«سیاست» به معنای تدبیر امور و «قدرت» به معنای نظام حاکمیت در زبان فارسی هردو با کلمۀ واحد «سیاست» خوانده میشوند. اما در ادبیات بینالمللی این دو مفهوم، با دو کلمه، متفاوت ادا می شود. قدرت، به منزلۀ دستگاهی است که به «موجودیت» و هستی حاکمیت توجه دارد و سیاست «چگونگی» حاکمیت را مورد توجه قرار میدهد. در ایران دستگاههایی مانند مجلس، نهاد رهبری، وزارت امور خارجه، دستگاههای امنیتی یا نظامی، نهادهای قدرت هستند و آموزش و پرورش، وزارت بهداشت و مسکن نهادهای سیاسی شمرده میشوند. در این تقسیم بندی آن چه از جنس «قدرت» و «موجودیت نظام» است را نهادهای اول به عهده میگیرند و گروه دوم نقش برنامهریزی را ایفا میکنند.
نقش «قدرت» در معماری عصر پهلوی، آشکار است. در دوره رضا خان سبکی از معماری و شهرسازی ویژگیهای خاص به وجود آمد که از نمونهها و مصادیق آن میتوان به ایجاد میدانهای شهرداری و استانداری در محلات تاریخی شهرهای مختلف ایران با ایجاد نماد دولت جدید اشاره کرد. در مقابل به نظر میرسد نقش قدرت در معماری پس از انقلاب اسلامی ناچیز است. در ایران امروز بنایی وجود ندارد که بگوییم محصول خاص «قدرت» در معماری بعد از انقلاب است. حتی وزارت کشور که نهاد قدرت است ساختمان و نماد خاص ندارد. نماد دیگر کاخ ریاست جمهوری است که بنای شاخصی در کشور نداریم. تنها نمادی که میتوان از آن به عنوان نماد قدرت در معماری بعد از انقلاب مشاهده کرد، ساختمان نیمهکارۀ مصلای تهران است: بنایی عظیم با ویژگیهای ایرانی و اسلامی. غیر از آن دیگر اثری از قدرت در معماری امروز ایران نمیبینیم. جالب آنکه در معماری نهاد دارای قدرت مانند مجلس، آنچه معماری آنها را هدایت کرد، نه نهاد قدرت، که نهاد سیاست بود. معماری ساختمان مجلس، بازتولید اثری است که پیش از پیروزی انقلاب طراحی شده بود و با تدبیر وزارت مسکن وقت برای مجلس شورای اسلامی بازتولید شد.
چرا «قدرت» در جمهوری اسلامی توجهی به معماری نکرده است؟
انقلاب اسلامی ایران یک ایدئولوژی نبوده و نیست
ایدئولوژی سیستمی از بایدهای قطعی، حداکثری و تغییرناپذیر است. هر اندیشۀ منتظم، دارای نوع خاصی از نگرش به هستی است که جهانبینی خوانده میشود. جهانبینی تبیین «هست»های یک اندیشه است، چنانچه نظامی از «بایدها» داشته باشد، که روابط انسان با انسانهای دیگر جامعه را تعریف کند، میتوان آن را ایدئولوژی نامید.
به عبارتی جهانبینی و ایدئولوژی همنوعند اما همجنس نیستند. به طور عرفی اگر «باید»های یک اندیشه فراگیر باشد آن را مستقلاً ایدئولوژی میخوانند. قواعد ایدئولوژی، غیرتفسیری است.
اگر میبینیم معماری صدر اسلام را نمیتوانیم با ویژگیهای فرمی بیان کنیم_چنانکه محمدکریم پیرنیا هم «مردمواری» و «پرهیز از تزئینات» که محتوایی هستند را برشمرده_ به این دلیل است که جهانبینی اسلام ایدئولوژیک نیست. اسلام «باید»های موجود در ایدئولوژی را ندارد. اگر اسلام ایدئولوژیک بود، معماری هم درگیر صدور حکم میشد. انقلاب ایران نیز یک نهضت ایدئولوژیک نیست. بلکه مبتنی بر جهان بینی و مکتب است. مکتبی که به موجب «دایره فراغ شرع» بخش زیادی از بایدها را به تصمیم مسلمانان در چارچوب جهان بینی اسلامی واگذار کرده است. اینکه بعد از چهل سال همچنان مطالبه، معماری ایرانی_اسلامی است و این یک امر تعریفنشده است نشان می دهد که انقلاب ما ایدئولوژیک نبوده است. در غیر این صورت برای همه چیز از جمله معماری به مثابه یک سند فراگیر و مؤثر در اجتماع، قواعد و فرمانِ صورتبخش ارائه میکرد. البته این امتیاز فرهنگی انقلاب است.
جهانبینی اسلامی چون به تحول ارکان هستی اعتقاد دارد، تحول انسان را هم ضروری میشمارد. طبع بشر اینگونه است که بخواهد هر زمان نو شود و این یعنی انقلاب. پیروزی با ملتی است که بتواند در همۀ عمر انقلابی بماند و لحظهای که به ثبات برسد یعنی تحول و حرکت در او قطع شده است.
* برگی از – جلسه مورخ ۲۵ دی ۹۸
تحت عنوان «قدرت در معماری پس از انقلاب» در گالری نظرگاه