تبیین «شهر» از منظر علل اربعه چگونه است؟
ارسطو، علیت را بر چهار قسم می داند که در فلسفۀ اسلامی به تعبیر و ترجمۀ کندی، بعدها فارابی و ابن سینا به علل اربعه مشهور شدند: 1- «علت صوری» 2- «علت مادی» 3- «علت فاعلی» و 4- «علت غایی». ارسطو بر این باور بود که وجود هر چیز، از تعامل و تلاقی این 4 علت هستی می یابد. به عنوان مثال یک صندلی چوبی را در نظر بگیریم.
علت مادي آن مصالح چوب، علت صوري شكلي است كه چهارپايه، پشتي و كفي آن كه به خود مي گيرد، علت فاعلي آن نجار و علت غايي، «براي نشستن». به عقیدۀ ارسطو، علتِ وجودِ هر چیز را از منظر این 4 علت می توان جست. اما پدیدۀ پیچیدهای چون «شهر» چطور؟ آیا میتوان 4 نحو بودن شهر را از این راه جست؟
علت مادی شهر، تمام مصالحی است که شهر بر بدن خود می پوشاند. از مصالح بناییِ توده های ساختمانی گرفته تا درختان، کوه ها، آب جوی ها و … . علت صوری اما خیلی شهره است. همان واژۀ «کالبد»ی است که می شناسیم. متخصصان علوم شهری دست کم نزدیک به یک قرن است که آن را مطالعه می کنند و با سرسپردگی تام، اصالت شهر را به این علت می دهند. دو علت دیگر دشوارترند و در قالب دو پرسش مطرح می شوند: 1- چه کسی شهر را می سازد و 2- برای چه؟
چه چیزی سبب دشواری این دو پرسش است؟ پیش از پاسخ به این پرسشها، نخست باید پرسید که اهمیت این پرسش ها در چیست؟ جهت مطالعۀ ماهیت هر پدیدۀ دیگری چون صندلی، اینکه چه کسی آن را می سازد و برای چه، به نظر پرسش بی اهمیت و آسانی است. اساسی ترین تفاوتی که اهمیت پرسش علل فاعلی و غایی در رابطه با پدیده ای چون «شهر» را نسبت به شیءای چون صندلی ضروری می کند؛ آن است که شهر برخلاف صندلی همواره در حال ساخته شدن است.
بنابراین به جای پرسش های «چه کسی شهر را می سازد یا ساخته است؟» و یا «شهر برای چه ساخته شد؟» همواره می توان پرسش کرد که «چه کسی باید شهر را بسازد؟» و «وجود شهر برای چه باید باشد؟». هرچند جهت پاسخ صحیح به این پرسش ها بدیهی است که پاسخ به پرسش های دستۀ اول نیز ضروری است.
اما حقیقتاً علل فاعلی و غایی شهر کیست و چیست؟ آیا «شهردار» شهر را می سازد؟ یا شهروندان؟ یا علت فاعلی را باید در جای دیگری جست؟ علت غایی شهر چیست؟ برای چه شهر را باید ساخت ،وجود شهر «برای» چیست و چرا نخستین بار ساخته شد؟
این ها پرسش هایی سهل و ممتنع هستند. امروزه در مطالعات شهرگری کمتر متخصصی به این پرسش ها می پردازد. در حالی که به زعم «ابن سینا» هر چهار قسم علت در وجود پدیده مؤثرند و با حذف یکی، وجود هستی نمی یابد؛ ولی از میان علل اربعه، دو علت فاعلی و غایی واجد مرتبه ای والاترند.
ابن سینا پس از مطالعۀ علل اربعه ارسطو، آن را به یک گام فراتر می برد. به عقیدۀ وی، علل اربعه در دو طبقه قرار می گیرند: طبقۀ «ماهیت و ذات» و طبقۀ «وجود». علت مادی و صوری علل ذات هستند و باعث قوام ماهیت شیء می شوند. علل فاعلی و غایی امّا، علل وجودند و سبب تحقق این ماهیت در خارج می شوند. اگر علل وجود نباشند، علل ماهیت هیچ عمل خاصی را انجام نمی دهند و در حقیقت، به خاطر دخالت علل وجود است که علل ماهیت دست به کار شده و ذات شیء را قوام می دهند.
معنای پیشین واژۀ «علت» نیز از این معنا دور نیست. علتی که امروزه آن را به عنوان «سبب» می شناسیم در گذشته (ابتدا از زبان سریانی) به معنای «بیماری» بوده است. «بیماری» نیز از نشانه ها و اعراض آن شناخته می شود ولی پیش از آن جوهر را متحول کرده است. در رابطه با پدیده ای چون شهر نیز اگر علل مرتبۀ وجود(فاعلی و غایی) را نشناسیم، تمامی پرسش های ما از شهر در سطح معرفت شناسانه باقی خواهد ماند و ممکن است حقیقت شهر همواره پوشیده بماند.
بنابراین پیش از آن ضروری است تا به پرسش های وجود شناسانۀ شهر پاسخ دهیم. به زعم ابن سینا، علیت رابطه ای است که به موجب آن نه تنها شیء در خارج موجود می شود، بلکه شیء قابل شناخت می شود. علل هم در ایجاد مؤثرند و هم در شناخت ما از شیء.