چرا کوه در برنامه ریزی شهری ایران به عنوان یک طبیعت در نظر گرفته نمی شود؟
کوه در برنامه ریزی شهری ایران دارای کاربری مشخصی نیست و به عنوان یک عارضه و از جنس زمین در نظر گرفته می شود. کاربری آن می تواند هر چیزی باشد به جز کاربری مشخص کوه یا طبیعت. چنانچه در فضای عمومی کوه درخت کاشته شود کاربری آن فضای سبز است و اگر در فضای دارای مالکیت باشد می شود باغ و …. این درحالیست که بسیاری از شهرها و روستاهای ایران در دامنه یا مجاورت کوه شکل گرفته اند.
تاکید بر فضای سبز و کاشت درخت، از الگوهای برنامه ریزی غربی وارد ادبیات علمی ایران شده و در حال حاضر حفظ فضای سبز و توسعه آن به عنوان یک اصل در برنامه ریزی محیطی ایران جا افتاده است؛ چون شاخص سرانه فضای سبز، به عنوان یکی از عوامل موثر در رابطه انسان و طبیعت و میزان طبیعی بودن شهرها مورد استناد قرار می گیرد. اصرار شهرداران شهرها بر کاشت درخت با هدف بالابردن سرانه فضای سبز در بخش های غیرقابل دسترس شهروندان، مثل شیب تند کوه و یا کنار اتوبان ها، تاییدی بر این ادعا است.
تئوری باغ شهر و در ادامه آن تئوری شهرهای بیوفیلیک از همان الگوهایی هستند که عیار شهرهای ما را مشخص می کنند و شهرداری ها دوست دارند بر اساس شاخص های این تئوری ها، نمره قابل قبولی کسب کنند و با آن پز بدهند!
در حالی که ایرانیان به واسطه هوش محیط زیستی شان می دانستند که رابطه عاقلانه با طبیعت چگونه است و درخت ها را جایی می کاشتند که ضرورت داشته. در حیاط خانه ها و باغ ها درخت مثمر می کاشتند و در کنار جوی های آب، مراکز محلات و فضاهایی که مردم بتوانند از آن استفاده کنند درخت سایه دار می کاشتند.
در تعاریف همان تئوری های غربی آمده که کاشت درخت به علت ارتباط شهروندان و طبیعت صورت می گیرد اما مساله نادیده گرفته شده در مورد کوه این است که کوه هم طبیعت است و دیدن و حضور در آن، احساس نیاز انسان به طبیعت را تامین می کند. در کوه همانند فضاهای سبز، تمایل به ورزش کردن بیشتر است و نوستالژی و تعاملات اجتماعی در آنجا بهتر شکل می گیرد. حتی به لحاظ ویژگی های کالبدی و همچنین هویت و تاریخ کوهها در ایران، این عنصر طبیعی در هویت بخشی به ایرانیان موثرتر از فضای سبز است. لذا می توان گفت کوه در برنامه ریزی های شهری ایران نادیده گرفته شده است.
به نظر می رسد دانشگاهیان در این غفلت از کوه در برنامه ریزی های شهری، مقصر هستند، چون آنها الگوهای غربی را وارد ادبیات علمی و حرفه ای ایران کرده اند و ظاهرا الگوبرداری ها در خصوص شهرهای عمدتا کوهستانی ایران به درستی صورت نگرفته و این الگوها منطبق بر اقلیم ایران نبوده اند.
البته اینگونه معضل ها صرفا متعلق به ایرانیان نیست و هر از چند گاهی از کشورهای جهان سومی و یا در حال توسعه شنیده می شود که قصد دارند کاری کنند کارستان! مثلا کویر و صحرایشان را به جنگل تبدیل کنند.
این در حالی است که ایرانیان ساکن کوهپایه در گذشته، رابطه ای معقول و کل نگر با کوه داشتند و توانسته بودند از مواهب کوه به درستی بهره مند شوند. در حال حاضر هم به نظر می رسد الگوهای رابطه فعلی شهر و کوه می تواند مانند گذشتگان بر پایه نگاهی کل نگر به این عنصر عظیم چند بعدی، بازتعریف شوند و مورد استفاده قرار گیرند. اگر هم قرار است الگوبرداری از غرب باشد بهتر است از الگوی شهرهای کوهستانی یا کشورهای کوهستانی پیشرفته استفاده کنیم که شباهتشان با شهرهای عمدتا کوهستانی ما بیشتر هستند؛ شهرهایی مثل کیوتو در ژاپن، لوزان در سوئیس و یا گرنوبل در فرانسه.