بي شک مهم ترين ويژگي مسکن چند وجهي بودن آن و ارتباطي است که با ساير حوزه ها در پيرامون خود ايجاد کرده و نقشي که در ذهنيت جامعه ايفا مي کند. اين وجوه را مي توان در دو دسته وجوه يا عوامل بيروني و دروني دسته بندي نمود.
مراد از وجوه بيروني، عوامل تاثير گذار و نيروهاي بيروني است که عموما از بيرون حوزه خود مسکن به مخاطب آن تحميل شده است و حاصل از آن نتيجه اي در ذهن مخاطب مسکن نقش مي بندد. اين وجه را که مي توان ذهنيت مخاطب و عامل دروني نيز نام نهاد، اساس فهم پديده، متاثر از ترکيب اين دو وجه کلي است شکل مي گيرد.
مسکن، مستقیماً به خاطر وجوه کالبدی خود با وجوه حسي انسان و به واسطه تاثيرات ادراکي بر ساکن يا مخاطب مسکن با ذهنیت او سروکار دارد و بدون شک تاثیرات ذهني مسکن پایاپای عینیت آن در شکل گیری مفهوم آن تاثیر گذار است، لذا ماهيت عيني – ذهني منظر از اين باب نيز مي تواند با صفات اوليه منظر همخوان باشد.
مسکن را در نگاه کلان مي توان واجد کالبد ِسرپناه، ذهنيتِ مخاطب و استحاله اين دو مفهوم دانست که با حضور مخاطب فضا و فهم او معنا مي يابد لذا مخاطب در اين ديدگاه اساس اين فهم تلقي مي شود. از اين رو – وجه مخاطب محوري – مي توان قرابت مفهوم مسکن را با مفهوم منظر مشاهده کرد. قرابتي که مبتني بر وجه ذاتي ماهيت هر دو شکل گرفته است.
مسکن مانند منظر متاثر از اهميت و زاويه ديد مخاطب امري تفسيري و داراي معاني قابل تغيير و متفاوت بوده که نيروهاي دروني و بيروني در شکل گيري اين تفسير ايفاکنندگان نقش هاي اصلي به شمار مي روند؛ لذا نقش مخاطب در شکل گيري مسکن، هم تراز با نقش او در شکل گيري منظر است و بدون او – مخاطب – هيچ کدام وجود نخواهند داشت.
از این رو منظر از باب مخاطب محوری نیز با به رسمیت شناختن انسان به عنوان کاربر اصلی فضا سعی در استفاده حداکثری از ظرفیت های وجودی او به منظور شناخت مکان – و نه فضا – دارد. اين امر در حوزه مسکن نيز مي تواند در جنبه هاي گوناگون حائز اهميت باشد، از اين روست که مي توان مسکن را منظري دانست که مخاطب را به رسميت شناخته و از دريچه نگاه او و در استحاله ذهنيات و اصيل تلقي مي گردد هرچند اين مهم تنها عامل اين تشابه نبوده اما اساس شکل گيري هر دو مفهوم است.