چرا با وجود متخصصان در حوزه فضای سبز و منظر و همچنین داشتن هنر و علم کافی در حوزه طرح کاشت همچنان شاهد فضاهایی بی روح و خسته کننده و کلیشه ای در پارک ها و فضاهای سبز شهری هستیم؟
در دنیای مدرن رشد جمعیت و توسعه شهرها همراه با شتاب ناشی از پیشرفت های تکنولوژی همراه است که این امر علاوه بر پیامد های مثبت، موجب بالا رفتن سطح تنش و اضطراب در جوامع می شود. برای حل این مساله ساخت پارک های شهری و فضاهای سبز که با هدف جبران این کمبود و افزایش کیفیت زندگی در شهرهای مدرن در قالب جنبش پایداری ایجاد شده اند بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته اند. اما تجربه نشان داده است که ایجاد پارک های شهری بدون در نظر گرفتن کیفیت و هویت مندی و عدم استفاده از عناصر خاطره انگیز نمی تواند راه حل بحران موجود در شهر ها باشد.
اتکاء متخصصان در حوزه فضای سبز و منظر در تنزل طرح کاشت به معدودی از کلیشه های مرسوم در جانمایی عناصر گیاهی، باعث شده است که با مناظری ناکارآمد مواجه شویم که نه تنها رسالت سه گانه طرح کاشت از حیث زیبایی، عملکرد و بوم گرایی را تامین نمی نمایند، بلکه تنها با اشغال عرصه های تحت اجرا از مواد گیاهی، منظری عامه پسند را از بعد زیبایی، بدون پیروی از قواعد ترکیب بندی بصری و زیبایی شناسی ظاهری (جمال) و بدون در نظر گرفتن اثرات ذهنی زیبایی (کمال) به نمایش می گذارد.
لذا مخاطب هر جا که قدم بردارد طرح کاشت های یکسانی می بیند و این امر منجر به بی تفاوتی در فهم کیفیت فضایی و یکسان بودن عناصر شهری در ذهن او می شود. در واقع شاید بتوان ادعا کرد حلقه مفقوده در طرح کاشت های حاضر در فضاهای شهری که توسط متخصصان طراحی و اجرا می شود مبحث نگاه کل نگر به مجموعه طرح های کاشت است که می تواند مفاهیم مختلفی نظیر زیبایی شناسی، درک شهروندان از کیفیت های فضایی و غیره را شامل شود.
از سویی متخصصان در حوزه طراحی فضای سبز با نگاه علمی به تشخیص و انتخاب گونه های گیاهی دست می زنند و چینش گیاهان را بر اساس معیار های ظاهری زیبایی شناسی نظیر ریتم، تکرار، تقارن، اندازه، مقیاس و …. بر اساس الگوهای اقلیمی در فضاهای شهری طراحی می کنند و از سوی دیگر متخصصان در حوزه منظر نیز با داشتن تسلط بر مباحث طراحی، بیشتر به فرم و حال و هوای فضای حاصل شده از طرح کاشت می پردازند و از آنجایی که اطلاعات آنها در حوزه گیاهشناسی نسبت رشته های فضای سبز کمتر است دست به طراحی با گیاهان محدود و کلیشه ای می زنند.
لذا از سویی نگاه علمی به گیاهان و از سوی دیگر نگاه طراحانه و هنرمندانه به طرح های کاشت باعث ایجاد شکاف و تفرقه میان متخصصان حوزه فضای سبز و منظر شده است که برایند این امر نه تنها طرح کاشت در فضاهای عمومی را از لحاظ تاثیرگذاری بر مخاطب، بی کیفیت جلوه داده بلکه باعث تکراری و کلیشه ای شدن آنها در فضاهای عمومی شهرها شده است. لذا حلقه مفقوده در این بین نگاه کل نگر منظر به مقوله زیبایی شناسی طرح کاشت است که بنظر می رسد می تواند از تکراری و کلیشه ای شدن فضاهای سبز شهری جلوگیری نماید.
بنابراین این گونه به نظر می رسد که با یک نگاه کل نگر که بتوان سه حوزه زیبایی شناسی در ابعاد عینی-ذهنی، عملکرد و مسایل اکولوژی و بومی گرایی را در کنار یکدیگر بکار برد بتوان اثر گذاری مطلوبی بر مخاطب داشت. شاید بتوان نمود واقعی چنین نگاه کل نگری به طرح کاشت را در تاریخچه باغات ایرانی جستجو کرد.
تجربه باغ ایرانی برای مخاطب ایرانی احساس ارتباط با طبیعت به سوی کمال را فراهم می کند و این امر با کاشت درخت در امتداد محور مرکزی، محقق می شود. از سوی دیگر درختان و گیاهان بلند از صداهای مزاحم جلوگیری می کنند و باعث می شوند شخصی که در محیط باغ ایرانی قرار می گیرد، از شرایط معمول دور شود. بنابراین باغ ایرانی به عنوان یک مجموعه طراحی شده، شرایط محیطی – کالبدی و معنایی ادراکی را با هم در نظر می گیرد و کلیتی را می سازد که باعث ارتباط انسان با طبیعت، همراه با لذت روح و جسم شود.