رتبه بندی ساختمان: حلقه مفقوده ارتقاء سلیقه در بازار
راهکار مناسب برای ارتقای سلیقه بازار چیست؟
معماران معمولاً بر سر انتخاب میان سلیقه عوام و خواص دچار مساله هستند. انتقادات به معماری عامه پسند در مقابل ریسک بالا و بازده اقتصادی پایین نمونه های خاص پسند نتیجه دو گفتمان و دو سلیقه متمایز است. در این باره راهکارهایی مطرح می شود. از جمله ایجاد محدودیت های صنفی و قانونی برای رواج سلیقه عام مانند ممنوعیت نماهای رومی که در قریب به 13 کلان شهر صورت پذیرفته، اما تا کنون نتیجه ای در بر نداشته است.
از سوی دیگر برخی در برابر این رویکردهای بالا به پایین، فرآیندی ایجابی و پایین به بالا را تحت عنوان فرهنگسازی برای ارتقای سلیقه عمومی را مطرح می کنند که تا کنون راهکار و یا نتیجه محسوسی نداشته است. ولی ایده هایی درباره آن مطرح می شود از جمله تبلیغ و ترویج معماری خوب در رسانه ها عمومی، محتواهای آموزشی پایه و یا برگزاری مسابقات معماری.
در این میان ایجاد مشوق هایی که بتواند مختصات ادبیات بازار را درک کند و از همان فرآیندهای عامل و فعال، عوام را تحت تاثیر قرار بدهد، قابل تامل به نظر می رسد. در این میان آیا ایده رتبه بندی ساختمان می تواند با ایجاد ترجیحات رقابتی در بازار، معیارهای خواص را بر سلیقه عامه تاثیر دهد؟
اشاره به آموزش عمومی و پایه درباره کیفیت معماری، اشاره روایی به نظر می رسد. اما با دو چالش جدی محتوا و ضرورت مواجه است. در شرایط که محتوای آموزشی فعلی معماری موضوع نقد جدی جامعه حرفه ای و دانشگاهی است و درباره معماری مطلوب، گفتمان همه شمولی وجود ندارد، چگونه محتوایی را می توان برای مقوله چندمتغیره معماری جهت آموزش عمومی فراهم کرد؟
در بستری که محتوا و فرآیندهای آموزشی مدارس نیز خود محل نقد فراوان است و درباره ناکارایی آن داد سخن بسیار می رود. آموزش فرهنگ عمومی نیز جدا از مساله محتوا و ساختار، درگیر چالش دوم یعنی ضرورت می شود. زمانی که درباره مصرف آب، کمربند ایمنی و یا دخانیات صحبت می کنیم، آمارهایی عینی درباره یک مقوله زیستی طرح می شود.
با این حال میزان توفیق در این عرصه، چشم گیر به نظر نمی رسد. با این وضعیت چرا باید انتظار داشت که بیلبورد های شهری درباره معماری خوب، کلیپ های تلویزیونی و یا سخنرانی های عمومی، ضریب نفوذ موثری داشته باشد و بتواند تحولی در خور انجام دهد. در جایی که حتی جامعه الیت فکری و هنری ایران نیز نسبت به مسائل و شخصیت های معماری و شهرسازی ایران، نسبتاً غریبه اند، ایجاد ضرورت و جذابیت برای عموم مردم، هرچند می تواند موعد باشد، اما علت اصلی نخواهد بود.
سابقه مسابقات معماری نیز حتی اگر به تولید معماری مطلوب منجر شود، سهم موثری از بازار را در بر نخواهد گرفت. امروز با آنکه هیچ بنای عمومی مهمی به سبک کلاسیک ساخته نمی شود، جریان غالب ساخت در شهرها که بافت مسکونی آنهاست، متنافر از ترجیحات بناهای یادمانی یا بزرگ مقیاس عمل کرده و آبشخور دیگری دارند. با این حال این پیشنهاد نکته ای در خود دارد که بیش از آنکه درباره فرآیندی به نام مسابقه باشد، درباره محصولی به نام “اثر منتخب” است.
پشت هر برنده ای اعتباری هست که می تواند آن را مطلوب تر جلوه دهد. از همین روست که در بسیاری از شهرداری های مناطق در کشور، جوایزی تحت عنوان نمای منتخب شکل گرفته که نشانی درستی به نظر می رسد. اما ما از این جوایز چه می خواهیم؟ اینکه الگو و اسوه ای وجود داشته باشد تا سازندگان به آن رجوع کنند. گاهی نیز چه توسط شهرداری ها، سازمان های نظام مهندسی یا در ضوابط طرح های شهری، الگوهایی ایجابی طرح می شود که آنها نیز با همین هدف تعریف شده اند.
همه اینها دارند سعی می کنند به سازنده آدرس بدهند. اما آیا آدرس دادن، سازنده را به مقصد رساندن است؟ چگونه می توان فاصله ترجیح بازار و ترجیح مدیریت شهری و نخبگان را طی کرد؟ آیا ایجاد طرح های میانه ای که بهره ای از هر دو سلیقه برده باشند، به عنوان گزینه ای کم ریسک و سود ده، تا کنون توانسته به عنوان راه حلی عمومی فراگیر شود؟ آیا همه معماران بازاری دارای این تبحر هستند که روی میز طراحی، همه این افتراق ها را آشتی دهند؟ نتیجه چنان نشان نمی دهد.
بازار از جان نمای کلاسیک چه می خواهد؟ تضمین سود و رقابت. نمای کلاسیک نوعی استاندارد است که مانند چلوکباب از سوی مشتری با دست رد مواجه نخواهد شد. اما در عین این تضمین، به سبب شباهت با همگنانش، در عرصه رقابت پذیری یا باید گران تر شود و یا متفاوت تر. همینجاست که علی رغم بی ابهام بودن نسبی در طراحی آن، طراحان شاخص و گران قیمتی پیدا کرده که می توانند دو اصل گاه متضاد تضمین و رقابت را در کنار هم جمع بیاورند.
چنانچه گاهی به جای آنکه خود بنا سخن بگوید، نام طراحان و یا سازندگان و در این سال های اخیر برندهای ساختمانی است که تضمین و رقابت را توامان کرده است. آموزه ای که می توان از این خوانش به دست آورد، مقوله اعتبار است. به عبارت دیگر، ساختمان از طریق حدی از اعتبار که بازنمایی می کند، مطلوبیت می یابد و این یعنی هم تضمین فروش و هم رقابت برای سود بیشتر. مکان ساختمان، ساختمایه های آن، شکل و اطوارش، طراح، سازنده و یا برند ساختمانی آن کاملا به مثابه عوامل اعتباربخش نقش ایفا می کنند.
جنس تبلیغات پروژه های لوکس، ماشین ها، البسه و رنگ و رخ فروشندگان نشان می دهد که جدل بر سر اعتبار است و نه زیبایی شناسی. به عبارت دیگر بازار با زیبایی شناسی مدنظر جامعه خواص معماری، تضادی بنیادین ندارد، بلکه نقد شوندگی این چک(اعتبار) را پایین می داند. چگونه می توان بر این اعتبار افزود و به محصولات استودیوهای نخبه ایرانی، پشتوانه بیشتری بخشید؟
در تبلیغات بازاری موثرترین راهکاری که یک محصول تجربه نشده را به مخاطب می قبولاند، تاییدیه ها، استانداردها و لایسنس هایی است که ادعا می شود محصول دریافت کرده است. این ابزارها برای ترویج ایده ها بسیار موثر بوده اند. رتبه بندی LEED در حوزه پایداری، علی رغم استانداردهای پرخطا و تفسیر پذیرش و عملکرد بازاری مدیران آن، به خوبی باعث ترویج برخی مولفه های مدنظر بانیان آن در سطح بالای ساخت و ساز جهانی شده است.
دیگر آن که تجارب مثبت قابل تاملی نیز در جوایز معماری به بناهای ساخته شده وجود دارد که در صورت داشتن سویه های ترویجی توانسته اند، جریان ساز شوند. نمونه هایی مانند آقاخان و یا رویکرد مردمی پیدا کردن پریتزکر در ادوار اخیر مصادیقی از این مساله اند.
تصور کنید که داورانی از جامعه معماران، در بازدید از ساختمان های ساخته شده، حول معیارهایی که پیشتر بیان شده باشد به ساختمان ها رتبه بدهند و پلاک افتخار این رتبه نیز بر در پروژه نصب گردد. این که یک ساختمان از جامعه متخصصین 5 ستاره دریافت کرده است و دیگری 3 ستاره، به سهولت هم نشان دهنده ظرفیت رقابت پذیری این رویکرد است و هم ایجاد اطمینان ذهنی برای مشتری که با سطحی درخور توجه از کیفیت روبروست.
تجربه ای که در رستوران های ستاره دار میشلین در فرانسه و یا محوطه های ثبت جهانی در یونسکو، مستقیما بازار ساز است و به جریان اصلی تبلیغ تبدیل شده است. به عبارتی، گرفتن عنان حوزه تبلیغات فروش ساختمان، از ژورنال های گلاسه و عکس های مکش مرگ مای مدل های آماتور، و سپردن آن به رویه ای سنجش پذیر توسط جامعه تخصصی، هرچند در ابتدای راه، امری فراگیر نباشد، اما افق گشایی موثری به نظر می رسد که می توان نه همه بازار، اما جریان سومی را در برابر دوگانه ابتدای سخن ایجاد کند. پرداختن به معایب و ضرورت های این راهکار و تعیین محدوده اثرگذاری واقعی آن نیازمند تامل خواهد بود.