منظر، نگاه کل نگر به محله
محله چگونه اداک می شود؟ آیا معنای محله و ادراک آن در تمام زمان ها ثابت و بدون تغییر است؟
در گذشته محله ها در شهر به کل هایی اطلاع می شدند که از مجموعه اجزایی تشکیل شده بودند. اما آنچه در این تعریف واجد اهمیت است، «کل» بودن آن است. کل گرا یا کل نگر بودن کل را، یک نهاد پیچیده تر (و یا بیشتر) از مجموع بخش های آن می داند. در واقع کل نگری با جامع نگری (جامعیت) متفاوت است.
جامع نگری به جمع ابعاد اشاره دارد. در این دیدگاه ابعاد شخصیت مستقل خود را حفظ کرده و فقط در کنار یکدیگر قرار می گیرند؛ در صورتیکه در کل نگری ابعاد به صورت نظری قابل تفکیک هستند ولی به صورت واقعی تفکیک ناپذیرند؛ بنابراین دیدگاه کل نگر به جمع ابعاد قائل نیست بلکه به «وحدت» ابعاد قائل است.
به این معنا که محصول کل نگری یک موجودیت «مستقل» دارد. محله نیز واجد چنین خاصیتی است. محله واحدی کالبدی-اجتماعی و پدیده ای است که به صورت یکپارچه ادراک می شود. این ادراک هم به واسطۀ ابعاد عینی محله (همچون کالبد، تاریخچه، رویدادها و …) و هم به واسطۀ تفسیر ذهن مخاطب از آن اتفاق می افتد.
آنچه مخاطب از محله ادراک می کند قلمرویی است که خودش را متعلق و وابسته به آن، و متقابلاً آن را وابسته و متعلق به خود می داند. نتیجۀ این تعلق دوطرفه این است که فرد محله را کلی می بیند که اگرچه بی نهایت اجزا دارد، اما اجزا در ارتباط با یکدیگر است که معنا می یابند و این ارتباط است که موجب تولید مفهوم کلی محله می شود. عملکردها، خدمات و سایر موارد موجب تقویت این روابط و ایجاد آن «کل» می شود.
در واقع محله به مثابۀ یک منظر کلی است متشکل از اجزا، کلی که فهم آن وابسته به درک ارتباط میان اجزای آن است و منظر محله از وحدت میان اجزای آن به وجود می آید. اما باید توجه داشت که محله مجموعه ای نیست که این اجزا اعضایش باشند، بلکه محله خود یک کثرت1 است که این اجزا قانون ایجاد آن هستند.
برای فهم یک محله باید نقاط تکین آن را یافت و تحول از یک نقطه به نقطۀ دیگر آن را پی گرفت تا بتوان موفق به خوانش آن شد. فهم نقاط تکین در فهم محله نقش اساسی دارد. این فهم هم زمانمند است و هم مکانمند.
بنابراین آنچه مخاطب از محله به مثابۀ یک «منظر» ادراک میکند، یکپارچگی و وحدتی است که محصول خوانش و ادراک ناظر از اجزای تکین آن است. چنانچه مخاطب بتواند وحدتی در میان عناصر محله ایجاد کند، محله در ذهن او ایجاد می شود. در این میان ارتباط میان عناصر محله نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
هر چه این عناصر و مؤلفه ها در هر محله حضور پر رنگ تری داشته باشند، این منظر قوی تر ادراک می شود. این ارتباط موجب می شود از اجزا، یک موجود واحد ساخته شود که به عنوان محله ادراک می شود. ادراک یک محله در حقیقت امکان ادراک این مفهوم کلی است.
هرگاه مخاطب بتواند این مفهوم یکپارچه کلی محله را ادراک کند، موفق به خوانش منظر، یا خوانش محله به مثابۀ منظر شده است. چنانچه خللی در هریک از اجزای این کل ایجاد شود، کلیت آن دچار تحول و دگرگونی گشته و منظر محله تضعیف خواهد شد.
در نهایت اینکه محله یک «منظر» است و واجد همۀ آن ویژگی هایی است که برای منظر در نظر گرفته می شود. یعنی همانطور که نگارنده در یادداشت های پیشین خود به آن اشاره کرده است، این مقوله (منظر) هم ماهیت عینی و واقعی دارد و هم ماهیت ادراکی؛ که میتوان آن را از طریق رویکردهای علمی، تجربۀ ذهنی و همچنین رویکردهای نظری مورد مداقه قرار دارد.
با توجه به این تعریف، منظر هم تولید می کند و هم تولید می شود (یعنی به مثابۀ محصول است) و متعاقباً در حالی که همیشه وجود دارد، همواره از نو نیز خلق می شود. بنابراین محله به مثابۀ «منظر» نیز مفهومی است که همواره با توجه به نگاه ناظر در زمان ها و مکان های مختلف متداوماً باز تولید می شود.
پی نوشت
- برگرفته از مفهوم کثرت (multiplicité)و تکینگی ( (singularitéدر اندیشۀ ژیل دلوز.