نگاهی به سه طرح جامع تهران که اولین آنها در سال 1348 به تصویب رسید و تحت عنوان «طرح جامع فرمانفرمائیان» مشهور است و به ترتیب پس از گذشت بیش از دو دهه در سال 1371 طرح دوم معروف به «طرح ساماندهی» توسط مهندسان مشاور آتک تصویب شد، تا سال 1386 که آخرین طرح جامع تهران تحت عنوان «طرح راهبردی-ساختاری توسعه و عمران شهر تهران» به تصویب شورای عالی شهرسازی و معماری ایران رسید این سؤال را به وجود می آورد که چرا پس از گذشت چندین دهه از تهیۀ چنین طرح هایی، در حالی که انتظار می رود این طرح ها گامی در جهت بهبود شرایط شهر (اعم از ساختار فضایی شهر و ادراک مردم) و برطرف كردن نيازهاي ساکنانشان و تأثیرگذاری مثبت در کیفیت زندگی آنها باشند، اما تأثیر عمدهای در کیفیت شهر و داوری مردم از آن ندارند؟ چرا شهر تهران همچنان از بعد کیفی و معنایی دارای مشکلاتی است که موجبات نارضایتی مردم را پدید می آورد؟ به نظر می رسد دلیل چنین مسئله ای، عدم توجه به معنای واقعی «مردم»، به عنوان کابران اصلی فضاهای شهری، در این طرح هاست.
شهر مجموعهای از اجزای پراکنده که صرفاً در کنار یکدیگر قرارگرفته اند نیست، بلکه یک «کل» است که میان عناصر آن ارتباط معنی دار وجود دارد. این «کل» به معنای وحدت میان کالبد، رویدادها و ذهنیت مردم شهر تعریف می شود و پرداختن به آن به طور قطع نیازمند یک دیدگاه «کل نگر» است که ابعاد عینی و ذهنی فضا را توأمان در نظر می گیرد. بنابراین به نظر می رسد که این دیدگاه «کل نگر» باید در طرح های شهری همچون طرح جامع و تفصیلی وجود داشته باشد تا بتواند در طرح های شهری نیز تسری یابد. اولین طرح جامع شهر تهران به دلیل زمان تهیۀ آن و ادبیات علمی آن روز، بیشتر متکی بر سیمای شهر و عناصر نمادین آن است و بر زیبایی کالبدی آنها تأکید می شود. از طرفی در بخشی دیگر از آن بر طرز زندگی و آداب و رسوم مردم توجه می شود گویی این دو بخش، دو جنبۀ جداگانه هستند. به یک معنی، در طرح جامع اول تهران، ابعاد عینی و ذهنی شهر تهران از هم جدا تصور شده و دیدگاه کل نگر در آن وجود ندارد. در دومین طرح جامع شهر تهران شاهد توجه صرف به سیمای شهری هستیم، یعنی همان نگاه دو بخشی موجود در اولین طرح جامع نیز دیگر دیده نمی شود و فقط نگاه کالبدی بر طرح حاکم است. در طرح جامع جدید شهر تهران، تلاش زیادی برای تعریف یک ساختار و استخوان بندی قابل فهم و اتکا برای آن شده، اما در روشی که برای تدوین و ساماندهی ساختار فضایی شهر تهران برگزیده شده است، «مردم» و درک آنها از فضای شهری موجود نقشی ندارند. این در حالی است که انتظار می رود در اثر گذشت زمان و به روز شدن ادبیات این حوزه و ورود مضامینی چون منظر و منظر شهری و لزوم نگاه کل نگری که در آن حاکم است، ردپایی از آنها در این طرح ها نیز مشاهده شود که در عمل این اتفاق نیفتاده است. بنابراین شاهد بروز طرح های صلب و غیرقابل انعطافی هستیم که «مردم» (به عنوان ذهنیت فضا) در آنها دیده نشده اند، و به دنبال آن امکان هرگونه مشارکت نیز از آنها سلب شده است. همین امر سبب عدم رغبت آنها نسبت به شهر و فضاهای شهری شده و موجبات نارضایتی آنها را فراهم کرده است. زیرا رضایتمندی بیش از هر عامل دیگری منوط به مشارکت (به معنای توجه به ذهن مخاطب و ادراک او از فضا) مردم در فرایند تولید فضاست. در این معنا «مردم» به عنوان همۀ اقشار آن، بدون هیچ باقی مانده ای مدنظر است. به نظر می رسد تنها نگاهی که می تواند مردم را به رضایتمندی بیشتر برساند، مشارکت آنها به معنای در نظرگرفتن همۀ مردم و همچنین توجه به ذهنیت آنها در طرح های شهری است که این امر از طریق اعمال آن در طرح های بالادستی همچون طرح جامع رخ خواهد داد.