بر اساس مصوبه شورای عالی شهرسازی و معماری، تعیین کالبد محدوده بافت فرسوده بر سه مبنای ریزدانگی بافت، نفوذناپذیری و ناپایداری سازه مطرح گردید و از جمله روش های در نظرگرفته در واکنش به ریزدانگی، اعمال روش تجمیع بناهای کوچک و کم تراکم است. آیا این رویکرد هوسمانی -خیابان در گذشته و تجمیع در حال کنونی- بدون طرح مسئله و عدم توجه به عواقب آتی اجتماعی- اقتصادی درست عمل کرده است؟
در فرایند نوسازی سه بازیگر، «سازنده» – در پی ارزش مبادلاتی و سود بیشتر (تانیکس و اسلیتز، 1954: 13)-، «مالک» – در پی ارزش مصرفی (هاروی، 2008: 95) – و سازمان نوسازی و دفتر خدمات نوسازی – به عنوان رابط و واسطه دو قطب متضاد در ساخت مشترک (لوفور، 1976: 18) – نقش ایفا می کنند.
دفاتر خدمات نوسازی به عنوان ایدئولوگ های سازمانی با سیاست اقناع مالکین در تجمیع و اشتراک در ساخت با سازنده، آیا به این امر فکر کرده است که «مقیاس های مبتنی بر فضا همواره باز تعریف می شود و ناپایدار است و براساس محتوا، گستره و روابط موجود میانشان بازسازی می شوند؛ و همچنین پاسخدهی سیاست تجمیع در اروپا شرط لازم و کافی برای پاسخگو بودن در ایران نیست».
در طول فرآیند اشتراک مالکین و سازنده و جریان آزاد سرمایه از طریق فرمول تجميع سازمان نوسازی و رویکرد بنگاه اقتصادی به املاک آنچه در آخر حاصل می شود تضادهای پنهان است که به بدتر شدن وضعیت زندگی گروه ها و طبقات پائین اجتماعی و تقلیل سرانه ها و حداقل های شهری و معیارهای اجتماعی همانند خدمات عمومی در محلات بافت فرسوده می انجامد.
به طور مثال در سیاست تجمیع بدون توجه به تعداد خانوار ساکن در هر پلاک، در نهایت به هر مالک پلاک، تعداد کمتری واحد آپارتمان نوساز نسبت به تعداد خانوارهای قبل از تجمیع تقسیم خواهد شد؛ از این رو خانوارهای بی مسکن بالاجبار به حاشیه نشینی، اجاره نشینی و غیره رو خواهد آورد (تصویر 1). نتیجه بارگذاری جمعیتی واحدهای نوساز شده، پاسخ به نیازهای زیستی و نحوه فراهم آوری فضاهای عمومی محلی سایر مسائلی است که از طرف مدیران شهری پاسخ های مطلوبی بیان نشده است.
به عقیده لوفور (1976: 28) سرمایه داری به واسطه فرایندی گسترده اینجا «نوسازی» بر مراکز شهری در مقیاس های متفاوت مسلط می شود و بدین ترتیب آنها را به پاره هایی یک شکل تبدیل می کند و فضای اجتماعی را از خلال فضا، برای خود می آفریند تا آن را اشغال کند.
بر این مبنا، اگر در پذیرش صرفأ مکانیکی برنامه های ساماندهی فضاهای شهری، نوسازی فیزیکال و سرمایه گرایی از طرف مدیران شهری و سازنده به طور اساسی طرح مسئله صورت نگیرد، نتیجه ای جز تهیدست تر شدن منطقه ها و محله های کم توان و آوارگی ساکنین در مدار اجاره نشینی و وضعیتی از نظر سکونتی به مراتب بدتر از وضعیت موجود یا در بهترین حالت برابر با وضع موجود نخواهد بود.
بازتولید فضا بدین شکل در قالب طرح های مطالعاتی و فرادست، تحت عنوان «توسعه» و در نظرگرفتن چارچوب منطق فضایی صرفاً به گونه اقتصادی و غیراجتماعی، موجب به هم خوردن بافت اجتماعی و فرهنگی مقیاس محلی و فرا محله ای می گردد. اگر بتوان حاصل جمع سه کلید واژه بافت فرسوده، تجمیع و منطق فایده گرایانه را «جنگ جدید سرمایه» نهاد، در طی زمان حاصل جمع این مبادله و جریان بی حدوحصرساختن، تخریب، بازساختن و بازتخریب و مبتنی بر حقیقت وارونه، بازتولید فرسودگی بافتهای فرسوده و متلاشی شدن اجتماعی و فرهنگی محلات را در پی خواهد داشت.