تقلید نمای رومی در سیمای شهر و نسبت آن با معماری
همنشینی عناصر ظاهرا نامتجانس فرهنگی در سیمای شهری امروز را از کدام منظر باید تحلیل کرد؟
امروزه در نتیجه گسترش شبکه های ارتباطی و دسترسی آسان به اطلاعات، امکان نامحدودی برای انتخاب نشانه ها و نمادها وجود دارد. از این رو، اختلاط نشانه های فرهنگی در مقایسه با گذشته رو به تزاید است و همین امر عکس العمل کسانی را که از منظر هویت به فرهنگ می نگرند برجسته تر می کند. تحلیل این وضعیت مستلزم تعریف معیار درست برای قضاوت است.
مروری بر نظریات اندیشمندان ایرانی حاکی از حضور سه عنصر ایران، اسلام و غرب در فرهنگ ایرانی است. ما ایرانیان مسلمان مقیم ایران، حامل و وارث سه فرهنگ هستیم و تا نسبت خود را با این سه فرهنگ، معین نکنیم و ندانیم که در کجا و کدام جغرافیاي فرهنگی زندگی می کنیم، به خوبی از عهده عمل سازنده فرهنگی و اجتماعی برنخواهیم آمد.
به فرهنگ ملت ایران مبتنی بر یک نظام سنت متکثر دست کم شامل نصوص ایرانشهری، اسلامی، فلسفه یونانی و تجربه تجدد است. این سه گانگی در فرهنگ ایران حاکی از سه دوره تاریخی است و بررسی این دوره های تاریخی نشان می دهد در دوره های مختلف زمانی این عناصر (ایرانی، اسلامی و غرب) در نسبت های مختلفی با هم قرار گرفته اند.
در فرض قبول این توضیح مختصر، ابتنای هویت بر یکسان سازی و پالایش عناصر غیر، عملا ناممکن است. چون این عناصر اصلاحا بیگانه، مانند شیر و شکر در فرهنگ ایرانی حاضر هستند و جدا کردن آنها از هم به لحاظ وجودی آن را دچار تهدید می کند. تلاش برای پالودن زبان فارسی از لغات عربی در اوایل قرن گذشته نمونه ای از این دست اقدامات است که راه به جایی نبرد.
اگر تکثر ویژگی هویتی فرهنگ ایرانی است، با عناصر متفاوتی که از خاستگاه های سه گانه فوق در سیمای شهری امروز دیده می شود چه باید کرد؟ آیا باید مثلا نمای رومی در سیمای شهری به رسمیت شناخته شود؟ به نظر می رسد پیامد پذیرش تکثر، پذیرش حق است و اگر از این منظر به موضوع نگاه شود، پرهیز از هر آنچه که باعث تضییع حقوق دیگران می شود معیار قرار می گیرد. از این منظرِ خاص، نمای رومی لزوما قابل رد نیست اگر چه نما را به فرم تقلیل می دهد.
اما بیشتر آنچه در سیمای شهری ما به عنوان نمای رومی شناخته می شود، اساسا رومی نیست! یعنی از نظر فرم با هندسه، تناسبات و جزییات آن نوع از معماری نسبتی ندارد و در آن صرفا صورتی شلخته از مثلا تناسبات دوریک و یونیک دیده می شود. در واقع در موضوع نمای رومی ما بیشتر شاهد نوعی از تقلید بی حجت هستیم. یعنی سازنده نما برای ساخت آن از چیزی تقلید می کند اما بدون حجت مشخصی مقید به الزامات شکلی آن نیست. این نما دفاع نیست (تصویر 1).
2 پاسخ
خلاصه متن این است که فرهنگ ایران متکثر است. سه وجه غالب هم برای تاریخ این فرهنگ نام برده شده. از اینها هر پدیده عاریتی طبیعی است و قابل پذیرش. اما چیزی که قابل نقد است چگونگی عاریت است. نمای روی از جنبه چگونگی عاریت قابل دفاع نیست چرا که تماما منبع آن را به عاریت نمیگیرد و به اصطلاح تقلیدی «بیحجت» است.
خب اینجا میتوان پرسید نگارنده چطور قائل به بیحجتی چگونگی عاریت هست اما به بیحجتی خود عاریت نه؟
اگر نمای رومی را از منظر نشانهشناسی بررسی کنید خواهید فهمید که وجود چنین عاریتی وابسته به دالهایی است که هیچ ارتباطی به معماری و حتی فرم(که در متن اشاره شده) هم ندارد. نمای رومی از ارزشهایی چون ثروت تا… نشانه طبقه اجتماعی تغذیه میکند و در حقیقت بیرونمتنی است. این خصلت بیرون متنی آن هم از بیارتباطترین انواعش، خود بیحجتی است. بماند که چنین نمایی حتی از مناظر گوناگونی چون محیط زیست هم قابل نقد است. چه میزان کوه بریده میشود برای یک نما؟ این آیا نقض حقوق دیگران نیست؟؟
درود بر شما جناب فروزنده. قضاوت یک نما بر اساس اصالت حق مالکیت، با قضاوت بر اساس نظر و سلیقه یک فرد،گروه یا ایدئولوژی دو خروجی متفاوت خواهد داشت. در فرض اول، تا زمانی که ضرری برای کسی متصور نباشد (قاعده لاضرر) دامنه فرم نما بی نهایت است و در فرض دوم دامنه فرم، محدود و دامنه قضاوت، بی نهایت می شود. به نظر می رسد سیمای شهری برآمده از فرض اول به فهم مردم نزدیک تر باشد. به هر روی تعیین حق مالکیت گرانیگاه بحث است.
و نکته فرعی تر اینکه در عالم نشانه شناسی این فقط نمای رومی نیست که دال بر چیزی است که به بیان شما ارتباطی با معماری ما ندارد (اساسا آیا معماری و فرهنگ امور ثابتی هستند؟). با حجت یا بی حجت ما در مدرنیته شناوریم. امروزه نه تنها شهر، بلکه هر دیوار غیرباربر آجری هم، مستقیم یا غیر مستقیم برآمده از ارزش های غرب امروز و روم و یونان باستان است. چرا این حساسیت در مورد اتومبیل هایی که در شهر تردد می کنند یا لباس مردم وجود ندارد، مگر اینها نیز که سازنده سیمای شهری هستند دال بر ارزش های غیر نیستند؟ نما تنها بخشی از مسئله است.
نقل است که مجلسی می داشت.
جوانی برخاست و گفت: دلم گم شده است دعا کن تا بازدهد.
گفت: ما همه در این مصیبت ایم. (تذکره الاولیاء)