فضای رهاشده زیر پل های شهری یکی از مناظر ناخوشایند شهری است که با توجه به تعدد پل های روگذر در شهر نیاز به دستورالعملی در برخورد با آن ها دیده می شود. با نگاهی به فضای گمشده پل های شهری تهران در می یابیم که یا همچنان به عنوان فضاهای مطرود و متروک شهری، هیچ اقدامی در راستای بهبود فضای آنها صورت نگرفته یا تحت تأثیر رویکردهای جهانی نجات فضاهای از دست رفته به اقدامات حداقلی همچون رنگ آمیزی و نقاشی پایه های پلها بسنده شده است. حال سؤال این است که آیا باید به روال سابق به این پتانسیل اساسی شهری به چشم یک فضای تک بعدی و تنها یک تابلو دکوراتیو نگاه کرد یا ظرفیت های منظرین آن میتواند ما را به تولید گونهای از فضاهای جدید شهری برساند؟
اساسا آیا نباید از قابلیت های چند وجهی این فضا همچون قرارگیری غالب آنها در نقاط استراتژیک و کانون های شهری و نقش ارتباطی آنها در راستای تولید فضای جمعی، پاتوق های محله ای و منظر انسان مدار حداکثر استفاده را کرد؟ در نقد رویکرد حداقل گرایانه فعلی می توان این سؤال را مطرح کرد که با توجه به اینکه فضای گمشده در نتیجه فضایی خالی از معنی و کارکرد تولید می گردد آیا نقاشی های پایه پل برای آن تولید معنی و هویت می کنند؟ و حتی در سطح همین مداخله آیا این تصاویر و رنگ آمیزی ها در بهبود منظر خشن و ماشینی سازه پل موفق عمل کرده اند؟
پیشرفت دانش منظر روز به روز ما را به سمت تغییر نگرش به فضاهای شهری و توجه به تجربه شهروندان در شهر سوق می دهد. در این راستا جستاری برای یافتن ظرفیت های نادیده گرفته شده و قابل بهره برداری برای استفاده ساکنین شهر شکل گرفته است. در این میان یکی از مباحث مورد توجه جهانی فضاهای رهاشده و خالی از معنی شهری همچون فضای زیر پل است. در نمونه های فکر شده، با استفاده از طراحی منظرین و اختصاص کارکرد های متنوع اجتماعی، فضای زیرپل را به محلی برای حضور و بهره مندی شهروندان تبدیل می کنند. تخصیص فضای سبز، مبلمان شهری، فضای بازی، نمایشگاه های موقت و حتی زمین ورزش نمونه ای از تغییراتی است که می تواند فضای زیرپل را از یک فضای سرگشته و بی هدف خارج کرد. این درحالی است که با نگاهی به پل های موجود درکشورمان اقدامات صورت گرفته خرد، موقتی، جزءنگر و تنها برای عقب نماندن از جریان جهانی بازیابی فضاهای شهری است.
در رویکرد اخذ شده توسط سازمان زیباسازی شهرداری تهران به پرسش های فوق با ساده ترین جواب ممکن به عنوان پل های به مثابه بوم های نقاشی شهری برخورد شده است. این رویکرد در امتداد اولویت دهی به خودرو در شهر تهران و مطلوب ساخت منظر عبور خودروها و بدون توجه به حضور سه بعدی انسان در شهر است. حال آنکه هرچند نقاشی می تواند یک ابزار ساده و اولیه برای ایجاد حس مطلوب در یک مکان باشد و رنگ آمیزی پایه های پل می تواند یک اقدام اولیه برای شروع مجموعه اقداماتی باشد که به راه حل های جدیدی برای تقلیل آسیب های تولید شده در نتیجه پل های شهری بیانجامد اما هدف مدیریت شهری باید در راستایی تولید معنا برای فضای گمشده شهری باشد که به راحتی رو به زوال نرفته و فرسوده نشود. رنگ آمیزی پایه های پل و نقش هایی که هیچ ارتباط معنایی با هویت منطقه ای پل ندارد تنها منظره با تاریخ تماشای رو به انقضایی تولید کرده که برای ساکنین شهر به سرعت قدیمی و خالی از معنی خواهد شد؛ اما تولید فضای با کیفیت های منظرین و استفاده از وجوه چند بعدی این قبیل فضاها با اقدامات خلاقانه متضمن تعامل شهر و انسان و پاسخ گویی به نیاز های آن می گردد.
در نگاه کلان و آسیب شناسانه، فقدان نگاه کلنگر به ظرفیت های شهری و رویکرد منظرین در برخورد با فضاهای گمشده شهری همچون پل های سواره، موجب شده تا هیچ برنامه ریزی یا دستورالعملی در راستای تولید فضای انسان محور و ایجاد معنی و کارکرد برای فضای طرد شده زیر پل ها در دست نباشد و برای فرار از صورت ناخوشآنید زیر پل های روگذر تنها قلم به دست گرفته و با رنگ آمیزی و نقش هایی که هیچ ارزشی به فضا نمی افزاید صورت مسئله پاک شود. حتی اگر تنها راه حل و ابزار برای مقابله با معضلات تولید شده توسط پل های روگذر آرایشی از رنگ هاست به نظر می رسد این رنگ ها و تصاویر می بایست روایت گر داستانی بهتر و با هویت مرتبط با منطقه خود شکل گرفته و در راستای تولید معنی به کار آیند و اقدامات پراکنده و نقاشی های کلیشه ای نمی تواند پاسخ مناسبی برای این امر باشد.
مناسب ترین جواب اما بی شک در پذیرش ظرفیت این فضاها به عنوان فضاهای باز شهری و تعریف سلسله کاربری های عمومی، تفریحی و خدماتی با توجه به اقتصاد خرد هر محل و بستر هویت آن نهفته است. در این نگاه ضمن تسهیل رویکرد پاتوق دار فعلی شهرداری تهران، فضاهایی با مختصات مشخص در نقاط عطف و ارتباطی شهر را به این منظور در اختیار قرار می گیرد و معادله حضور خودرو و پیاده را به نفع شهروندان پیاده و زندگی پیاده سوار عوض می کند.
یک پاسخ
چقدر جالب …مطلبی که عموماً نسبت بهش غفلت ورزیده میشه چطور میتونه پتانسیل پنهان منظر شهر باشه