در مواجهه با معادله پیچیده معماری ایرانی، ایران که همانطور که می دانیم و می بینیم با پاسخ های متنوعی از سوی معماران همراه می شود. شاید بتوان از زاویه شیوه آموزشی نیز مساله را مورد برسی قرار داد.
دیسیپلین معماری را می توان -با همه خصوصیاتش و با آگاهی از ویژگی بین رشته ای آن که جایی میان علوم فنی و نظری از یک طرف و هنر از طرفی دیگر قرار گرفته است- با دیگر حوزه های هنری از منظر چالش برای معاصر سازی در ایران امروز که میان همه آن ها مشترک است مقایسه کرد.
به طور مثال اگر حوزه معماری را با حوزه موسیقی در ایران امروز مقایسه کنیم (که البته بسیاری از ابعاد و جوانب را نادیده میگیریم) یکی از نکات مهمی که بروز می کند مساله «پیوستگی با گذشته» است. در این تحلیل به عمد ساده سازی شده. شاید اگر به نوع آموزش در هر دو حوزه نگاه کنیم و بخواهیم به فاکتور میزان پیوستگی و یا ارتباط با گذشته وزن دهیم قطعا می بینیم که این مساله در حوزه موسیقی قویتر و پررنگتر است.
با اینکه می دانیم با گوناگونی و بعضا ناهمگونی در رشته ها و رویکرد های آموزشی (چه در معماری و چه در موسیقی) در دانشگاه ها و مراکز عالی مواجه ایم، اما می توان دید که میزان دانش و ارتباط دانشجویان یا هنر آموزان با سنت و تاریخ در حوزه موسیقی مساله ای جا افتاده و روان است.
بدون ورود به حوزه تخصصی موسیقی (که از توان نویسنده خارج است) می توان مشاهده کرد که به طور مثال ردیف موسیقی ایرانی به عنوان مرجعی برای موسیقی سنتی و گذشته تاریخی موسیقی ایران مورد مطالعه و تمرین فرار می گیرد. از این جهت می بینیم که در فرایند تحصیل و آموزش عالی هنرجویان و دانشجویان با میراث سنتی و تاریخی آشنا (و بعضا مسلط) می شوند و می توانند دست کم با توجه به درکی که از آن پیدا می کنند قدم های خلاقانه و نو آورانه ای را با رویکردهایی بسیار متفاوت در ارایه موسیقی معاصر بردارند.
در حوزه معماری اما میبینیم که مساله به این سادگی نیست. بدین معنی که این امر به ظاهر ساده شناخت و درک میراث سنتی در طول دوره های دانشگاهی به طور سیستماتیک و اساسی مورد توجه قرار نمیگیرد. در نگاهی کلی می توان گفت که میزان و نحوه ارایه دروس و سرفصلهای مرتبط با شناخت و درک معماری ایرانی به صورتی تعریف نشده اند که فضا را برای تسلط دانشجویان بر معماری سنتی و بومی فراهم کنند و بیشتر حکم مقدمات و آشنایی را دارند. این وضعیت در عمل شرایط را برای رویکردی «پیوسته» برای معماری معاصر ایران سخت و فضا را برای تفسیر های سطحی از معماری سنتی ایرانی هموار می کند.
سوال این است که آیا اساسا می توان انتظار اتفاق خلاقانه و قوی و یا حد اقل گفتمانی استوار برای معماری معاصر ایرانی را بدون شناختی صحیح و دقیق از پیچیدگی ها و گستردگی معماری سنتی و تاریخی داشت؟ می دانیم که اگر به دنبال رویکردی «پیوسته» در معاصر سازی معماری ایران باشیم، پاسخ به این سوال قطعا خیر است.
شاید همینجا بتوانیم دست کم بخشی از علت این وضعیت را به هویت دیسیپلین معماری نسبت دهیم که اساساً ماهیتی بین رشته ای و گسترده میان چند حوزه علمی و نظری و هنری دارد که کار را برای پرداخت به همه موضوعات در فرصتی محدود دشوار می کند. اما ذکر این علت کمکی به حل مساله نمیکند و شاید صورت مساله دقیقتر این باشد که با توجه به خصوصیات و پیچیدگی حوزه معماری چگونه می توان در چارچوب زمانی و سیستم دانشگاهی امروز شرایط را برای تقویت پیوستگی با گذشته معماری را فراهم کرد؟