آیا شهرها، ما (شهروندان) را تحت انقیاد خود درآورده اند؟ ملاک و معیار انقیاد شهروندی چیست؟
«انقیاد» به معنای «به قِید درآوردن»، «محدود کردن»، «مطیع» کردن و در نهایت «سلطه» است. حال باید ببینیم مصداق این سلطه و محدودیت ها را در شهرها، چه چیزهایی می دانیم؟ برای این کار چند سکانس نمونه از منظر شهری که هر شهروند تقریباً دائماً با آنها مواجه می شود را مدنظر قرار می دهیم:
- ساختمان ها و مسئلۀ تراکم فروشی: شهروندان به اجبار در کوچه ها و خیابان هایی زندگی می کنند که در آنها ساختمان ها از قوانین موجود در طرح تفصیلی تبعیت نمی کنند. پرداخت هزینۀ بیشتر، منجر به داشتن طبقۀ بیشتر و شرایط زندگی بهتر است (سرکوبگری و سلطه از طریق تبعیض)؛
- خیابان ها و فضاهای باز شهری: در حال سرکوب کردن دائمی حیات و زندگی پیاده (سلطه از طریق تحمیل چگونگی استفاده)،
- مال ها و مراکز خرید: در حالِ نمایشِ اختلاف طبقاتی به شهروندان و سلطۀ مد و مدگرایی؛
- بنرها و بیلبوردهای تبلیغاتی شهر: این بیلبوردها به عنوان یک عنصر تأثیرگذار بر منظر شهر، در قالب یک رسانۀ اجتماعی، از زمانی که فرد وارد خیابان می شود، تا زمانی که از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده می کند، خرید می کند، مشغول تفریح است و … همراه وی بوده و در حال القاء و تحمیل یک سبک زندگی یا یک تفکر خاص هستند (سلطه از طریق تبلیغات)؛
- پولی سازی فضاهای عمومی شهری: از این فضاها تنها شهروندانی حق استفاده دارند که توانایی پرداخت هزینه های آن را دارند. به عنوان مثال سینماها به مال ها منتقل شده اند، گالری ها و فضاهای هنری تبدیل به فضاهای لوکس و گران قیمت شده اند و بسیاری از فضاهای تفریحی نیز پولی هستند (محدود و طرد کردن از طریق حق استفاده به واسطۀ پول)؛
- آن دسته از فضاهای شهری که شهروندان در برنامهریزی و ساخت آنها هیچگونه نقشی نداشته اند. نمونۀ آن بسیاری از فضاهای شهری است که بدون آگاهی از شهروندان و به صورت تغییرات غیرمنتظره و حتی یک شبه ایجاد شده اند (سلطه از طریق اقتدارطلبی).
نمونه هایی که در بالا ذکر آنها رفت، تنها چند نمونه از مثال هایی است که نشان می دهد شهروندی در شهرها دچار آسیب بوده و چگونه و از چه طرقی شهروندان تحت انقیاد و سلطۀ شهرها هستند. البته آنچه شهروندان را به انقیاد درآورده، نه کالبد شهرها، که نظام فکری سازندۀ آنهاست.
انقیاد تنها به شکل بستن یک راه، نرده کشی یک خیابان یا منع دسترسی به یک فضای خاص نیست، این مثال ها نشان می دهد که چطور فضاهای شهری می توانند خلاف فلسفۀ وجودیشان عمل کرده و نه تنها شهروندان را به خود جلب نکرده بلکه آنها از خود رانده، سرکوب کرده و حتی تحت سلطه درآورند. بنابراین به نظر می رسد یکی از مهمترین آسیب های وارد شده بر بدنۀ شهروندی (علاوه بر سیطرۀ نظام سرمایه داری)، به دلیل اقتدارگرایی و سلطه طلبی مدیران شهری رخ می دهد.
این یکی از نقاط بحرانی است که نتیجۀ عدم توجه به حقوق شهروندی از جمله آزادی بیان و اندیشه و حق مشارکت آنها در ایجاد فضاهای شهری است. بنابراین چنانچه به دنبال آن هستیم که شهروندانی تحت انقیاد شهرها نباشیم، باید از انفعال خارج شده و خواستار توزیع قدرت در میان ذینفعان شهرها شویم.