آیا تهران شدگی در سیاست های مدیریتی دیگر شهرها یک امتیاز محسوب می شود؟
کپی کردن و مشق کردن آثار هنری با سبقه ای طولانی همواره شیوه ای متداول جهت یادگیری آماتورهای عرصه هنر محسوب شده تاحدی که از آن برای یادگیری تکنیک و فن بزرگان هنر بهره گرفته می شده است و نوآموزان و هنرجویان به مشق آثار هنرمندان بزرگ ممارست داشته و کسب مهارت کرده اند. این شیوه در تمامی مراکز آموزشی و حتی برای خودآموزان روشی پذیرفتنی بوده و حتی به انجام آن نیز توسط اساتید سفارش می شود. اما جدای از بحث های آموزشی و تأثیرات آن در یادگیری، در حوزه نمایش آثار نه تنها در فضاهای خصوصی چون گالری ها، نمایشگاه ها، سمپوزیوم ها و جشنواره های هنری و فضاهای عمومی شهرها نمایش آثار کپی حتی با کیفیت تکنیکی بالا پذیرفتنی نیست که همواره بر سر آنها جنجال های فراوانی نسبت به مجوزهای صادره برای نمایش و داوری ها بوده است.
در تاریخ مجسمه سازی شهری تهران مجسمه ای با نام های مختلف «عقل و جهل»، «سوم اسفند»، « گرشاسب در حال مبارزه با اژدها» و «حر» در میدانی در تهران نصب می شود. این مجسمه توسط «غلامرضا رحیم زاده ارژنگ» ساخته شد. محل نصب این مجسمه، میدان سوم اسفند بود که در محل میدان باغ شاه سابق قرار داشت و بعد از انقلاب به میدان «حر» تغییر نام داد. این مجسمه در طول حیات خود در فضای میدان تفسیرهای مختلفی را به خود دیده است و با همان تفاسیر در هر دوره حیات و بقای خود را تضمین کرده است؛ از ابتدایی ترین آنها زمانی که مجسمه به نام عقل و جهل مطرح بود و به تعبیر خالقانش با این نیت ساخته شد که «جوان ها این پیکر را ببینند و بیندیشند که یک آدم سالم می تواند موفق شود و اژدها که سمبل پلیدی است را از بین ببرد»، تفسیر آن در دهه 20 و تناسب آن به نجات آذربایجان از اشغال شوروی تا بعد از انقلاب که پیکره پهلوان ارجاع به انسان آزاده و شخصیت حر پیدا کرد و اژدها نمادی از نفس سرکش شد.
با جستجویی در مجسمه های دیگر شهرهای ایران متوجه می شویم این مجسمه – فارغ از تمام ویژگی های زیبایی شناسی اش و دلالت های تاریخی که حس تعلق شهروندان و مخاطبانش را برمی انگیزاند و خاطره سازی می کند و شاید به همین دلایل هم قرار است در فهرست آثار ملی ثبت شود – در فضای میدانی به نام حر در شهر ابهر نیز حضور دارد.
مجسمه شهری به عنوان عنصری از منظر شهری و سمبلی برای شهر و شهروندانش باید برآیند بهترین نمایش از فرم و محتوا و برآمده از ویژگی های زمینه ای باشد. در این راستا نصب مجسمه متناسب با نام میدان یکی از اقدامات اولیه برای برقراری تناسب میان اثر و مکان نصب است که البته در موضوع حاضر نیز با توجه به سابقه مجسمه تهران الصاق مضمون مجسمه به مفهوم حر نیز تفسیری متأخر و ورای نیت اولیه محسوب می شود. شاید اگر قرار بود با مضمون حر و آزادگی اش مجسمه ای در تهران نصب می شد حتی هنرمندان این اثر نیز مجسمه ای با فرم و محتوای دیگر خلق می کردند. بنابراین شباهت نام هر دو میدان محملی توجیه پذیر برای نصب المانی مشابه را در عالم هنر که سراسر خلق است و ذوق نخواهد بود.
به نظر می رسد تهران به عنوان پایتخت همواره در تجربیات شهرسازی معاصر الگوی مدیریت شهری دیگر شهرهای ایران بوده تاحدی که سیاست تمرکزگرایی در وجوه مختلف از جمله مسائل شهری آن را به مدینه فاضله ای تبدیل ساخته که شبیه آن شدن گویی نشان از توسعه یافتگی را به دنبال خواهد داشت. در طول تاریخ شهرسازی ایران شاهد نام گذاری میادین و خیابان ها با نام های مشابه تهران در سراسر شهرهای کشور بودیم که البته ممکن است سیاست های کلان کشور در آن نقش داشته باشد اما اینکه شاهد نصب احجام شهری مشابه تهران در شهرهای دیگر نیز باشیم بسیار تأمل برانگیز خواهد بود. ضروری به نظر می رسد شهرهایی چون ابهر با بهره مندی از سبقه تاریخی، فرهنگی و هنری مقلد صرف تهران نباشند و ضمن بهره گیری از پتانسیل های هنری و شهری خود به هویت سازی برای شهرهای خود نیز بیندیشند.