آیا تحمیل یک پروژه بزرگ مقیاس فرا منطقه ای، در بافت فرسوده و آسیب پذیر ریزدانه محلات جنوب شهر، می تواند فضاهای ناامن محلات را به فضایی امن و پویا مبدل سازد، یا با گذشت زمان این فضای بزرگ مقیاس نیز بر درد مشترک ساکنین این محلات خواهد افزود؟
پروژه شارباغ با وسعت حدود ۲۷ هکتار، به عنوان بزرگترین پروژه بازآفرینی شهری تهران بر روی تونل راه آهن تهران-تبریز به طول ۹ کیلومتر و عرض ۳۰ متر در دست اجرا بوده و در فازهای آتی تا ۵۰ هکتار توسعه خواهد یافت. هدف اصلی از اجرای این پروژه کاهش شکاف اجتماعی در راستای شعار تهران شهری برای همه می باشد.
انتظار می رود این پروژه علاوه بر بالا بردن سرانه فرهنگی و رفاهی مناطق ۹، ۱۷ و ۱۸ شهر تهران و تقویت ابعاد فرهنگی در مناطق مذکور، گردشگری شهری را نیز رونق بخشد. شهردارتهران نیز «ساخت یک قلمروی عمومی در فضایی متروک و نا امن» و «ارتقای سطح رفاه محلی و بهبود شرایط زندگی ساکنین در محله ها» را از اهداف نهایی پروژه شارباغ معرفی نموده است.
در حالی که مجموع میزان بافت های فرسوده مناطق ۹، ۱۷ و ۱۸ شهر تهران طبق اطلاعات ارائه شده در اطلس تهران (1386) تقریبا 477 هکتار می باشد، اجرای پروژه ای با وسعت 27 هکتار و با قابلیت توسعه تا 50 هکتار نشان از اجرای پروژه ای بزرگ مقیاس (در مقیاس منطقه ای یا شهری) در بافت فرسوده شهری دارد که غالبا مشتمل بر محلاتی با بافت متراکم و پیوسته و معماری ریزدانه می باشد.
مطالعات علمی صورت گرفته بر روی بافت های ارزشمند تاریخی شهرهای ایران، نشانگر این امر است که به منظور بهره گیری از پتانسیل فضاهای شهری در راستای تقویت ارزش های فرهنگی محله ها و متعاقبا ارتقای حس امنیت ساکنین ، پیوند تنگاتنگ زندگی روزانه مردم محله با فضاهای شهری عنصری حیاتی است. به عنوان مثال می توان به شارباغ (یا همان باغ شهر ایرانی) اشاره کرد که به واسطه پیوستگی میان بافت های شهری، دانه های معماری و فضاهای طبیعی و پیوند تنگاتنگ انسان، طبیعت و شهر، پتانسیل های موجود در شهر و بافت شهری را شناسایی و از آنها در راستای ارتقای کیفیت زندگی ساکنین بهره برده است.
عدم توجه به بستر در پروژه شارباغ
به نظر می رسد پروژه شارباغ با توجه به مقیاس بزرگ و موقعیت محلی آن هیچگونه پیوستگی و انسجامی با بافت پیرامونی خود نداشته و به مثابه جزیره ای بزرگ و جدا افتاده از بافت ریزدانه و متراکم مجاور خود در بافت شهری خودنمایی می کند . این پروژه بر اساس بستر موجود در بافت طراحی نشده و به علت عدم در هم تنیدگی و تلقیق با بافت مجاور، نخواهد توانست پیوندی تنگاتنگ میان مردم، منظر و فضای شهری ،که ضامن اصلی موفقیت هر پروژه شهری است، ایجاد نمای» مغفول مانده و صرفا از عنوان شارباغ به عنوان تیتری زیبا در ویترین کارنامه مدیریت شهری استفاده شده است.
پروژه های شهری بزرگ مقیاسی که بدون توجه به بستر و پتانسیل های موجود در بافت هایی با مقیاس محله ای، اجرا می شوند نه تنها نمی توانند در راستای رفع معضلات و مشکلات موجود در بافت موثر بوده و کیفیت زندگی ساکنین را ارتقا بخشند، بلکه غالبا درگذر زمان و به علت عدم پیوستگی با همسایگی های همجوار و عدم حضور زندگی جاری روزانه مردم، محکوم به شکست خواهند شد. اینگونه فضاها تدریجا مبدل به فضاهایی خلوت و مطرود می شوند که وقوع جرم و نا امنی را تشدید می کنند.
به نظر می رسد که مدیریت شهری بدون توجه به مقیاس پروژه و پتانسیل های بافت همچنان بر این باور است که مداخلات حداکثری جواب رفع معضلات موجود در منطقه است، غافل از اینکه این دست پروژه ها در آینده ای نزدیک و به علت عدم حضور مردم در آن محکوم به شکست بوده و ساکنین با مشکلات دو چندان رو به رو می شوند.
از آنجایی که همخوانی مقیاس پروژه با بستر موجود و ایجاد ارتباط با زمینه از ارکان اصلی پروژه های اصلی شهری می باشد، تعریف پروژه های منظر شهری در مقیاس محله به منظور «ارتقای پیوند میان ساکنین،بافت شهری، و طبیعت» و «جاری سازی زندگی روزانه» می تواند به عنوان راهبردی در تقویت ابعاد فرهنگی محلات جنوبی شهر تهران پیشنهاد گردد.