نماهای شهری پر از اغتشاش است. این هرج و مرج را چگونه میتوان ساماندهی کرد که منجر به منظر شهری کسالت بار و اقتدارگرا، آنچنان که در شهرهای سوسیالیستی در میانه قرن بیستم اتفاق افتاد، نشود؟
چالشهای اصلی در مقوله ساماندهی نماهای شهری، موضوعاتی «سهل ممتنع» هستند. در ظاهر سادهاند اما به شدت پیچیده و لاینحل باقی ماندهاند:
- مرز هماهنگی در نماهای شهری دقیقاً کجاست که یکنواختی و آشفتگی نداشته باشد؟
- حد کنترل نما کجاست که حق خصوصی و عمومی تهدید نشود؟
سایر مؤلفههای نماهای شهری همچون ایمنی، خوانایی، هویت، پاکیزگی و … غالباً مورد اتفاق صاحبنظران و مردم است اما در دو موضوع فوق، شاهد یک تناقض هستیم که به سادگی قابل کنترل و برنامهریزی نیست. لذا بین متخصصان اجماع عمومی وجود ندارد و باعث بلاتکلیفی در این موضوع شده است.
نکتۀ دیگر آن است که هر دو چالش فوق به هم مربوط هستند و بر یکدیگر تاثیر میگذارند. بنابراین یافتن راه حل دشوارتر میشود.
تصویر 1: آیا این تصویر یک منظر شهری مطلوب است؟ ساختمانها تا چه اندازه هماهنگ هستند و تا چه اندازه تنوع دیده میشود؟ (شهر گدانسک، لهستان)
هماهنگی را چطور ایجاد کنیم؟
اگرچه انسان به لحاظ زیبایی شناسی به «وحدت و نظم» علاقهمند است اما «تنوع» را نیز میپسندد. نظم بیش از اندازه به یکنواختی و خسته کنندگی منجر میشود و تنوع بیش از اندازه به آشفتگی و هرج و مرج. بنابراین حد میانه این دو میتواند نقطه تعادل باشد. ظاهرا مساله حل شده است اما اینطور نیست. این نقطه تعادل دقیقا کجاست؟
تصویر 2: هماهنگی؛ مرز بین یکنواختی و آشفتگی، ماخذ: رضوانی، 1389: 27.
تلاشهای متخصصان برای یافتن نقطه هماهنگی بر روی طیف آشفتگی-یکنواختی به پیچیدهترشدن موضوع منجر شده و پاسخها غالبا فلسفی و غیرکاربردی است.
در مقابل، من در این نوشتار سعی کرده ام از تجربیات موفق جهانی و به استناد یافتههای روانشناختی از ادراک انسانی، یک راهکار کاربردی پیشنهاد کنم که پاسخی به این چالش باشد. این راهکار به زبان ساده چنین است:
ابتدا اجزای نماهای شهری را که قابل طراحی و برنامه ریزی هستند مشخص نموده سپس با توجه به مکانیزم ادراک انسان، آن مؤلفهای که سریعتر ادراک میشود میتواند گزینه مناسبی برای ایجاد نظم باشد. نیاز نیست همه مؤلفههای شکل دهنده نما هماهنگ باشند. فقط کافیست یک یا دو مؤلفه هماهنگ باشند و سایر مؤلفهها دارای تنوع باشند. مثلا رنگ اولین ویژگی است که درک میشود پس میتوان رنگ را هماهنگ در نظر گرفت و سایر ویژگیهای نما متنوع باشد.
در حالتی دیگر میتوان از مؤلفههایی که دیرتر ادراک میشوند بهره برد اما میبایست تعداد این مؤلفهها بیشتر شود. به عنوان مثال ابعاد و تناسبات دیرتر از سایر ویژگیهای نما ادراک میشود اگر قصد داریم که از این ویژگی برای ایجاد هماهنگی استفاده کنیم کفایت نمیکند و میبایست یک ویژگی دیگر همچون فرم یا تزیینات نیز یکپارچه طراحی شود تا مخاطب از کلیت منظر شهری یک دریافت خوب و هماهنگ داشته باشد.
تصویر 3: اجزای نماهای شهری که قابل طراحی و کنترل هستند.
به عنوان مثال شهر یزد را در نظر بگیرید: آنچه باعث ایجاد یک منظر شهری هماهنگ و یکپارچه در بافت تاریخی شده است رنگ و مصالح است. سایر مؤلفههای تا حد زیادی متنوع هستند. در مقابل، تصویر زیر نشان میدهد که هماهنگی میتواند در فرم و تزیینات باشد اما در رنگ متنوع باشند.
تصویر 4: هماهنگی میتواند از طریق یک یا دو مؤلفه ایجاد شود و سایر ویژگیهای نما دارای تنوع باشد.
تا کجا میتوان نماهای شهری را کنترل کرد که نافی حق مالکیت خصوصی نباشد؟
دومین چالش در کنترل نماهای شهری بحث حق مالکیت خصوصی و حق عمومی شهروندان است. اگر هر فردی به استناد «حق خصوصی» بخواهد آنچه میپسندد را اجرا کند منظر شهری دچار«اغتشاش» خواهد شد. در مقابل اگر متولیان شهری به استناد «حق عمومی» بخواهند با کنترل کردن نماها به ایجاد هماهنگی در منظر شهری اقدام کنند به ایجاد یک فضای فاشیستی و اقتدارگرایانه در شهر منجر خواهد شد که محصول نهایی نیز احتمالاً بسیار یکنواخت و دستوری خواهد بود.
تصویر 5: یافتن حد تعادل بین حق عمومی و حق خصوصی چالش مهمی در بحث نماهای شهری است.
راهکار این مساله نیز مشابه و مرتبط با چالش اول است. متولیان شهری میبایست در بین تمام مولفههای شکل دهنده به نماهای شهری حداقل ممکن را اجبار نمایند. به عنوان مثال فقط یک یا دو مؤلفهرا کنترل نموده و شهروندان ملزم به رعایت آن باشند(جهت تامین حق عمومی) و سایر موارد به اختیار و انتخاب خود شهروندان باشد(تامین حق مالکیت خصوصی).
انتخاب مؤلفه اجباری در نما بر عهده کارشناسان بومی در هر مکان است که متناسب با ویژگیهای فرهنگی و معماری هر شهر چه چیزی را اجبار نمایند.
در بافت تاریخی شهر فلورانس ایتالیا ایجاد بام شیروانی با سفال رنگ سیینا(Sienna) ، اجباری است و سایر مولفههای معماری همچون فرم، سبک، بازشوها، راستای ساختمان، ارتفاع و … تا حد زیادی آزاد است و حق شهروندان است که برای ملک خود چگونه تصمیم بگیرند.
تصویر 6: در شهر فلورانس، «حق عمومی» در الزام مالکین به ایجاد سقف شیروانی به رنگ سیینا (Sienna) و «حق مالکیت خصوصی» در آزادی انتخاب سایر مولفههای معماری تامین شده است.
جمع بندی:
احترام به سلایق شخصی شهروندان و حق مالکیت خصوصی اجتنابناپذیر است، از سوی دیگر شهرها نیازمند هویت یکپارچه هستند. تجربیات جهانی نشان میدهد که حل این تعارض نیازمند توجه به این نکته ظریف است که «هماهنگی بصری در منظر شهری» با یک مؤلفهشاخص قابل دستیابی است و در مقابل باید به شهروندان ازادی انتخاب داده شود تا در سایر موارد مطابق میل شخصی درباره کیفیت معماری ملک خود تصمیم گیرند.
تصویر 7: نظم حداکثری باعث یکنواختی شده و در تعارض با مالکیت فردی است. (آپاتمانهای مسکونی در هنگ کنک)
این تصور مطلقا اشتباه است که برای رسیدن به یک نمای شهری زیبا و مطلوب میبایست برای تمام اجزاء نمای ساختمانها ضابطه وجود داشته باشد. این رویکرد نه تنها قابل تحقق نیست بلکه با حقوق شهروندی نیز در تضاد است. تجربیات دو دهه اخیر در ایران شاهدی بر این موضوع است که تدوین ضابطههای نما در عمل ناکارآمد هستند. تجربه کشورهای سوسیالیستی نیز پیش روی ماست: ضابطه بیشتر، مساوی است با یکنواختی و مرگ مالکیت خصوصی.
یک پاسخ
بسيار عالي بود اقاي دكتر