آیا شهروندی صرفاً امری وابسته به تعریف و نوع نگاه مسئولین است؟ بدین معنا که آیا اینکه ما شهرنشینانِ شهروند داریم یا خیر، امری تنها مبتنی بر ساختارهای قدرت است؟
شهر بستری است که مردمان به واسطۀ قرارگرفتن در آن با یکدیگر ارتباط داشته و ابتدا به کشف خویش و سپس به کشف یکدیگر در خلال عمل می پردازند. نبود این بستر به معنای فقدان ارتباط بین الاذهانی و انجام عمل در حوزۀ عمومی است. بنابراین این شهر و فضاهای شهری است که امکان عمل را برای «شهرنشینان» فراهم، و آنها را تبدیل به «شهروندان» می کند. بنابراین عمل ورزی و کنشگری یکی از خصوصیات و ویژگی های اصلی شهروندی است؛ به طوری که «هویت جمعی» که یکی از الزامات مهم عمل ورزی شهروندان است نیز، برساخته از همین عمل ورزی شهروندان در حوزۀ عمومی است.
به همین جهت حقوق و وظایف شهروندی اموری پیشینی نیستند؛ بلکه برساختی از عمل شهروندان در ساحت شهر هستند. بدین معنا که از پیش نمی توان وظایفی را بر شهروند مترتب بود. اگر عمل را کنش و گفتار شهروند در بستر عمومی بدانیم، می توان گفت شهروندان کلی ترین حقی که در عرصۀ عمومی دارند، عمل برای خود و همچنین توأمان الزام به پذیرش و کاربست آن برای دیگران است. بنابراین می توان این گونه برداشت کرد که بخشی از تعریف مفهوم شهروندی (که البته قابل کتمان و حذف نخواهد بود) به خود شهروندان و عمل آنان باز می گردد. یکی از عرصه های گذار از شهرنشینان «منفعل» به شهروندان «کنشگر» در زمان وقوع مسائل و بحرانهای بزرگ عمومی اتفاق می افتد.
به عنوان مثال پاندمی کرونا شاید در اینجا به عنوان حادترین موضوع حال حاضر کل دنیا و بررسی نقش کنشگری شهروندان در آن قابل تأمل باشد. یعنی در چنین شرایطی که نیاز به این کنشگری بیشتر می شود، «مردمان به مثابۀ شهروندان» چگونه عمل می کنند؟ البته بحث در اینجا بر سر این نیست که ساختارهای قدرت چه نقشی می توانند در این کنشگری داشته باشند که البته حتماً مسئلۀ مهمی خواهد بود. نگاهی به کارنامۀ عمل مردم در این دوران می تواند تاحدی نشان دهندۀ میزان این کنشگری و مسئولیت پذیری باشد. به عنوان مثال در مورد ماسک زدن و یا رعایت فاصلۀ اجتماعی و مواردی از این دست که علاوه بر اینکه یک عمل برای خود شهروند محسوب می شود (به عنوان حقی برای خود)، می تواند جزئی از حقوق باقی شهروندان نیز باشد. از این مثال گرفته تا مواردی دیگر در عرصۀ عمومی، این اثرگذاری و اثربخشی نمود خواهد داشت.
به نظر می رسد مشکل در عدم شناخت کم و کیف شهروندی هم از سوی مدیران شهری و هم از سوی خود شهروندان است. شهروندان اگر به عنوان یک عنصر همیشه غایب عمل کرده و کنشگری و عمل ورزی نداشته باشند، نباید انتظار داشته باشند که مدیران و مسئولان شهری برای آنها کاری کرده و یا حتی در مواردی آنها به رسمیت بشناسند. در اینجا تک تک شهروندان مهم و تأثیرگذار هستند. همان طور که مولانا در ابیات زیر انسان را به کنشگری دعوت می کند و می گوید:
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید؟ تو یکی نهای هزاری، تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
به بیانی شاید نیاز باشد یک بار از زاویهای دیگر به مسئله نگاه کرده و به جای همیشه دنبال مقصر بودن، خودِ منفعلمان را مسئول بدانیم.