نخستین گام عملی پیامبر در ایجاد یک شهر و تمدن اسلامی، احداث مسجد مدینه بود. در حدیث از امام محمدباقر (ع) و امام حسن عسگری (ع) نیز آمده است که نخستین کار قائم آل محمد (عج) در هم شکستن سقف مساجد موجود است. چرا معصوم اول و چهاردهم هر دو در آغاز یک نهضت و یک تمدن جدید، کار را با کالبد مسجد شروع می کنند؟
به سهولت می توان پذیرفت که بارزترین تجلی گاه نظری و عملی معماری ایرانی اسلامی، باید مساجد، مقابر و مصلی ها دانسته شوند. اگر تحقق این معماری در فست فود، سرویس بهداشتی، پمپ بنزین و یا سینما مورد تردید باشد، عملکردهای مذهبی بهشت نظرورزان و نظربازان معماری ایرانی اسلامی است. آنجا می توان درباره مراتب خیال متصل و منفصل، تجلی اسماء و صفات، کثرت در عین وحدت و وحدت در عین همان کثرت داد سخن داد و تمام صورت مساله های جدی کالبد معاصر ایرانی را به فراموشی سپرد.
این جا ارض موعودی است که طراحانش دغدغه جایزه معمار ندارند و هرآنچه بکنند، خود بهترین رخداد ممکن است. حتی اگر 23 درجه قبله صحن های جدید حرم نجف را منحرف کرده باشند، یا در طرح توسعه کربلا، بین الحرمین را حذف بکنند و یا در مشهد روی زمین غصبی حرم بسازند. آنها همیشه با وضو کار کرده اند و بی شک اگر عنایت خاصه الهی نبوده باشد، این پروژه ها به دست با کفایت و مطهر آن ها سپرده نمی شده است.
چالش اصلی هویتی جمهوری اسلامی آن است که داشته هایش یعنی ایران و اسلام را ذیل گفتمان های تاریخی تعریف کرده است، اما می خواهد وعده ای درباره آینده بدهد و البته که مجبور است تا معاصر عمل کند. مدرسه صفوی را که محصول یک جامعه سلطنتی طاغوتی است به عنوان بخشی از هویت خود قبول دارد ولی آپارتمان های دهه 40 میانه تهران را که خواستگاه انقلابش بوده اند، مصداق بی هویتی می داند. دردناک اینجاست که از چنین مجادله ای، می خواهد به طرحی برای فردا برسد.
اقتصاد سیاسی رانتی دولتی هرچقدر در آذین بندی فضاهای عرفی معاصر و مدرن عمل می کند، در فضاهای مذهبی، از هر پیربنای اصفهانی، سنتی تر است. مقرنس های مطنطن و گچ بری های آمیخته به میلیون ها آینه، گنبدهای فراخ و کتیبه های مجلل، رنگ های درخشان و اسپیلت های همیشه روشن از بناهای مذهبی این طیف، پایگاهی برای سنت ایجاد می کند که در خود سنت، مطالبه اش وجود نداشته است. برخی از این مساجد آنقدر گران تمام می شوند که نه برای نماز، که تنها برای برخی مراسم های عزاداری خصوصی پرهزینه در باز می کنند.
سوی دیگر این تاکسیدرمی کردن فضای مذهبی، مدیریت حاکمیتی بر فضاهای مذهبی تاریخی است. اینکه علی رغم فتاوای مراجع از جمله خود رهبری، ورود غیرمسلمین به مسجد اشکال دارد و اینکه نباید برای ورود به مسجد از کسی وجهی را طلب کرد، نه تنها در همه این سالها نادیده گرفته شد و چندان هم مورد اعتراض کسی واقع نشد، بلکه کار به جایی رسیده است که برای مثال در مسجد نصیر الملک شیراز، سه ماه از سال نماز جماعت را تعطیل می کنند تا مزاحم عکاسی گردشگران خارجی نشوند.
این وضعیت حیرت آور و پارادوکسیکال، بستر نقد قدرت در ایران است. فهم رفتار قدرت که می تواند از مشروعیت امری استفاده کند و در عین حال آن را حراج کند، در ساخت، مدیریت و بهره برداری فضاهای مذهبی، به عریان ترین شکل خود را نمایش می دهد. اینکه مقصوره های اموی و عباسی، امروزه خود را در نرده های حائل نمازهای جمعه بازتعریف می کنند، محل درک قدرت، جامعه و فضاست. چگونه می توان بدون نقد این ساختار کالبدی، عینیت ناصوابی برخی رفتارهای معطوف به قدرت را مورد نقد قرار داد و چراغ عدالت را برافروخت؟
همسان پنداری سنت و مذهب مغالطه ای بزرگ است. تنها درباره معماری مسجد، بیش از 120 مورد در آیات و روایات توضیح وجود دارد که طبیعتاً دارای لحنی معاصر و غیر تاریخی است چرا که هنوز در صدر اسلام، تاریخ گرایان و هویت زدگان معماری ایرانی اسلامی، مایه ای برای سخنوری نداشته اند. مسجد به عنوان امری دینی که دارای جهانی از تعاریف و روابط است، به سبب معاصر بودن همیشگی رابطه انسان و خدا، مقوله ای همواره معاصر است. تاریخی پنداشتن آن، به طریقی تاریخ مند پنداشتن آن است.
این وسوسه که این سخنان مربوط به 1400 سال پیش است و نه امروز، ریشه در همین نگرش رمانتیک به مسجد دارد. همین نگرش بلیط فروشانه ای که کالبد حرم را مقدس می پندارد و جامه سنت بر آن می کشد، و البته که کنار آن هتل های شیشه ای را بالا می برد و خط آسمان و عرصه ادراکی زیارت را نابود می کند. این نگرش سکولار پنهان شده در کت و شلوارهای مدیریت دولتی، نمی خواهد و نمی تواند، مسجدی معاصر و حرمی معاصر را به رسمیت بشناسد چرا که بساط شعبده اش، بر دفن رابطه انسان و خدا در تابوت سنت استوار است.
نقد فضای عبادی معاصر، آزاد سازی رابطه انسان معاصر با خداست. نه از بند دین! بلکه از بند سنت و حتی بیشتر از آن از بند سنت خواران و هویت زدگان. انسان معاصر باید خدایی معاصر داشته باشد و به فرموده حضرت امیر (ع) فرزند زمانه خود باشد. چنین خدایی سخنش درباره نفت و سینما و دموکراسی و اینستاگرام قابل باور است و نه موجودی ذهنی و تاریخی که بنا به عادت پدربزرگ ها باید مورد پرستش واقع شود. عالم محضر خدایی است که حضور دارد وگرنه می توان زلیخاوار، پرده بر بت تقدس سنت انداخت و آن را در کالبد حرم های مقدس محصور کرد. خدای معاصر تمام شهر را پوشش می دهد.
خدای معاصر خدای اتوبان ها، فرودگاه ها، میدان ها و ایستگاه های متروست. همه جا می توان ذکرش را گفت و مسجدش فضایی برای باشیدن و تعامل عبادت کنندگانی است که روزانه به او فکر می کنند. عرصه ادراکی آنان باید از عواملی که دیانت را منقضی و تاریخی به شمار می آورند پیراسته باشد. تصور چنین مسجدی سخت می نماید. مثال چندانی برای آن وجود ندارد. فضایی معاصر و پرهیزگارانه، که به ظواهر تصنعی اجازه بروز نمی دهد. فضایی منطبق به ساختمان سازی مالوف زمانه همانگونه که در عصر اهل بیت بود. آنجا که هنوز شبه مساله ها و راه حل های بسته بندی شده و تصنعی راه را بر مساله یابی و حل مساله سد نکرده بود. پدیدارشناسی این رابطه و لایه برداری از عادت های ذهنی درباره فضای عبادی تا حدی که بتوان کارکرد بی زمان آن را در قواره معاصرش متحقق کرد وظیفه یک معمار مسلمان است، و شاید بیش از یک معمار مسلمان.