کارفرما منبع اصلی شناخت مسئله و نیازهای طرح است. در حقیقت رابطه میان کارفرما – معمار خود بخشی پراهمیت از فرآیند طراحی را شکل می دهد. لوکوربوزیه می گوید که معمار باید نیازها و خواسته های کارفرما را در طراحی با فرم و فضا و ایده های عملکردی و هنری خودش ترکیب کند که این عمل باید به صورت یک رابطه دو طرفه روشن با کارفرما انجام شود. در این یادداشت سعی شده رابطه بین برخی از کارفرمایان و شرکت های مهندسین مشاور مورد بررسی قرار گیرد. در واقع سوال اینست چرا معماری در ایران به جهت های مختلف هدایت می شود؟
در طراحی، مسئله نه از ذهن طراح بلکه از یک کارفرما نشات می گیرد؛ کسی که نیاز دارد ولی بدون کمک توانایی حل مسئله، یا شاید درک کامل آن نیست؛ به عنوان مثال، نما به عنوان یک مولفه شهری از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار است که همانند سایر بخش های معماری، به طراحی تزیینات و تقسیمات و نورپردازی آن مورد توجه قرار گیرد، که این نسبت به ضوابط، فرهنگ، اقلیم و سلیقه افراد متفاوت است. وظیفه یک معمار تبیین این مسائل به کارفرما یا سازنده است. اما مشکل زمانی است که در ذهن کارفرمای کاربر یا کارفرمای سرمایه گذار، معماری کولاژی از تکه های گوناگون از طرح های کشورهای گوناگون است و بدون توجه به خلق فضای مطلوب و ایده آل، از مهندسین مشاور خواهان گنجاندن تمام آنها در طرح است و در واقع در پی بورژواسازی فضاهای شهری می باشند. سرمایه گذار با اجرای این طرح ها غالباً می کوشد چنان توجه عموم را به خود جلب کند که مسائل اصلی که مردم آن منطقه با آن دست به گریبانند از اذهان محو شوند.
از سوی دیگر برخی شرکت های مهندسان مشاور که در نظام برنامه ریزی کشور می بایست به عنوان نهادهایی میانجی مدافع ارزش ها و منافع جامعه در مقابل زیاده خواهی های ثروت و قدرت نقش ایفا نمایند، آنها نیز جامعه را مشتریانی به منظور کالاهای رانتی خود می دیدند و فضا را نه برای زندگی آرمانی آنها بلکه برای بازتولید رانت بیشتر خلق می کنند. همچنین از لحاظ مالی به چنان بحرانی دچار شده اند که صرفاً به خواسته های طمع ورزانه کارفرماهای سرمایه گذار دولتی و خصوصی مشروعیت می بخشند. شرکت های مهندسین مشاور مکان هایی است که منافع جمعی با منافع فردی تعدادی سهامدار پیوند می خورد و باید طرح هایی فراهم شود که بتواند منافع جمعی را در فرآیند توسعه دنبال کند. اما بقا شرکت نه در خلق این نوع طرح ها بلکه در کسب درآمد ناشی از تهیه این طرح ها خلاصه می شود؛ در واقع برای ماندگاری خود به ناچار به خواسته های نامحدود و سیری ناپذیر رانتی کارفرماهای سرمایه گذار دولتی و خصوصی خود تن می دهند. بنابراین روشن است سهامداران شرکت که توجه وافر به منافع جمعی در طرح ها باشند در درجه اول در پی راضی نگه داشتن کارفرماهایی هستند که آنها نیز به منافع جمعی اهمیتی قائل نیستند. به عبارت دیگر این شرکت ها به مکان های امضا فروشی و نظارت صوری تبدیل شده است.
نتیجه چنین امتزاجی از مهندسین مشاور و کارفرمایان سرمایه گذار، شکل گیری فضاها و آثاری هستند که بیش از پیش انسان را از خودش بیگانه میکند و از سویی تجربه زیست دهشتناكی از حذف و طرد را در شهر واقعیت بخشیده است.