فهم صحیح مفهوم «محله معاصر» از دریچه چه رویکردی صورت می پذیرد؟
یکی از اصلی ترین موانع در موفقیت رویکردهای محله محور در شهرهای معاصر ایرانی عدم شناخت، ابهام و تکثر معنایی مفهوم و ابعاد محله معاصر در ذهن صاحب نظران و اندیشمندان حوزة شهر است که اثر آن بر جوانب مختلف این مفهوم از مواجهه نظری در طرح های فرادستی تا تصمیمات اجرایی مبتنی بر آن به چشم می آید. بررسی ادبیات نظری این مفهوم نشان می دهد که ابهام کنونی در فهم معنای «محله معاصر» را میتوان متاثر از دو رویکرد متفاوت دانست که تأسی به هرکدام موجب دور شدن از دست یافتن به معنای حقیقی محله معاصر می گردد.
نخست، نگرشی است که با تاکید بر ویژگی های کالبدی محله سنتی و تبیین معیار بر اساس آن به سنجش محله در شهر معاصر می پردازد. دوم، جریانی است که در نگاه مدیریت شهری حاکم است و با نگرشی دستوری و کالبدی در تلاش است در قالب نظام حقوقی و موازین قانونی به تفسیر محله در شهر معاصر بپردازد. این نوشتار در پی آن است که با آسیب شناسی این دو رویکرد به ارزیابی وجوه مختلف آنها بپردازد و دقیق ترین راهکار را برای فهم صحیح مفهوم محله تبیین نماید.
چنانکه آورده شد، یکی از نگرش های بارز در تفسیر مفهوم محله معاصر، جریانی است که آن را با معیارها و موازین کالبدی محله سنتی شهر ایرانی ارزیابی می نماید. صاحب نظرانی که مطابق این جریان به تفسیر می پردازند با مفروض پنداشتن آنکه معیارهای محله سنتی که طی بیش از هزار سال در شهر ایرانی وضع شده اند غیر قابل تغییر هستند، اصالت را به الگو های سنتی محله داده و به طور ذاتی شهر دگرگون شده معاصر را در برابر ساختار سنتی تفسیر می نمایند. باید توجه داشت مولفه های شهر سنتی طی قرون گذشته روند نسبتاً معینی را طی نموده اند و هیچگاه به اندازه قرن اخیر این عناصر دستخوش تحول نشده بود که بتوان بر پایداری این معیارها از باب تداوم زمانی اصالت داد.
بنابراین از آنجا که این اندیشمندان مفهوم محله را با مابه ازای آن در سنت شناخته اند و متعاقباً در نظرشان محله معاصر را نیز با معیاری که از سنت اخذ شده است بررسی می نمایند و به طور طبیعی در این ارزیابی محله معاصر مردود می شود. چنانکه در بسیاری از نوشتارهای این متخصصان شهر معاصر فاقد محله معرفی می شود یا در مواردی نادر مثال هایی تقلیل یافته که مشابهت هایی با نمونه های سنتی دارد به عنوان نمونة تضعیف شده معرفی می گردد. در صورتی که پژوهش تجربه ادراکی شهروندان نشان از وجود نظام سلسله مراتبی و محله ای دارد که بر الگوی پیشین تطابق کامل ندارد.
جریان دیگر، تفسیری است که تحت تاثیر نگرش مدیریت شهری که بر مبنای وجوه قانونی و مدیریتی شهر را به اجزای کوچکتر تقسیم بندی نموده اند، از مفهوم محله وجود دارد. چنانکه مدیریت شهری در این تقسیم بندی بر مبنایی کالبدی و بدون توجه به ادراک ساکنین از حدود محله سکونتشان به صورت دستوری قلمروی محله را تعیین نموده است. آنچه قابل توجه است، بر اساس پژوهش ها عموماً ادراک ساکنین از محله شان، با محدودة قراردادی در نگاه حاکمیت تطابق ندارد و غالباً بخش کوچکتری را تشکیل می دهد. این انطباق ناپذیری موجب می شود اخلال جدی در صحت و دقت برنامه ریزی برای ساکنین حقیقی یک محله ایجاد گردد.
علاوه بر آن تجربیات نشان می دهد که سازوکارهایی نیز که برای مدیریت محله ها تدوین شده اند منطبق بر مشارکت حقیقی ساکنین آنها نیست. در واقع در نگاه مدیریت شهری بر خلاف نگرش قبلی، به اجبار هر محدودة سکونتی، محله تلقی می شود و برای آن بر اساس ساختاری دستوری برنامه ریزی صورت می گیرد. لذا انحراف مفهوم محله معاصر در نگاه مدیریت شهری موجب ناکارآمدی ساختاری نظام مدیریت محله ای و طرح های محله محور شده است.
در نتیجه دو رویکرد آورده شده که هر دو در تاکید بر صورت ظاهری و عینی محله اشتراک دارند نتیجه ای جز دور شدن از مفهوم محله معاصر را در پی ندارند. در مقابل چنانکه بررسی پژوهشگران نشان می دهد بر خلاف رویکرد نخست، محله معاصر در شهرهای امروز وجود دارد و بر خلاف رویکرد دوم، این محله فاصله جدی از امر قراردادی مدیریت شهری دارد. با این حال اگر محله را به عنوان یک پدیده منظرین بپذیریم که دارای وجوه ادراکیست به نظر می رسد دقیق ترین راهکار برای شناخت آن نگرشیست که آن را از جوهره وجودی و هسته مرکزی مفهوم آن یعنی دریچة «ادراک ساکنین معاصر»ش بشناسد.
در این نگاه به منظور تدوین مولفه های محله معاصر به جای آنکه معیارها از محله دوره سنت یا محله قراردادی مدیریت شهری اخذ شود، باید داده ها از ذهن ساکنین شهر معاصر برداشت شود و با طبقه بندی داده ها، مولفه های شناختی محله معاصر به دست آید. به عبارتی اگر باور داریم که شناخت «محله معاصر» اولین گام در تحقق محله مداری در شهر معاصر است باید با زدودن صورت مخدوش شده این مفهوم از زنگارهای گذشته و حال، آن را از نو بشناسیم!
یک پاسخ
بسیار تحلیل دقیق و ریزبینانه ای بود به مساله ای که فقط عوارضش احساس میشه و دقیقاً نمیشه فهمید ایراد از کجاست