چطور دانشکده ای که از حداقل های لازم به عنوان یک فضای معمارانه برخوردار نیست می تواند «معمار» تربیت کند؟
آمار نشان می دهند که اکثریت دانش آموزان مدارس استعداد درخشان و دانشجویان دانشگاه های برتر کشور از قشر مرفه هستند و ورودی روزانه دانشگاه های دولتی تدریجا به انحصار مدارس غیردولتی در می آید. حال اگر طبیعت پرخرج آموزش معماری را هم در نظر بگیریم، احتمالا این بی عدالتی و نابرابری در معماری و رشته های مرتبط با آن بیشتر می شود؛ یعنی با اختلاف زیاد، کسانی شانس حضور در دانشکده های معماری تراز اول کشور را دارند که از شرایط مالی خوبی برخوردار باشند.
اما اوج بی عدالتی زمانی خود را با شدت بیشتری می نمایاند که می بینیم همین تعداد اندک از اقشار متوسط یا ضعیف جامعه که با تلاش زیاد توانسته اند وارد دانشکده های معماری دولتی شوند و هزینه تحصیل خود را تامین کنند، زمانی که فارغ التحصیل می شوند از فرصت های برابر برای جذب در فضاهای کاری باکیفیت یا پیشرو برخوردار نیستند و اینگونه فضاها در حقیقت به صورت انحصاری به فارغ التحصیلان قشر مرفه جامعه معماری که معمولا دانش آموخته دانشگاه های تراز اول نیستند (و بیشتر از دانشگاه آزاد بیرون آمده اند تا دانشگاه های دولتی) اختصاص دارد.
شاید بتوان علت اصلی این بی عدالتی را در شکاف زیاد بین مهارت هایی که در دانشکده های معماری یاد داده می شود با آن چیزی که یک فارغ التحصیل معماری برای ورود به بازار کار و موفقیت در آن نیاز دارد جستجو کرد. فارغ التحصیلان معماری زمانی که می خواهند وارد بازار کار شوند باید به مهارت هایی «مسلط» باشند به دلیل به روز نبودن برنامه آموزشی معماری در دانشگاه ها نیاموخته اند.بدون شرکت در کلاس های تکمیلی به دست نمی آورند؛ از «خلاقیت» و «کار تیمی» و «زبان انگلیسی در حد بالای متوسط» تا تسلط به نرم افزار هایی مانند راینو، روویت، تری دی مکس و وی ری (که خود در وهله اول نیازمند داشتن کامپیوتر با مشخصات مناسب برای انجام کارهای گرافیکی سنگین است). برای اینکه یک فارغ التحصیل معماری بتواند کیفیت های لازم برای شرکت در یک فراخوان جذب نیرو در یک دفتر معماری را به دست آورد باید یا در سالهای تحصیل خود در کلاسهای فوق برنامه متعدد مهارت های مورد نیاز را کسب کرده باشد و یا با شرکت در دوره های فشرده مدارس معماری خصوصی خلاهای موجود را جبران کند که هزینه این کلاس ها و دوره ها شکاف طبقاتی موجود در جامعه معماری دامن میزند و فاصله میان معدود معماران موفق و ده ها هزار معمار ناموفق که به خلق معماری ناکارآمد و نامناسب و غیر استاندارد می پردازند را عمیق تر می کند؛ در نتیجه معماری باکیفیت به کالایی بسیار لوکس تبدیل می شود که تنها توسط قشر خاصی از جامعه برای همان قشر خاص طراحی و اجرا می شود و معماری بی کیفیت، شهر را پر می کند.
اگر دانشگاه بتواند زیرساخت های لازم برای هماهنگ سازی برنامه آموزشی با نیازهای عصر اطلاعات را تامین کند و در کنار آن، با ساز و کار مناسبی، حرفه مندان موفق در حوزه معماری را به عنوان مدرس مدعو، به صورت محدود اما عادلانه، به خدمت بگیرد (تا همه بتوانند تجربه کار در کنار معماران پیشرو را داشته باشند) تمامی دانشجویان، صرفنظر از وضعیت اقتصادی، می توانند در قالب آموزش رایگان دانشگاه و بدون نیاز به شرکت در کلاس های خصوصی گران قیمت به مهارت هایی دست پیدا کنند که آنها را به معماران تاثیرگذارتری در جامعه بدل می کند. ارتقای کیفیت آموزش معماری در نهایت تجربه زندگی در فضای باکیفیت را در اختیار تعداد بیشتری از افراد جامعه قرار خواهد داد و به ارتقای کیفیت سکونت در شهرها منجر خواهد شد.