متخصص منظر در رابطه با نسبی گرایی در منظر چه موضعی اتخاذ کند؟
در تعریف «منظر» آمده است که منظر «نسبی» است؛ بدین معنا که اگر به فرض، در رابطه با منظر شهری صبحت می کنیم هر شهروندی منظر شهر را آنگونه ادراک می کند که برآمده از تجربۀ شخصی وی است. ادراکی که باعث می شود شناخت و به تبع آن قضاوت از منظر شهرِ هیچ شهروندی با دیگری واحد نباشد. نکتۀ ظریف اینجاست که «قضاوت» با «ادراک» متفاوت است. قضاوت امری است که پس از ادراک ظهور می کند.
در حقیقت، قضاوت منظر توسط شخص با مقولۀ «صدق» سروکار دارد اما آیا باید در رابطه با صدق نیز نسبی گرا بود و صدقی واحد وجود ندارد؟ این جاست که متخصص منظر در قامت مداخله گر و یا تحلیل گر باید موضعی واحد را اتخاذ کند. از این رو نسبی بودن منظر منجر به معادلات و مسائل پیچیده ای می شود که حل آن ابداً کار آسانی نیست و همواره بر سر آن مناقشه است؛ با یک مثال جزئی و ساده درک این پیچیدگی ملموس تر خواهد شد.
تصور کنیم نیمی از شهروندان تهران، برج میلاد را نماد نوین هویت مند تهران می دانند و نیمی دیگر آن را برجی بی هویت می پندارند. درک «هویت» به عنوان یک مفهوم انتزاعی، در مرحلۀ قضاوت و پس از ادراک رخ می دهد. درست است که باید نسبی بودن ادراک را با توجه به تفاوت تجربۀ زیستۀ افراد پذیرفت اما آیا قضاوت نیز امری نسبی است؟ اگر آری در این شرایط رأی متخصص منظر در این رابطه چه باید باشد؟ مثلاً در صورتی که جمعیت طرفداران، اندکی از مخالفان بیشتر باشد آیا منظر از نظر هویتی مطلوب تلقی می شود؟ آیا رأی به نفع اکثریت موضعی صادق و حقیقی است؟
بسیاری از قوانین شهری نیز در جهت کنترل قضاوت در رابطه با نسبیت منظر گذاشته می شوند. به عنوان مثال قوانین مرتبط با کنترل سیمای شهر از حیث زیبایی. طرفداران «وحدت» در سیمای شهری از آنارشی وحشت دارند و مخالفان، آنها را به عدم پذیرش نسبیت قضاوت منظر متهم می کنند. در این شرایط مجدداً پرسش از سنجه مطرح می شود. آیا سنجه ای جهانشمول وجود دارد که بتوان بر آن اساس بین این دو سر طیف یکی را برگزید؟
سرمنشاء نسبی گرایی
سرمنشاً این مسئله، پرسشی است که قرن هاست فلاسفه با آن دست و پنجه نرم می کنند. آیا حقیقت نسبی است؟ اگر حقیقت و یا سنجه ای ورای نسبیت ادراک یافت شود، متخصص منظر ملزم است تا صدق گزاره ها را بر اساس آن سنجه و نه رأی به اکثریت تشخیص دهد. در این جستار و جستارهای آتی تلاش خواهم کرد تا دشواره های نسبی گرایی را مورد بحث قرار دهم؛ چرا که حل دشواره های نسبیت منظر، در گرو صدق و رد نسبی گرایی در قضاوت منظر است. در این جستار، یکی از ادلۀ رد نسبی گرایی به نام «خودشکنی نسبی گرایی» مطرح خواهد شد.
نخستین صورت بندی نسبی گرایی توسط پروتاگوراس در قرن 5 ام پیش از میلاد و به افراطی ترین شکل ممکن مطرح شد. به زعم او «آنچه برای هرکسی صادق به نظر می رسد برای او صادق است». این دیدگاه از آن جهت بسیار نامقبول است که به سختی می توان شکل زندگی منسجمی را در این شرایط تصور کنیم. پس از 25 قرن و امروزه ما همچنان در گفت و گوهای روزمره تا مناظرات جدی از یکی از طرف ها این جملۀ کذایی را می شنویم که: «این نظر شخصی من است».
نسبی گرایی افراطی مجوز پایان دادن به هر مناظره ای را با شرط ارائۀ این جمله صادر می کند؛ لیکن آیا این جمله اعتبار کافی را دارد و صادق است؟ هاروی سیگل، استدلالی را ارائه می کند که نسبی گرایی افراطی را به کل رد می کند.
پیش از آن ضروری است تا نسبی گرایی را در سپهر معرفت شناسانه تعریف کنیم:
1- برای هر ادعای معرفتی (الف)، الف می تواند ارزیابی شود فقط بر اساس مجموعه ای از سنجه های ب1 ، ب2 و …
2- هیچ یک از مجموعه های سنجه های مورد استفاده برای قضاوت «بی طرف» نیستند.
3- ادعای معرفتی واجد ارزیابی واحدی نیست.
به بیانی ساده تر، اگر بخواهیم صدق گزاره ای را از طریق توجیه عقلانی مورد بررسی قرار دهیم هیچ سنجه و معیار بی طرفی وجود ندارد که بتوان به آن متمسک شد. بی طرفی سنجه ها ممکن است از تفاوت تجارب فردی تا محلی (فرهنگی) و فراتر سرچشمه بگیرد. این تعریف در مثال مذکور هویت مندی برج میلاد به این صورت بندی می شود:
1- ادعای معرفتی: برج میلاد در شهر تهران برجی هویت مند است.
2- هویت را اگر در ساده ترین حالت میزان آشنایی فرد در نظر بگیریم، هیچ سنجۀ بی طرفی وجود ندارد که به آن ارجاع دهیم تا شاخص تعیین قضاوت ما باشد. «آشنایی» خود وابسته به سنجه هایی است که برآمده از تجارب شخصی و ادراک منحصر به فرد هر شخصی است بنابراین از مقیاس فردی تا فرهنگی متفاوت است.
3- میزان هویت مندی برج میلاد ممکن است بنا به سنجه های منعطف و غیر بی طرف، متفاوت باشد.
همانطور که گفته شد سیگل این تعریف معرفت شناسانه از نسبی گرایی را با استدلالی موسوم به «خودشکنی» رد می کند. بنابراین استدلال، از نسبی گرای افراطی پرسش می شود که این تعریف برای چه کسانی صادق است؟ او ناچار است که پاسخ دهد برای همۀ افراد و هر شناساگری صادق است. اگر از او بپرسیم که به چه روشی به این تعریف دست یافتی؛ قطعاً در موضوعی منطقی اظهار خواهد کرد که از طریق توجیه عقلانی که سنجه های بی طرف و جهانشمولی وجود ندارد.
در اینجا موضوع نسبی گرایی از او ساقط می شود چرا که او خود از سنجه ای جهانشمول بهره برده است تا نسبی گرایی را اثبات کند. از این بابت نسبی گرا در اثبات نسبی گرایی ابتدا خود نسبی گرایی را کنار می گذارد. بنابراین نسبی گرایی خودشکن است و خود را نقض می کند.
در نتیجه نسبی گرایی افراطی پروتاگوراسی به هیچ عنوان در مرحلۀ قضاوت منظر قابل اثبات نیست و کسی نمی تواند اظهار کند که هر فردی قضاوتی شخصی دارد و حقیقتی واحد وجود ندارد. اشاره به این نکته ضروری است که امروزه فلاسفه نسبی گرا، منکر نسبی بودن ادراک نیستند و نسبی گرایی را در مقیاس های دیگری تعریف می کنند و به شکل افراطی آن معتقد نیستند. بنابراین می توان گفت که ممکن است تجارب فردی هر کس از ادراک برج میلاد متفاوت باشد؛ لیکن این امر ابداً به این معنا نخواهد بود که هیچ سنجۀ بی طرفی برای قضاوت در رابطه با آن وجود ندارد.
[1] – self-defeating