متخصص منظر در رابطه با نسبی بودن منظر، باید چه موضعی اتخاذ کند؟
در دو جستار پیشین، دو اشکال موسوم به «خودشکنی» و «خودتنهاانگاری» مطرح شد. بر این اساس، نسبی گرایی رادیکال رد شد. به عبارت دیگر، از منظر معرفت شناسانه پذیرش این باور که هیچ سنجه ای برای تشخیص صدق یک گزاره وجود ندارد امکان پذیر نیست. مسئلۀ «زیبایی» اما دشوار است. چه کسی منکر این است که هر کسی زیبایی را به یک شکل می بیند؟ دست کم سوای تفاوت های فردی در فرهنگ های متفاوت، نمی توان منکر این شد که زیبایی به صورت های مختلف نمایان می شود.
به عنوان مثال اگر منظر شهری و سه عنصر اصلی آن زیبایی، کارکرد و هویت را در نظر بگیریم، شاید بتوان رد نسبی گرایی در مسائل کارکردی یا حتی هویتی را پذیرفت. اما رد نسبی بودن زیبایی چطور ممکن است؟ ما اگر اختلاف نظر داشته باشیم که برای اصلاح هندسی یک گرۀ ترافیکی، شکل دایره بهتر است و یا مربع؛ می توانیم با شبیه سازی، سنجش و محاسبات به پاسخ برسیم. اما برای اینکه دایره برای این گره زیباتر است و یا مربع، «زیباسنج» نداریم.
اگر هیچ سنجه ای برای تشخیص زیباتر نیست، پس معمار منظر چگونه می تواند تصمیم بگیرد؟ اگر سنجه هایی هستند که می توان تا حدودی زیباتر را تشخیص داد، پس باید بپذیریم که زیبایی تماماً نسبی نیست؛ و اگر نیست تفاوت آن با کارکرد در چیست که آن را دشوارتر می کند؟
دیوید هیوم (1711-1776)، برای پاسخ به این سؤال ملاحظه ای را عنوان می کند. او میان «حکم» و «احساس» تفاوت قائل می شود. به همان ترتیبی که در جستارهای پیشین عنوان شد؛ جهت فهم رد نسبی گرایی افراطی، میان «قضاوت» و «ادراک» باید تفاوت قائل شد. او می گوید صادر کردن حکم (قضاوت)، از یک فرآیند عقلی می آید و از آنجایی که امور عقلی به ورای خودشان دلالت می کنند، فقط یک حکم صادق است. ولی «احساس» ها کذب و صدق ندارند. شما نمی توانید به فردی بگویید احساس سرمای تو کاذب است.
حال سؤال اینجاست که «زیبایی» احساس است یا تعقل (معرفت)؟ چرا که اگر معرفت باشد مشمول فرمول نسبی گرایی معرفت شناسانه ای است که اولاً خودشکن است و ثانیاً به خود تنهاانگاری می انجامد. به این معنا که اساساً در جستجوی «زیباتر»، عملی ابتر خواهد شد.
اگر در دوگانۀ هیوم، زیبایی را تماماً احساس بدانیم، احساسی در تراز گرما، تشنگی و یا گرسنگی؛ چرا ثباتی که در شکل احساس گرسنگی هست در درک زیبایی نیست؟ شما ممکن است یک اثر هنری را در نوجوانی ببینید و برایتان زیبا نباشد، ولی پس از چندین سال و مواجهۀ دوبارۀ با اثر آن را زیبا بدانید. اما مزۀ شکر همواره برای شما شیرین خواهد بود. بنابراین حتی اگر زیبایی را احساس بدانیم، واجد مرتبه ای والاتر و یا پیچیده تر از احساس های عامی چون گرسنگی است.
ادراکی است که اگرچه ممکن است در حین آن فرآیند عقلی صورت نگیرد لیکن فرآیندهای عقلی پیشین در آن مؤثر است. در نتیجه زیبایی به نحوی به فرآیندهای عقلی و معرفت وابسته است. اگر این طور باشد ناچاراً باید بپذیریم که زیبایی به عنوان متعلَقی از معرفت، نسبی گرایی افراطی را برنمی تابد و جهت رهایی از خودشکنی و خودتنهاانگاری باید به سنجه هایی حداقلی متمسک شود.
با این تفاسیر ممکن است یک پاسخ واحد جهانشمولی برای یافتن زیباتر وجود نداشته باشد. ولی اگر مرز دسته ها را «فرهنگ» مفروض بگیریم، زیباتری مبتنی بر آن فرهنگ وجود دارد. میان شکل دایره و مربع برای گره های شهری، پاسخ واحدی وجود ندارد-همان طور که یونانیان تناسب طلایی را زیباترین می دانستند- ولی برای گرۀ شهری متعّینی و در مختصات فرهنگی-اجتماعی بخصوصی، قطعا یکی از گزینه ها، پاسخ صحیح تر خواهد بود.