در سال 1353 گروهی از باستان شناسان به سرپرستی دکتر علی اکبر سرفراز محقق و باستان شناس بزرگ و برجسته ایرانی به کاری بزرگ و ارزنده دست زدند و با کوشش و تلاش مداوم و شبانه روزی در مدتی نزدیک به نه ماه توانستند نقش برجسته های دوران ساسانی واقع در تنگ چوگان فارس را از انهدام و فرسایش حتمی نجات بخشند. کار در گرمای سوزان آفتاب، محیط نا مناسب بهداشتی، فقدان مکان ایمن و مناسب برای استراحت، وجود حشرات موذی و گزنده و انواع و اقسام ناراحتی های بدنی، بسیار سخت و طاقت فرسا بود اما آنها با عشق و ایمانی بزرگ به کار خود ادامه دادند و علاوه بر رسیدن به اهداف مورد نظر به کشف بخش هائی از نقش برجسته های ساسانی که قرن ها در زیر گل و لای و آوار صخره ها مدفون شده بود دست یافتند. با پیدا شدن این بخش از نگاره ها پرتوی نو بر قسمتی از تاریخ آن دوران افکنده شد.
به راستی شاید موفقیتی بالاتر از آن نباشد که انسان، بخشی از تاریخ و فرهنگ گمشده و از یاد رفته سرزمین خود را بازیافته و آن را در معرض دید و مطالعه مردم فرهنگ دوست و نسلهای آینده قرار دهد. متاسفانه این کار بزرگ در کشور ما آنچنان که باید و شاید بازتابی گسترده نداشت و پس از گذشت 18 سال هنوز در کتب تاریخ و باستان شناسی از تصاویر قبل از پاکسازی و اکتشاف نقش برجسته ها استفاده می شود. هدف از این نوشتار یادآوری و نمایش بخش کوچکی از این کار ارزشمند و پر ارج می باشد. امید است که راه و روش این پژوهندگان برای نجات و احیاء آثار باستانی و میراث فرهنگی ایران زمین آموزنده و فراگیر شده و چراغی برای راه آینده گردد.
شاپور اول (271-241 میلادی) در ایالتی که تولد یافته بود یعنی در ناحیه پارس شهر و کاخی برای خود بنا نمود. او مکانی را برای شهر برگزید که دشت گور را به یاد می آورد و پدرش در آن شهر اردشیر خوره (فیروز آباد) را بر پا ساخته بود. این شهر بیشاپور (شهر زیبای شاپور) نامیده شد. نقشه شهر شامل یک چهار ضلعی بود که از سویی به دیوار و خندق ها محصور می شد و یک قلعه محکم و استوار نظامی با شبکه کامل از دیوارها و خطوط دفاعی آنرا محافظت و تقویت می نمود. در شمال این شهر دره معروف به تنگ چوگان قرار دارد که رودخانه شاپور در وسط آن جاریست. این مکان به مثابه موزه گرانبهائی است که آثار ارزنده ای از تاریخ و فرهنگ باستانی ایران بر صخره های آن نقش گردیده است. در سمت راست رودخانه چهار نقش برجسته و در طرف چپ دو نقش مهم و ارزشمند از دوره ساسانی برجای مانده. این ناحیه و نقش برجسته های آن در دوران اسلام نیز مورد توجه بوده و در کتاب مسالک و ممالک استخری جغرافیدان مشهور قرن چهارم هجری به این مطلب بر می خوریم که در ناحیه سابور (بیشاپور) تصویر شاهان و بزرگانی که بین ایرانیان معروف هستند بر کوه نقش شده که تصویر آنان و حکایت نامبردگان به ترتیب ثبت گردیده و این نوشته ها در پیش کسانی که در نقطه ای از ارّجان معروف به قلعه جس (گچ) زندگی می کنند نگاهداری می شود. به طور کلی نقش برجسته های ساسانی از منابع و مآخذ مهم تاریخ به شمار می روند، پژوهندگان هر بار که به مطلب تازه ای از تاریخ ساسانیان بر می خورند و یا بخواندن نوشته ای توفیق می یابند و یا به درک و کشف اثر فرهنگی نوینی از تاریخ ساسانی نائل می شوند همواره به منابع و مآخذ نامبرده باز می گردند، این نقش ها نمونه ها و معیار های اصیلی هستند که می توانیم نتیجه های بدست آمده را با آنها بسنجیم.
چون گزارش حفاری، پاکسازی، محافظت و کشف بخش های پنهان این نقش برجسته ها به طور مبسوط در «مجله هنر و مردم شماره 155 سال 1354 به قلم دکتر سرفراز» قبلا آورده شده بود، بنابراین برای یادآوری مجدد این کار بزرگ به شرح مختصر یکی از این نقش برجسته ها اکتفا می شود.
نقش برجسته مورد نظر در سمت راست رودخانه قرار گرفته و صحنه تاج بخشی هرمزد به بهرام اول (275-272 میلادی) را نشان می دهد، بهرام اول (سمت راست) سوار بر اسب تصویر شده که دست راست خود را به سوی حلقه شهریاری که هرمزد به او اعطا می کند دراز کرده. در بالای نقش و پشت سر بهرام کتیبه ای به خط پهلوی ساسانی نقر گردیده است که صاحب تصویر را نرسی معرفی می کند. متن کامل کتیبه به شرح زیر است:
این پیکر از آن بغ مزداپرست، خدایگان نرسی شاهنشاه ایران و غیر ایران است که چهر از ایزدان دارد، فرزند بغ مزداپرست خدایگان شاپور شاهنشاه ایران و انیران (غیر ایران) که چهره از ایزدان دارد نواده خدایگان اردشیر شاهنشاه.
باید توجه داشت که در هنر تصویری ساسانی اندیشه مذهبی به نحو دقیقی مجسم شده به طوری که بررسی و پژوهش هنر این دوره در نهایت به تصویر شناسی مذهبی می انجامد. آثار هنری ایران در دوران های پیش تر هیچ گاه با چنین اطمینانی وحدت و اتحاد دین و دولت را بیان نکرده است، در هنر ساسانی ایزدان زرتشتی به صورت انسان جلوه گر شده اند، در تصاویر شاهان مخصوصا بخش های گوناگون تاج شاهی دارای جنبه های سمبلیک بوده که با آئین زرتشت مرتبط و وابسته می باشد، برخی از نشانه ها و درجات ولیعهد، بزرگان و روحانیون نیز دارای همین جنبه های سمبلیک است که راه شناخت این شخصیت ها را برای ما آسان و هموار می کند. برای نمونه تاج بهرام اول با شعاع های خورشید مظهر (میترا) و بهرام دوم با بالهای گسترده (ورثرغن) ایزد آذر و فتح و پیروزی مزین گردیده است، بنابراین با توجه به افسر شهریاری فرمانروا در این نقش برجسته می توان نتیجه گرفت که به طور مسلم این نقش مربوط به بهرام اول می باشد. بر روی سکه های بهرام یکم تاج او با همین شعاع های خورشید تصویر گردیده است «تصویر 1».
کاشف این نقش “دکتر سرفراز” با بررسی بسیار دقیق ثابت کرد که اولا این تصویر مربوط به یک شخصیت شرقی است، ثانیا در زمانی بعد از نقش بهرام اول و بر اساس مقاصد خاصی به وجود آمده است و به طور مجمل مسئله را چنین بررسی و بیان نموده است:
«… کیفیت نقش به گونه نقش گور دیانوس امپراطور شکست خورده روم در زیر پای اسب شاپور اول پدر بهرام است، ولی قیافه و پوشاک او مخصوصا کلاهش شرقی است و در بخش قدامی کلاه انحنائی وجود دارد که در سابر نقش برجسته های دوره ساسانی نظیر آن با مختصر اختلافی وجود دارد… توضیح اینکه وضع نقش برجسته بهرام در مراسم تاج ستانی از هرمزد با توجه به سبک و هنر حجاری آن هر گونه ارتباط را با نقش برجسته مغلوب از بین می برد و کاملا نمایشگر آن است که نقش مغلوب پس از نقش تاج ستانی بهرام اول به وجود آمده، از طرفی کیفیت حجاری کوه نیز چنین وضعی را القا می کند، به این ترتیب که حاشیه پایان نقش بهرام اول و هرمزد نشان می دهد که نقش در یک سطح افقی و متناسب حجاری شده اند، ولی بعدا برای ایجاد نقش مورد بحث اقدام به کوه بری و حجاری کف اولین نقش به گونه ای نموده اند که پای اسب بهرام بر روی نقش غلطیده مغلوب قرار گیرد و تباین ظرافت نقش بهرام و شیوه هنرمندانه ای که در خلق این اثر و عکس آن در نقش مغلوب دیده می شود کاملا گویای چنین تصویری است… و با توجه به اینکه در مدت قریب سه سال سلطنت بهرام هیچگونه کشمکش سیاسی روی نداده و سلطنت بهرام اول در کمال آرامی گذشت و جنگ و نبردی که حاکی از پیروزی باشد دیده نمی شود.»
برای روشن شدن موضوع کمی به عقب بر می گردیم، پس از مرگ هرمز اول دو فرزند شاپور مدعی فرمانروایی ایران شدند. یکی از آن ها بهرام بود که تا 272 میلادی بر گیلان فرمانروایی داشت. استان گیلان در آن روزگار از نظر سیاسی و اقتصادی اهمیت چندانی نداشت، بهرام شایستگی آن را نیافت که آتشکده ای به نام او برپا شود، نام او در فهرست دودمان ساسانی در جایی ثبت شده که چندان در خور احترام نبوده است. فرزند دیگر شاپور یکم «نرسی» نام داشت که دارای عنوان «آریائی مزداپرست» و فرمانروای سکستان، تورستان و هند یعنی سرتاسر سرزمین های تصرف شده در شرق کشور بود، به پاس او آتشکده ای به نامش برپا شد. این ها همه در زمان زندگی شاپور روی داد، اما پس از مرگ او و هرمزد، نرسی از اریکه شاهی دور ماند و بهرام به سلطنت رسید.
تمام مدارک و شواهد موجود تاریخی حاکی از آنست که بهرام توسط موبد با نفوذ و مقتدری به نام «کرتیر» به سلطنت رسید. او که در زمان هرمز اول به عنوان موبد اهورامزدا ملقب شده بود، در زمان بهرام یکم همان پایه و قدرت را حفظ کرد ولی پایه و جایگاه کرتیر به هنگام فرمانروایی بهرام دوم فرزند بهرام یکم به اوج خود رسید و ملقب به نگهبان روان بهرام و موبد هرمزد گردید و بالاخره بهرام دوم او را موبد همه کشور و دادور (وزیر دادگستری) نمود. از او چهار کتیبه بزرگ در محلی که پیش از او تنها جایگاه نقش و کتیبه شهریاران ساسانی بود برجای مانده است.
در سال 277 میلادی پس از مرگ بهرام اول پسر او بهرام دوم به پادشاهی ایران رسید و نرسی برای بار دوم از سریر شاهی به دور ماند. بدین سان شاه جوان بر اریکه پادشاهی نشست و «کرتیر» در همه کارها و برنامه های بهرام دوم نفوذی بی مانند یافت، در این زمان اداره استان هائی را که در گذشته نرسی بر آن ها فرملانروایی داشت از او بازستانده بودند و او در زمان بهرام دوم فرمانروای ارمنستان بود. ممکن است عنوان بزرگ و شاه ارمنستان به او داده شده بود تا سکوت اختیار کند و به ادعای تاج و تخت نپردازد. (294-277 میلادی) و رقیب سرسخت او نرسی در تمام این مدت در اندیشه قرار گرفتن بر سریر شاهی بود.
در سال 294 میلادی بهرام زندگی را بدرود گفت. «کرتیر» به کمک بزرگ خاندان قارن و آذر فرنبغ و وهونم و سایر طرفدارانش «بهرام سوم» فرزند «بهرام دوم» را بر تخت سلطنت قرار داد، اما این بار نرسی که مدت ها قبل خود را برای مبارزه نهائی و گرفتن تاج و تخت آماده کرده بود به سوی پایتخت یورش برد و بهرام سوم را از تخت سلطنت سرنگون ساخت. او شرح پیروزی خود را در بنای یادبودی در پایکولی (پایقولی) با یک کتیبه دو زبانه به تصویر کشید تا این واقعه را جاویدان سازد. اما با ویران شدن این بنا و فرسایش سنگ ها و از بین رفتن بخشی از نوشته ها بسیاری از رویدادهای بزرگ که به آنها اشاره شده بود از بین رفته و در پرده ابهام قرار گرفتند و معلوم نیست که بر سر بهرام سوم چه آمده، اما در بخش هایی از کتیبه که بر جای مانده چنین یاد شده که هواخواهان بهرام مجازات شدند، آذرفرنبغ شاه میشان بر کنار گشت، از آن به بعد در مآخذ روزگار ساسانی هیچ نامی از «خواتوهای اندیکان» نیامده است از «کرتیر» و از دودمان «قارن» که یکی از قدیم ترین و مشهور ترین دودمانهای کشور بود نیز از این پس نامی برده نشده است. با این توصیف نقش مذکور که در زمان نرسی در زیر پای پیکره بهرام اول (پیکر تصوری نرسی) پدید آمده بی تردید یکی از دشمنان نرسی می باشد، اما به کدام یک از آنها تعلق دارد.