پیرو تجمل و مدگرایی- با تبیین این معماری به مثابه امر روشنفکرانه فاخر، سیمای شهر را قربانی این نوع نگاه کنند. موضوع زمانی چالش برانگیزتر می شود که در معماری مد طبقات بالاتر (کیفیت بهتر) برای طبقه متوسط و پایین با کیفیت نزولی تولید می شود.
از این رو در معماری وقتی یک طرح در جامعه منطبق می شود، تکثیر پیدا می کند و مخاطب بیشتری آن را طلب می کند بنابراین معماران نیز تولید بیشتری را برای رونق کسب و کار خود در این بخش انجام می دهند. در این صورت سلیقه عمومی محصول یک چرخه تولید است که گویا بر معمار و مصرف کننده دیکته می شود و خود آن ها نقش کم رنگی ایفا می کند که حاصل آن «سیمای شهری طبقاتی» و «سیمای شهری خرید و فروش» است.