چندی است در جدارۀ میدان ولیعصر تهران، شاهد دیوارنگارههای مناسبتی هستیم که یکی از متأخرترین آنها دیوارنگاره «بر دامان بهشت» بود که به مناسبت روز مادر بر بیلبوردی در ضلع شمال غربی میدان ولیعصر نقش بسته بود. این دیوارنگاره زنی را میان فرزندان به تصویر میکشید که با مشغول بازی با کودک کوچکتر بود.
پس از رونمایی از این دیوارنگاره نظرات موافق و مخالفی نسبت به آن در خبرگزاریها و رسانههای مجازی منتشر شد. مخالفین بر این باور بودند این دیوارنگاره وظیفۀ زن را تنها در تربیت فرزندان خلاصه کرده است. در صورتی که در جامعۀ امروز نمیتوان یک زن را صرفاً در نقش یک مادر دید. در مقابل موافقین, نظر بر نمایش زن در مقام «مادر» و قائلبودن نقش محوری زن در آرامش خانه دارند.
به طور کلی شاید بتوان این دیوارنگاره را از دو سو مورد تحلیل قرار داد: یکی حضور تصویر زن در فضای شهری و دیگری محتوای تصویر به نمایشکشیدهشده.
در سویۀ اول اگرچه نقدهایی به این اثر و جنبههای زیباشناسانهاش وارد است اما در قیاس با سایر گونههای هنر شهری چون نقاشی دیواری و مجسمههای شهری شاید بتوان گفت جزو معدود آثاری است که در آن با تصویر زن و حتی کودکان فارغ از اینکه چه وجهی از جایگاه اجتماعی ایشان را نمایش میدهد مواجه هستیم و از این منظر که تصویر زن را به فضای شهری میآورد قابل تامل است. در تاریخ معاصر نقاشیهای دیواری فضای شهری تهران همواره با آثاری روبه رو هستیم که غلبه تصاویر مردان چه در نقش شهدا و چه چهرههای سیاسی، فضایی به شدت مردانه را به شهر القا میکند که تکرار تعمدانه آن تبدیل به تابویی شده که گویی خروج از آن غیر قابل تصور است. به نظر میرسد این نوع نگاه به شهر و القای فضای تکجنسیتی مردانه نه تنها اهمیتی به نقشآفرینی بدیهی زنان به عنوان شهروندان یک شهر نمیدهد که از ثبت نقش آنها در خاطره ذهنی شهر و شهروندان جلوگیری میکند و از نمایش یک فضای دموکراتیک فاصله میگیرد. از این رو پرداختن به موضوع زن در این دیوارنگاره با تمام کاستیها و ضعفهای بصریاش اتفاق نسبتاً خوبی میتواند باشد.
اما از سویه دوم یعنی موضوع تصویر اگرچه در ظاهر دو قطب مخالف در نقد این اثر وجود دارد اما باید بپذیریم که هر دو بر بازنمایی نقش مادر و فرزند اتفاق نظر دارند. نکته قابل تأمل آن است که این سوژه تنها به این دیوارنگاره و این مقطع زمانی محدود نمیشود. گواه آن مروری بر مجسمههای میادین شهر تهران است. از حدود ۸۰ مجسمهای که از دوره قاجار تا ۱۳۹۰در میادین شهر تهران نصب میشود میتوان گفت تنها دو مجسمه است که آن هم بعد از انقلاب اسلامی و دهه ۶۰ به موضوع زن میپردازد.
در سال ۱۳۷۲ مجسمه “نرگس عاشقان” معروف به مجسمه مادر در میدان محسنی تهران نصب میشود. وجهی از این مجسمه به زعم هنرمندش – زهرا رهنورد – رابطۀ عاطفی مادر و فرزندی را بیان میکند و مادر با درآغوشکشیدن فرزند بر زایندگی و نقش غریزی خود تأکید دارد.
بیش از یک دهه بعد از مجسمة مادر میدان محسنی، در حاشیه میدان صنعت مجسمه شعله هژبر ابراهیمی با مضمون مشابه در سال 1384 نصب میشود. مجسمه فرزندی را سوار بر دوچرخه نشان میدهد که به کمک مادر آن را به حرکت درمیآورد. شاید بتوان گفت تفاوت این مجسمه با مجسمه ساخته زهرا رهنورد آن باشد که نقش مادر و فرزند در این مجسمه در قالب موضوعات روزمره بیان میشود و بر نقش تربیتی مادر در پرورش فرزند خود دلالت دارد.
به طور کلی وقتی از نقش زنان در هنر سخن گفته میشود، میتوان از دو وجه آن را بررسی کرد: در نقش موضوع و سوژه و یا به عنوان آفرینشگر و فاعل. درخصوص تنها دو اثر به جای مانده نکتة جالب توجه اینکه هنرمندان هر دو اثر هم به عنوان آفرینشگران زن مطرح هستند و هم هر دو با موضوع مادر و فرزند دست به آفرینش هنری زدهاند. موضوعی که از دوران نوسنگی در آثار تجسمی به کار برده شده و به مثابه یک کهنالگو در تاریخ هنر ایران همواره مطرح بوده است. بنابراین میتوان گفت هر دو اثر غریزیترین نقش زن یعنی رابطة مادر و فرزندی را چه در بیان عرفانی و چه در بیان رئالیستی به نمایش میگذارند. این همان سوژهای است که در دیوارنگاره میدان ولیعصر نیز تکرار می شود.
به نظر میرسد حضور کمرنگ تصویر زنان در آثار هنر شهری و تکرار سوژه مادر و فرزند در طی سالیان متوالی سیاستهای فرهنگی غالب را مردسالارانه جلوه میدهد؛ بیتوجهی به سایر نقشهای اجتماعی زنان و به ویژه جایگاه آنان در موقعیتهای مشابه با مردان همچون جنگ این فرضیه را میتواند بیش از پیش تقویت سازد. چنانکه نگاهی مردانه در حماسهسازیها حکمفرماست و در سطح شهر تهران با فضاسازی حداکثری این نوع نگاه مواجه هستیم؛ با وجود اینکه نقش مؤثر مادران و زنان – چه در جبهههای جنگ (نزدیک به ۳۵۰۰ نفر شهید زن در جنگ ایران و عراق) و چه در پشت جبهه- به دنبال ترغیب و بدرقه فرزندانشان در دفاع از میهن از یکسو و تحمل درد و رنج فقدان فرزند از سوی دیگر غیرقابل انکار و بس ستودنی است، متأسفانه هیچ اثری از یادبود و تکریم و بزرگداشت جایگاه ایشان چه در قالب فیگوراتیو و چه در فرمهای غیرفیگوراتیو وجود ندارد و در معدود موارد موجود نیز حتی تصویر زنان ارجاعی مستقیم به شخصیتی واقعی را ندارند.
این بیتوجهی به نظر میرسد فارغ از مسایل مذهبی و عرفی، نمودار یک عادتوارگی از غفلت همهگیر طبقات مختلف اجتماعی از پذیرش نقش زنان به عنوان شهروند همدوش مردان است؛ جالب آنکه خود هنرمندان نیز حتی در فرمهای غیرفیگوراتیو و سبکهای انتزاعی نیز به این موضوع نپرداختهاند.