آیا ادراک و خوانش متخصص محور تحت عنوان طرح ها و برنامه های توسعه در عمل منطبق بر خوانش ساکنین شهر از شهر است؟
شناخت فنی و تکنولوژیکی از تمایل به پیش بینی محیط اطراف محقق نشات می گیرد که منجر به تمایل به علوم طبیعی می شود. پارادایم اثبات گرایی در مجرای انقلاب های علمی و توجه به امر واقع به عنوان گزاره مورد پذیرش منجر به شکل گیری رویکردهای پوزیتیویستی صرف گردید. اثبات گرایان، عقلانیت را به عقلانیت فنی و معرفت را به معرفت علمی تقلیل دادند.
در این رویکرد اگر گزاره ای قابل «تایید تجربی» نباشد، معنادار نیست. همانطور که از اطلاق واژه پوزیتیوستی عیان است، این رویکرد از حیث عاملیت، آبژه گرای مطلق است که سوژه هیچ مداخله ای در تولید فضای شهری ندارد. منظر شهری در این رویکرد امری واقعی است که در خلال کالبد، قابلیت مداخله عملی دارد، فضا آزمایشگاهی محض است که اطلاعات به واسطه مشاهده و برآورد، جمع آوری شده و به صورت تجربی با اندازه گیری های علمیِ صرف، اجزای فضای شهری با توجه به روابط علّی میان پدیده ها ارزیابی می گردد. مبنای ادراک شهروندان از شهر حواس پنجگانه با تاکید بر حس بینایی است.
در این رویکرد هر آنچه که برای شهر A در اقلیم مجهول قابلیت پذیرش دارد برای شهر B با همان اقلیم قابلیت تعمیم دارد. برنامه های توسعه شهری نظیر طرح های جامع مصوب، خروجی این رویکرد است. از لحاظ هستی شناسی این رویکرد علوم انسانی را مساوی علوم طبیعی می داند و با داده های کمی و اطلاعات آماری، برنامه های توسعه شهری را تولید می کند. از لحاظ کاربردی، راحت ترین راه برنامه ریزی در توسعه های شهری رویکردهای کالبدگرایانه ماده گراست. اصول رویکرد اثبات گرایی در تولید برنامه های توسعه عبارتند از:
- اصل واقعيت گرايي، به اين معنا که جهان واقعي خارج از ذهن ما وجود دارد.
- انسان و محیط پديده هاي واقعي و ملموس تلقي مي شوند که قابلیت پیش بینی دارند.
- تولید برنامه های شهری فرایندی خطی دارد که تحت الگوها يا قواعد منظمي عمل مي کند و
- از طريق گردآوري داده ها مي توان به اين الگوه ها و قواعد دست يافت.
- بر اساس داده های ریاضی می توان محیط مناسب کالبدی را خلق کرد.
نقد اساسی در برنامه های توسعه با توجه به مفهوم منظر شهری که به این پارادایم وارد است با این سوال جای بحث نمی گذارد: آیا مشاهدات و تجارب شهری میان مردم و متخصصین از یک واقعیت کاملا مشترک نشات می گیرد و جمع آوری داده های آماری از بستر شهری، در توسعه راهگشاست؟ (تصویر 1 و 2)
بازنمایی های فضا در فرایند تصمیم سازی، اجرا و نتایج برنامه ریزی های شهری در شکل دهی رفتارها و زندگی مردم و در نتیجه ادراک مردم از شهر سهیم اند. متاسفانه در برنامه های توسعه شهری به دلیل عدم حضور نهادهای مردمی در تصمیم گیری نقش مردم در جهت دهی به منظر شهری و بازنمایی های فضایی بسیار کم است.
به عبارتی عنصر جهت دهنده به ادراک مردم بیش از مردم و تعامل مردم با محیط، در بازنمایی قدرت صورت بندی می شود. البته قدرت در بازنمایی ها به مثابه راهبرد نیاز است، اما در حال حاضر با توجه به اقدامات دیدگاه حاکم، قدرت نقش جهت دهنده به زیست جهان شهروندان را ایفا می کند، به عبارتی ساختار یا سیستم تحمیلی تحت عنوان برنامه و طرح، کنش افراد را تحت تاثیر قرار می دهد و در فضاهای شهری بازنمایی شده و ادراک شهروندان را جهت دهی می کند. در واقع منظر شهری حاصل آگاهی سوژه (شهروند) نیست، بلکه در خدمت قدرت است. در نتیجه ساکن شهر سنتی به مثابه سوژه فعال کنار گذاشته شده و ساختارها در شهر به مثابه آبژه فعال، شهروند را تبدیل به سوژه منفعل می کنند.
اگر نقشه های شهری را بازنمایی دو بعدی فضا در نظر بگیریم، نقشه ها در حال تببین فضای شهری به صورت انتزاعی هستند که در این تبیین، تاویل هیچ جایگاهی ندارد و صرفا شهر به واسطه کالبد شناخته شده است که این گونه بازنمایی فضا جهت اقدام و مداخله منجر به استانداردسازی و کالبدگرایی مطلق می گردد.
پس اگر شهر را به مثابه بروز یک واقعیت اجتماعی تحت کالبد و فیزیکی با مشخصه های خود معرفی کنیم، نمی توان در نقشه های کارتوگرافی، واقعیت های اجتماعی مرتبط با فهم شهر را بازنمایی کرد. توجه به تاریخمندی تعامل شهر و انسان، اقدام عملی در شهر را مستلزم شناخت معنا می کند که معنا در متن و زمینه قرار دارد و برای فهم پدیده منظر شهری باید زمینه و زیست جهان آن را شناخت که شناخت زیست جهان مستلزم بازسازی تجربه زیسته سوژه در شهر است.