فرخ غفاری از پیشگامان سینمای مدرن ایران است که در جوانی به تحصیل در بلژیک و فرانسه پرداخت و توانست تجربیات نظری و عملی برجستهای را در آن دوران به دست آورد. او در دوران جوانی، در چند نشریۀ سینمایی از جمله واریته (Variété) فرانسه به عنوان تحلیلگر، یادداشت مینوشت. غفاری در سال ۱۳۲۸ خورشیدی به ایران بازگشت و با هدف تربیت نسل نوین فیلمسازان و همچنین اکران فیلمهای هنری که امکان تماشای آن در سالنهای عمومی سینما نبود، «سینماتک» یا همان «کانون فیلم ایران» را تأسیس کرد. غفاری در سال ۱۳۳۶ خورشیدی، استودیوی فیلمی با عنوان ایراننما تأسیس و اولین فیلم بلند سینمائی خود را با عنوان جنوب شهر تولید کرد. بنا به دلایل بسیاری از جمله ارائۀ تصویری نامناسب از پلیس، فیلم توقیف شد. بعد از توقیف فیلم جنوب شهر، غفاری اهتمام ویژهای نسبت به مطالعه و نگارش دربارۀ سینما ورزید. او در سال ۱۳۴۳ خورشیدی، تصمیم گرفت فیلم دیگری با عنوان «شب قوزی» را تولید کند؛ فیلمی که به عقیده پرویز دوائی – از منتقدان مهم تاریخ سینمای ایران-، یکی از اولین فیلم های تاریخ سینمای نوی ایران است.
«شب قوزی» که اقتباسی مدرن از یکی از داستانهای هزار و یک شب است، به دلیل بهرهگیری از شیوههای روایتگری شرقی، اثری ارزشمند، مهم و تأثیرگذار در تاریخ سینمای پیشرو ایران است. فیلمنامه این فیلم با اقتباس از حکایت خیاط، احدب، یهودی مباشر و نصرانی، روایت شده در شبهای بیست و چهارم و بیست و پنجم هزار و یکشب و با همکاری جلال مقدم نوشته شده است. ارزش ویژۀ این اثر از سر آن است که تصویری از فرهنگ و سنتهای ایرانی اشاعه میدهد و همزمان تصویرگر نشانههای رفتاری طبقههایی از اجتماع ایران است که مخاطبان در اکثر فیلمهای بدنۀ سینمای ایران در دهههای 30، 40 و 50 خورشیدی از تماشای آن محروم بودهاند (مهرابی، 120:1395).
داستان فیلم شب قوزی، درباره قوزی یک گروه شادمانی است که پس از اجرای یکی از برنامههایش هنگام غذا خوردن خفه میشود. اعضای گروه از ترس، جسد او را به خانهای میبرند که موجب دردسرهایی در آنجا شده و از آن پس این جسد، دست به دست کسانی میگردد که هر یک به نحوی در ماجرایی گناهکار بوده و هر کدام سعی کرده به شیوهای از شر این جسد خلاص شوند، تا اینکه سرانجام پلیس، جسد را کشف کرده و خاطیان را دستگیر میکند.
فیلم در بافت ظاهری خود، نشانگر ارتباط میان جرم و جنایت و پلیس است اما در واقع، مطالعهای روانکاوانه از سطوح مختلف اجتماعی دربارۀ برخورد با یک پدیدۀ غافلگیرکننده را ارائه میدهد. بررسی روان و رفتار جامعهای کوچک به عنوان نمایندۀ کلیت جامعۀ ایران، یکی از اهداف مستتر تماتیک در این فیلم است. شب قوزی، تصویری از زندگی درونی و اجتماع مردم ایران و حکمیت ترس از پلیس را نشان میدهد. تحت وجود سایۀ ترس از پلیس، کاراکترهای فیلم وجوه درونی خود را به لایۀ بیرونی کشانده و تماشاگر بیشتر با روحیات آنها آشنا میشود. مسعود مهرابی دربارۀ فیلم شب قوزی مینویسد:
« در سال 1343 خورشیدی که اکثر فیلمسازان مشغول به تولید فیلمهایی نازل برای فریب مخاطب و به دست آوردن ثروتهای کلان هستند و هیچکس به ارتقای سطح فکری مخاطب و همچنین خود سینما نمیاندیشد، فیلم شبِ قوزی به کارگردانی فرخ غفاری به عنوان نمونهای متفاوت از سینما ظاهر میشود. این فیلم یکی از مهمترین فیلمهای آن سال و همچنین سالهای پس از آن در تاریخ سینمای ایران است. درخشش نسخۀ مدرن غفاری از داستان هزار و یکشب در این است که اجازه میدهد مخاطب کیفیت زندگی طبقات مختلف اجتماعی را درک کند و همچنین ساحت روشن و تاریک رفتارهای بشری را بیشتر بشناسد» (همان: 136).
میتوان تم اصلی فیلم شب قوزی را ترس دانست. نمایش ترس فروخوردۀ ملتی که به واسطۀ مدیریت شرقی پا به زندگی مدرن گذاشته، شاید مهمترین نتیجۀ روایی فیلم یادشده باشد. غفاری، با استفاده از چرخش دوربین روی افراد در درون خانه، استفاده از سایهروشنهای شدید در نورپردازی و زاویۀ پائین برای هر نما، شیوهای را در سیستم میزانسن و دکوپاژ خود اتخاذ کرده که تأثیر ترس بر روی هر کاراکتر را بیشتر نمایان میکند.
اگر چه فیلم شب قوزی به دلیل ذائقۀ سطحی مخاطبان فیلمفارسی نتوانست در فروش گیشه موفق باشد اما توانست موج کوچکی را در میان مخاطبان خلاق سینما ایجاد کند. بسیاری از منتقدان و فیلمسازان، این فیلم را به عنوان نمونهای پیشرو از سینمای ایدهآل ایرانی معرفی کردند. به عنوان مثال هژیر داریوش، کارگردان، منتقد و فیلمشناس که در آن سالها سردبیری مجلۀ هنر و سینما را به عهده داشت، فیلم شب قوزی را آغازی قدرتمند برای سبکی نوین در سینمای ایران معرفی کرد. داریوش اعتقاد داشت این فیلم به عنوان اثری که پتانسیل نشاندادن ظرفیت فرهنگی و ملی ایرانی را دارد باید در برابر سینمای فیلمفارسی که تصوری جعلی از فرهنگ ایرانی است مطرح شود (جاهد، 25:1393). این رویارویی مهم غفاری با سینمای رایج و عامهپسند آن روزها، مهمترین نکتهای است که او را در صف پایهگذاران پادسینما در ایران قرار میدهد. اگرچه او از خط روایی مشخص در فیلم خود بهره میبرد، اما به دلیل استفاده از تکنیکهای بصری متفاوت که به فیلمهای معاصر و مستقل سینمای اروپا شباهت دارد، بنیان نگاهی تازه در عناصر روایی و سبکی سینما را میگذارد.
غفاری بعد از تجربۀ موفق شب قوزی، تا یازده سال فیلمی نساخت و در سال ۱۳۵۴ خورشیدی، آخرین فیلم خود در ایران را با عنوان زنبورک تولید کرد. زنبورک، پرداخت طنزگونۀ غفاری از آمال و آرزوهای بدوی انسانها در گذشتهای نه چندان دور است. در این فیلم که شکل گزارشگونهای دارد، قصه با بیان سینمایی هماهنگ است. طنز سیاه فیلم، استوار بر قواعد قراردادی سینمای معیار است؛ نوعی از تولید که در پارهای موارد از جمله شکل بیانی طنز با آثار پیر پائولو پازولینی (Pier Paolo Pasolini)، سینماگر سرشناس ایتالیایی شباهت دارد. زنبورک فیلمی است بدون ادعا که به خواست اکثریت تماشاگران نزدیک است، بدون آنکه در ورطۀ سینمای بازاری و به اصطلاح فیلمفارسی افتاده باشد. او در این فیلم، برخلاف اثر قبلیاش شب قوزی، از ستارگان معروف سینما چون پرویز صیاد و پوری بنائی استفاده نمود و پس از این دیگر فیلم سینمائی نساخت. غفاری پس از پیروزی انقلاب اسلامی به پاریس مهاجرت کرد و در آپارتمان کوچکش در محلۀ مون پارناس (Montparnasse) پاریس، به مطالعه و تحقیق دربارۀ تاریخ سینما و نمایش در ایران پرداخت و در نهایت در سال ۱۳۸۵ خورشیدی درگذشت.
منابع:
1- مهرابی، مسعود. (1395)، تاریخ سینمای ایران، تهران: نشر نظر
2- جاهد، پرویز. (1393)، از سینماتک پاریس تا کانون فیلم تهران: رو در رو با فرخ غفاری، تهران: نشر نی