هنر ایرانی- اسلامی آکنده از معنا، روایت و باورهایی است که با مفاهیم معنوی پیوند خورده و در عرصه هنرهای تجسمی، هنرمندان خلاق با استناد به این مفاهیم، عرصه بداعت را در نوردیده و نقوشی را خلق نمودهاند که رویکردی معنوی- نمادین دارد. واژه یا واژگان به عنوان “عنصری مجرد”، دارای کثرتهای مختلفی است که توانسته ناقل معناها و روایتهای مختلف در عرصه هنر به ویژه هنر سنتی باشد.
واژه “بداعت” به معنی نوآوری و ویژه انسان که این صفت- واژه را از خداوند به عاریه گرفته، را در ساحتی مقدس با عنوان ” خلقت” میتوان بهترین نمونه برای گستردگی عرصه و ابعاد هویتی- واژگانی به عنوان مولفهای برای خلق اثر برشمرد. پیغمبر (ص) فرمود خداوند انسان را از روی صورت خود خلق کرد: “خلق الله آدم علی صورته”. صورت در این جا به معنی شباهت کیفی است زیرا انسان دارای قوایی است که مظاهر هفت صفت خداوند (حیات، علم، اراده، قدرت، سمع، بصرو کلام) است.
واژه یا واژگانی که خود به عنوان بعد “ماهیتی” در شکلگیری اثر و همچنین به عنوان حاملان معانی، در کنار بیان “هویتی”، تداومبخش مسیر خلق اثر هستند. به بیان دیگر، مفاهمه فیزیکی و متافیزیکی، نوع کلمه و جریانبخشی ذهن در تداعی معانی، جهانی از نقش و رنگ را در ذهن هنرمند متبلور مینماید.
“دوئیت”های واژگانی در ساحت هنرهای ایرانی- اسلامی، صورت ظاهر و معنای باطنی دارند که معنای باطنی آن به عنوان “کنشگری ارزشمند”، تداوم این ساحت را تا به امروز موجب شده است. امروزه نیز با شناخت و تعمیمبخشی کلمات در مصداقهای هنری مانند هنرهای سنتی، نگارگری و گرافیک میتوان چراغ پرفروغ این روند هنری و سنتی را پابرجا نگه داشت. دوئیتها شامل موارد ذیل است:
الف- حرکت افقی و حرکت آفاقی: سیر الی الله، حرکات عمودی و اسپیرال گونگی.
ب- تناظر و تجلی: تناظر که انسان را معادل عالم و عالم را معادل انسان میداند.
پ- تشبیه و تنزیه: زمانی که صفات عبد به حق نسبت داده میشود مقام تشبیه است و در تنزیه، حق تعالی از جمیع جهات با مخلوقات و در مقام اطلاق صرف است.
ت- مصوِّر و مصوَّر: صفت “مصوِّر” از آن خداوند است. انسان جلوهای از ذات خداوند است و جلوه آفرینشگری در انسان به ودیعه گذاشته شده است.
ث-جمال و جلال: از میان نقوش ایرانی اسلامی، نقوش هندسی، نماینده خوف یا صفت جلالی، نقوش گیاهی یا اسلیمی، نماینده جمال و کتیبهها نماینده کلام وحی الهی هستند.
ج- صورت و معنی: معنای بسیط، حکم جان را دارد و اثر هنری حکم تن یا جسم است.
چ- تقلید و خلق: تصویر، کارکردی تقلیدی و محاکات دارد. افلاطون در این باب 3 کلمه به کار برد: تخنه (دانش و فن و تقلیدگونگی از طبیعت “فوسیس”)، پوئسیس (به معنی آنچه هنوز نیست، هست کردن است) و میمسیس (نوعی از تولید است ولی برخلاف پوئسیس، تولید اصل یک شیء نیست).
ح- نگاره و انگاره: نگارگری مرز بین واقعیت و حقیقت است. واقعیت، صورت عینی و زمینی است ولی “حقیقت” گرایش تصویر و واقعیت به سوی هدفی متعالیتر است).
خ- تمثال و شمایل: تمثال، مورد مثل واقعشدن و بازنماییکردن و شمایل مشاهدات قلبی هنرمند از آن ذات مقدسه است.
د- اصل و سایه: مولانا مرغ را حقیقت و سایه مرغ را مجاز میداند و افلاطون عرضه میدارد: ما انسانها سایههایی بر روی زمین هستیم و خود واقعی ما در جای دیگر است.
ذ- کثرت و وحدت: آجرها، تکثر و ستون، وحدت. تصویرها، تکثر و نقش، وحدت است.
ر- مجاز و حقیقت: تکثر سی مرغ در وادی رهپویی و راهبری هدهد و وحدت سیمرغ شدن و واماندن بلبل از واقعیت مجاز به جای حقیقت.
ز-ناسوت و لاهوت: تعبیه دو فضا در نگارگری، عالم ناسوت یا فیزیکی همان ابژههای تصویری و عالم لاهوت یا فضای زراندود افشانگری شده.
س-کمیت تصویر و کیفیت نقش: دانشمند به کمیت و چگونگی فکر میکند و نگارگر به کیفیت. منظور از کیفیت، عالم مثالی است و نه کیفیت ارائه و چگونگی اثر هنری.
ش- دیدن و نگریستن: نگریستن، تعمق و حکمت را به دنبال دارد.
ص- سوبژه و ابژه: ابژه، شکل ظاهری و سوبژه، انفعالات ذهنی از اشیاست.
ض- محسوس و نامحسوس: همان ملموس و ناملموس است.