چندی است که شورای شهر تهران، بارها در آزمون انتخاب شهردار تهران قرار گرفته و سه گزینه و تخصص متفاوت را بر کرسی شهرداری نشانده است. نجفی با تخصص برق، افشانی با تخصص راه و ساختمان و حناچی با تخصص مرمت شهری تاکنون به سمت شهرداری تهران منصوب شدهاند.
دو گزینۀ اول این دوران، با یک شعار، چشمانداز و خط مشی خود را مشخص کردهاند و برنامهها جزئیتر خود را غالباً رسانهای نکرده و در لوای شعار خود پیگیری میکردند. اما شهردار سوم رویکردی متفاوت در پیش گرفته و برنامههای خود را در قالب ۸ پروژۀ کلان و خرد مطرح کرده است و از تبدیل رویکرد خود به شعار اجتناب نموده است.
برنامههای وی در بخشهای مختلف آلودگی هوا، زیست محیطی، تابآوری و … به دادن خطمشیهای کلی محدوده شده و با ورقزدن برنامۀ او در نهایت به پیشنهاد 8 پروژه برای اجراییکردن برنامه میرسیم که به زعم وی در برگیرندۀ تمامی برنامهها و حلال مشکلاتِ اشاره شده خواهد بود. 8 پروژۀ اصلی او که در رسانهها بازتاب یافته است، عبارتند از:
- احیای محدودۀ تاریخی شهری ری و کارخانۀ سیمان (میراث صنعتی)
- بازآفرینی محور تاریخی-فرهنگی لالهزار تا بازار تهران (بازآفرینی)
- اجرای تلهکابین از فرحزاد به امامزاده داوود (گردشگری)
- الکترونیکیکردن صدور پروانۀ ساختمانی و کاهش زمان به 3 ماه (شفافیت اداری)
- اجرای LRT در محورهای طولانی شهری (ترافیکی)
- اجرای TOD حقانی (پیاده محوری)
- ثبت جهانی خیابان ولیعصر تهران (میراثی)
- طراحی و ساخت مجموعۀ تفریحی_گردشگری جنوب دریاچۀ چیتگر (گردشگری)
این تغییر رویکرد و تغییر موضع از کلیگویی به جزءگرایی میتواند دارای دو تعبیر باشد؛ اول اینکه شهردار سوم قصد دارد تا اهداف و برنامههای خود را کوچک و با قابلیت اجرایی بالاتری در نظر بگیرد تا بتواند با انجام آنها کارنامۀ قابلقبولی را به شهروندان ارائه داد. هر چند بر سر راه برخی از پروژههای معرفی شده، مشکلات متعددی برای اجرا قرار دارد که ممکن است این نقطۀ قوت احتمالی را به یک تهدید بدل کند. دوم اینکه در ارائۀ برنامه اقدام صراحت و شفافیتی میبیند که در شعار نمیتوان به آن دست یافت و شاید از این طریق سعی در جلب نظر شهروندان و رصد برنامه توسط آنها دارد.
اما آنچه موضوع این یادداشت است، تغییر رویکرد در ارائۀ برنامۀ شهردار به شهروندان نیست. در دورههای مختلف شورای شهر تهران، موضوع تخصص اعضاء برای انتخابات بسیار مورد توجه بوده و به دنبال آن داشتن شورا و شهرداری متخصص در حوزههای مرتبط با شهر و فعالیت عمرانی نقطۀ قوت محسوب میشد. در مورد پیروز حناچی، تخصص و سابقۀ فعالیتی وی نشان از تسلط او بر حوزههای شهرسازی و البته مرمت شهری دارد. وی در سمت معاون شهرسازی شهرداری تهران میتوانست برنامههای ارائهشده خود در سمت شهرداری تهران را پیگیری کند. حال چرا در موضع شهردار در همان سطح معاونت شهرسازی برنامه ارائه کرده است؟
سوال مهمتر این است که آیا دغدغۀ پایتختنشینان نیز با دغدغههای یک متخصص حوزۀ شهری یکسان است؟ آیا مردم تهران نیز مانند وی احداث تله کابین فرحزاد به امامزاده داوود، احیاء خیابان لالهزار و البته ثبت خیابان ولیعصر به عنوان میراث جهانی را اولویت اول شهر تهران میدانند و مشکلاتی مانند آلودگی هوا، فساد در شهرداری، تأمین منابع مالی و ادارۀ شهر از طریق فروش تراکم را در اولویتهای بعدی قرار میدهند؟
به نظر میرسد تخصصمحوری شهرداران، میتواند علاوه بر نقطۀ قوت به نقطۀ ضعف آنها نیز تبدیل شود، زیرا شخص، با سابقه و تخصصی که دارد، احساس میکند مشکلات شهری در حوزۀ او گرد هم آمده و چنانچه مشکلات حوزۀ تخصصی خود را برطرف کند، مدیریت در شهر را به صورت تمام و کمال انجام داده است.
تخصص مدیریت شهری در یک حوزه میتواند برنامههای آن حوزه را تعیین کند، اما الزاماً میبایست برای یک شهر با ساختار پیچیدۀ ادارۀ آن، همۀ حوزهها از جمله فعالیتهای زیستمحیطی و اجتماعی را نیز در نظر گرفت. چیزی در که در رویکرد اقداممحور شهردار سوم دیده نمیشود و به نظر می رسد تخصص او، دیدگاه او نسبت به مشکلات شهر را محدود کرده و وی دغدغۀ حرفهمندان حوزۀ خود را دغدغۀ عمومی شهر تهران میداند و برنامههایش از سطح معاونت شهرسازی شهرداری تهران یا وزارت راه و شهرسازی بالاتر نیامده است.
در صفحات اولیۀ برنامه با دیدگاهی مطلوب به بیان مشکلات شهر تهران میپردازد و از دو موضوع آلودگی و مدیریت بحران سخن به میان میآورد، اما در برنامههای اقدام به پروژههایی بسنده میکند که دغدغۀ تخصصی یا شاید ذهنی وی و مشاورانش باشد.
شاید اعضای شورای شهر میبایست به جناب شهردار گوشزد کنند که دغدغههای شهروندان تنها به حوزههای بازآفرینی شهری و گردشگری محدود نمیشود و تهران مشکلات بزرگتری دارد که در برنامه به آن اشاره شده اما در اولویتهای اقدام اجرایی جایگاهی برای آنها در نظر گرفته نشده است. حتی برخی از مفاد برنامه با پروژهها در تضاد قرار دارند و کاهش درآمد شهرداری از محل فروش تراکم ممکن است انجام پروژههای مطرحشده را با تردید مواجه کند، هر چند در برنامه ادعا شده که این پروژهها از طریق سرمایهگذاری بخش خصوصی انجام خواهد شد!
و در پایان اینکه مدیریت یک شهر دیدگاهی کلنگر نیاز دارد تا دغدغههای شهروندان و مشکلات آن را از زوایای مختلف ببیند و گاهی باید برای دیدن ابعاد دیگر مدیریت شهر، برای لحظهای هم که شده عینک تخصص را از چشم برداشت و با نگاه شهروندان عادی به شهر نگاه کرد. شاید یک شهر با آلودگی هوای کمتر، شبکۀ حمل و نقل توسعهیافتهتر و بناهای مقاومتر، زیستپذیرتر از شهری با پروژههای گردشگری لوکس باشد.