منظر به عنوان پدیده ای عینی-ذهنی، چه نوع از پدیدارهاست و چگونه می توان در فرآیند شناخت و طراحی منظر به درک آن نزدیک شد؟
نزدیک به سی سال شده که آخرین تعریف «منظر» ارائه شده است و توانسته همراه با گسترش علوم دیگر تا به اینجای کار دوام بیاورد: «منظر، پدیده ای است عینی-ذهنی، پویا و نسبی، که محصول تعامل تاریخ با جامعه و انسان با محیط است».
در ابتدای این تعریف، «منظر» به عنوان پدیده (فنومن و امر درونی) معرفی می شود که در برابر نومن و یا امر بیرونی قرار می گیرد؛ در ادامۀ این تعریف پس از تعیین نوع این پدیده یعنی، عینی-ذهنی بودن و معرفی صفات آن یعنی پویایی و نسبیت، این پدیده را محصول تلاقی تاریخ، جغرافیا و جامعه می داند.
این گزارۀ تعریفی به نظر می رسد که تا به اینجا توانسته است ماهیت منظر را به خوبی تبیین کند و بسیاری از پژوهش های انجام گرفته با پذیرش جامعیت و مانعیت این تعریف تلاش کرده اند تا اجزای این تعریف و رابطۀ آن با چگونگی تشکیل منظر را تببین کنند. اما زمانی که به نسبت مطالعات انجام شده بر اجزای تعریف منظر نگاه می کنیم متوجه می شویم که حجم بسیاری از آنها مرتبط با تبیین بخش انتهایی تعریف، یعنی چگونگی تعامل تاریخ با جامعه و انسان با محیط است و گاها این چگونگی در بستر صفات منظر یعنی پویایی و نسبیت بررسی می شود.
اما این که چگونه این تعامل به یک پدیدۀ عینی-ذهنی مبدل می گردد و این پیوند منسجم و کل بودۀ «عینیت-ذهنیت» در چه قالبی در ذهن پدیدار می شود همچنان محل تردید است. درگیری این بحث با متون ثقیل فلسفی باعث شده است که بسیاری از دانشجویان و حرفه مندان منظر همراه با تردید و گاها توامان با ترس به آن نزدیک شوند و در بسیاری موارد آن را رها شده باقی می گذارند.
این در حالی است که اهمیت درک این کل «عینی-ذهنی» آن جا دوچندان می شود که ما درصدد شناخت ایماژ نهایی یک منظر باشیم که در ذهن جامعه نقش می بندد و یا بخواهیم در طراحی منظر نتیجۀ کار را به محک بگذاریم.
آگوستین برک در مقاله ای منتشر شده در مجلۀ منظر، تحت عنوان «آیا مفهوم منظر متحول می شود؟» در پاسخ به این پرسش که واقعیت منظر چیست اگر نه محیط عینی است و نه یک خیال ذهنی، از واژۀ (als) «به مثابه» که هایدگر به کار می برد مدد می گیرد.
به زعم اون محیط و عین به مثابۀ منظر پدیدار میشود. به زعم او چیزی به عنوان «عینیتِ» محض وجود خارجی ندارد و هر آنچه از تمامی واقعیات انسانی وجود دارد عینیتی است که به مثابه چیز دیگری نمایان می شود. اما به این سوال که «به مثابه» چگونه پیوند عینیت و ذهنیت را در یک کل منسجم پدید می آورد پاسخی ارائه نمی دهد. اما «به مثابه» خود چیست و چگونه می توان آن را در رابطه محیط و منظر کاوید؟
این واژه در ابتدا ما را سوی فعالیتی ذهنی و مختص انسان می کشاند که «استعاره» نام دارد. استعاره مقارن با واژۀ یونانی «Metapheora» است که خود از دو جزء «meta» به معنی «بعد» و «pheora» به معنی «حمل کردن» تشکیل شده است. به زعم یونانیان باستان در این فرآیند عینیتی به شکل ضمنی حمل بر معنای نویی می شود و «بعد» از «حمل»، استعاره رخ می دهد. اما خود واژۀ استعاره و معنی آن از بدیل یونانی آن زیباتر است. «استعاره» به معنی طلبِ عاریت و یا امانت کردن است.
به نظر می رسد در زبان عربی این کنش، مستلزم این است که عینیت حمل شده به منشأ خود بازگردد و یا پیوند آن با منشاء شفاف باشد. این تفسیر از «به مثابۀ» بسیار شبیهتر به تعبیری است که بِرک در ادامه مقاله ارائه می کند. او اضافه می کند که «منظر» نه عینی و نه ذهنی بلکه سیار(رفت و آمدی) است.
واژۀ دیگری که می تواند ما را به پیوند عین و ذهن در منظر نزدیک کند «مَجاز» است. مَجاز کلی تر از استعاره و به تعبیری استعاره یکی از انواع مَجاز است. واژۀ مَجاز که بیشتر در ادبیات کاربرد دارد زمانی اطلاق می شود که فرد هنرمند واژه ای را در معنایی غیر از معنای واژگانی آن به کار گیرد. به عنوان مثال در ادبیات «دل» و «قلب» به عنوان معنایی مجازی از «عاطفه» و «احساس» به کار گرفته می شود.
مَجاز انواع بسیار دارد که بر اساس رابطۀ (علاقه) واژه با واژۀ به کار برده شده قابل تقسیم است: علاقۀ جزئیه، علاقۀ کلیه، علاقۀ محلیه، علاقۀ سببیه، علاقۀ لازمیه و علاقۀ آلیه. «استعاره»، مَجازی است که بر اساس رابطۀ شباهت بنا می شود. اما منظر به کدام یک نزدیک تر است و محیط و عینیت از چه نوع «به مثابه» مدد می گیرد تا به منظر مبدل شود؟
مثالی که واجد بررسی است؛ منظر «برج رسکت» است. در درآمد شماره 23 مجله منظر نوشتۀ دکتر منصوری آورده شده که «رسکت» به معنای «کاسه ای شکل» است که توصیف صورت زمینی است که برج در آن قرار گرفته است. در این تعبیر زمینِ محمل برج، به کاسه تشبیه شده و در این نوع از مَجاز از استعاره بهره برده است.
در سطحی دیگر برج همراه با وضعیتش در محل خوانده می شود که خود «مجاز با علاقۀ محلیه» است و ما در تعریف منظر برج رسکت با دو نوعِ مَجاز طرفیم. در مثالی دیگر ممکن است خیابان انقلاب را «مرکز شهر» در نظر بگیریم و تؤامان آن را یک «تریبون سیاسی» معرفی کنیم. در اینجا نیز با دو نوعِ مَجاز روبه رو هستیم. خیابانی که در واقعیت، مرکز مختصات شهر نیست را مرکز تلاقی اقشار مدنی در نظر می گیریم که خود یک استعاره است.
در این استعاره اقشار مدنی به نیرو و خیابان انقلاب به مرکز این نیروها تشبیه شده است و مجددا واجد «مَجاز با علاقۀ محلیه» است. در تعبیر دوم یعنی «تریبون سیاسی»، تهران به یک دادگاه مانند شده که خیابان تریبون آن است و از «مجاز با علاقۀ جزئیه» استفاده شده است.
بنابراین به نظر می رسد که پیوند عینیت و ذهنیت در قالب «به مثابه» هر بار به یکی از مظاهر استعاری و مجازی پدیدار می شود و چگونگی برجسته شدن یکی از این علاقهها خود نیازمند پژوهشی مبسوط است. در پایان می توان به این نکته اشاره کرد که سیطرۀ مدرنیته و رواج نگاه جزءگرایانه و دوالیسم عین و ذهن، فاهمه انسان امروزی را از درک این «کل» عاجز کرده است و می توان به تعبیری استعاری گفت که ذهن انسان مدرن دچار یک بیماری شده که توجه و تمسک او به «استعاره» یکی از درمان های مؤثر در کشف منظری است که پیش از این توسط انسان فهم می شد.
تصور «استعاری» از آن جایی که خود مجددا واجد کل بودگی است قادر است تا انسان مدرن را از پاره-پاره کردن جهان پیرامون برهاند و شناخت محیط در قالب منظر را تسهیل کند.