این نوشته قسمت اول یک یادداشت دو بخشی است.
در فرض قبول وجود آشفتگی در سیمای شهری تهران آیا می توان نما را بازیگر اصلی آشفتگی سیمای شهر تهران دانست؟
اگر قرائت کنندگان منظر شهر تهران را سه دسته حاکمیت، متخصصان و مردم بدانیم، به نظر می رسد هرسه این گروه ها درباره آشفته بودن سیمای شهر تهران توافق دارند. لایحه «طراحی، پایش و نما» که از تصویب شورای شهر تهران گذشته و در حال حاضر ملاک عمل تهیه نمای ساختمان های تهران است بر همین مبنا تهیه و ابلاغ شده است. از نظر تهیه کنندگان لایحه نما، عمل به آن، کالبد تهران را از آشفتگی می رهاند. اما آیا واقعا چنین است؟
برای پاسخ به این پرسش بدون تعریف و توصیف موضوع در واقع نخواهیم توانست درباره آن چیزی بدانیم لذا لازم است تعریف قانع کننده ای از آشفتگی و بازیگران آشفتگی سیمای شهر در اختیار قرار گیرد. به طور کلی دو راهبرد می توان اختیار کرد؛ راهبرد اول نگاه به سیمای شهر به مثابه محصول سازندگان منظر شهر و تبیین نقش سوژه در رقم زدن ابژه و ارتباط دوسویه ابژه و سوژه در ساحت نظر است. این راهبرد راه به لزوم دگرگونی رویکرد فعلی نسبت به مورفولوژی شهر تهران می برد و لایحه فعلی نما را از بن نادرست می نمایاند.
راهبرد دوم عبارتست از تمکین به اقتضائات ضرورتِ اکنون و اکتفا به اولویت های عملیاتی برای خروج از بحران سیمای شهری به قدر وسع، در شرایط فعلی. به نظر می رسد در راهبرد دوم؛ تکنیک و در راهبرد اول، محتوا نقش تعیین کننده را دارد و حالت بهینه، تعریف ارتباط طولی بین راهبرد اول و دوم است. حال اگر به حکم اضطرار بخواهیم از منظر راهبرد دوم به سیمای شهری تهران و لایحه نما بنگریم به نظر می رسد می توان با تبیین برخی وجوه تکنیکی این لایحه را چابک تر کرد ضمن اینکه تسلط به وجوه تکنیکی، حوزه نظر را هم غنا می بخشد.
لایحه نما، به دنبال خارج کردن سیمای شهر از آشفتگی با توسل به تدبیر نما است. در همین راستا خوب است آشفتگی سیما و مولفه های آن را تعریف کنیم و ببینیم آیا واقعا نقش نما و به طور کلی معماری اینقدر تعیین کننده است یا نه. اگر از نظر تکنیکی آشفتگی را اینگونه تعریف کنیم: اگر در میدان دید ما تعداد «عناصر» به قدری زیاد بشود که نتوانیم رابطه بین اینها را تشخیص بدهیم با وضعیتی آشفته روبرو هستیم، آنوقت می بایست درباره «عناصر» سخن بگوییم.
در حوزه سیمای شهری ما با کدام عناصر سر و کار داریم؟ معماری (بدنه)، کف، سبزینگی، مبلمان شهری، تابلوها عناصری هستند که در دایره نظر ما قرار می گیرند. اما سوال اینجا است که آیا در میان آنچه عناصر در دایره دید نامیدیم وزن نما آنقدر هست که اگر آن را بسامان کنیم سیمای شهر از آشفتگی در می آید؟
برای پاسخ به این پرسش می توان از ویژگی های بصری- ادراکی انسان سخن به میان آورد. چنانکه در (تصویر 1) دیده می شود چشم انسان بیش از آنکه متوجه عناصر بالاتر از خط افق دید خود باشد، محدوده پایین تر از خط افق دید خود را می بیند. خروجی این واقعیت فیزیولوژیک در موضوع سیما و نما این است که به طور کلی بهره دید انسان از بدنه ها بیشتر از جداره ها است. به عبارت دیگر ادراک ما از آشفتگی در سیمای شهری می تواند بیشتر ناشی از آشفتگی در مبلمان شهری و عوارضی باشد که در کفسازی وجود دارد.
خروجی این برداشت می تواند مستقیما در طراحی نما اثر گذار باشد. اگر مبنای مدیریت سیمای شهری دید ناظر باشد نه نقشه های دوبعدی (به عبارت دیگر فضا و نه مدارک ترسیمی اجرایی) با عنایت به زاویه دید انسان و گستره پیش روی آن (معبر یا فضای باز شهری) حوزه باید و نباید نما روشن می شود. در معبر آنچه بیشتر به چشم ناظر پیاده می آید نمای طبقه همکف و نهایتا اول است و در فضای شهری خط آسمان که در معبر در حوزه دید قرار نمی گیرد به گستره دید انسان اضافه می شود.
برای ناظر پیاده ای که در خیابان ولیعصر تهران قدم می زند نما طبقات بالاتر از همکف به دلیل اینکه در خارج از حوزه دید او قرار دارد اصلا دیده نمی شود. اگر به این مساله پوشش درختان بلند حاشیه ها را هم اضافه کنیم به طریق اولی پرداختن به بیش از نمای همکف توجیه ندارد (تصویر 2).
بر اساس آنچه گفته شد به نظر می رسد وزن معماری و نما در آشفتگی سیمای شهری آنقدر نیست که راه حل آشفتگی سیمای شهری تهران را در تعیین الزامات برای همه نما جستجو کنیم. توجه به این نکته بار بزرگی از روی دوش شهرداری در تصدی نمای همه ساختمان های شهر تهران بر می دارد. به علاوه شهرداری اساسا متولی بخش مهمی از تجهیزات و تاسیسات شهری مثل برق و آب نیست که بتواند برای جلوگیری از بروز آشفتگی در آن اقدامی صورت دهد،
در بخش دوم به بخش دیگری از اقتضائات تکنیکی- طراحی که می توان از آن در حوزه سیمای شهری و نما بهره برد اشاره خواهد شد.