سالها پیش نظریهای را در مورد مدیریت رسانه میخواندم. طبق این دیدگاه در آیندۀ نزدیک با توسعۀ زیرساختهای ارتباطی و در دسترس قرارگرفتن آن برای همگان، هر نفر یک رسانه خواهد بود. البته اینجا بیشتر داشتن پتانسیل برای رسانهشدن مدنظر بود تا رسانه بودن. بنابراین در این فضا افرادی رشد میکنند، شناخته میشوند و شانس دیدهشدن آنها بیشتر از دیگران میشود. مثلاً با عملکرد بیشتر در پلتفرم یا استفاده از هدایتکنندههایی مثل هشتگ، فردی در حیطهای برجسته میشود و مخاطبان برای مطلعشدن از موضوعات حیطه یا هشتگی خاص این افراد را به عنوان رسانۀ معتبر میشناسند. سالها گذشت و شبکههای اجتماعی مثل تلگرام و اینستاگرام مطرح شدند. رفتارها و تعاملات اجتماعی شکلگرفته حول این شبکهها موجب شد تا برخی با عناوینی مثل اینفلوئنسر یا شاخهای مجازی یا عناوین دیگر خودشان را معرفی کنند یا شناخته شوند. بنابراین فردی معتبر و توسط افراد زیادی دنبال میشود. بسته به نوع و ماهیت مخاطبان این افراد، میتوان پیامهای خاص و مهندسیشدهای ارسال کرد. پیامهایی با هزینههای کمتر، هوشمندانهتر، زندهتر و قابل اعتمادتر. اینجا دیگر فقط فرد در مقام رسانه ارزشمند نیست بلکه پلتفرم و فالوئرهای وی نیز وارد محاسبات میشوند.
کشوری مثل ایران تحت تأثیر تبلیغات منفی بسیار زیادی قرار دارد. نه اینکه خودمان یکسره مثبت باشیم و فقط تبلیغات تخریبمان کند، ولی آنچنان در مدیریت رسانه ناتوان و بیتدبیر ظاهر میشویم که به خوبی تیشه به انتهای ریشه خودمان میزنیم و در این سیاهنمایی نقش پررنگتر را خودمان بازی میکنیم: فیلمهای مطرح و برندهشدۀ ما در فستیوالها و جشنوارههای بینالمللی عموماً از موضوعاتی انتخاب میشود که فلاکت و بدبختی جامعه ما را نشان میدهد. دوربین دقیقاً همان جایی است که در آن تیرهتر و بیچارهتر دیده میشویم! دزدی همه جا هست. در شهر پاریس یا پراگ به چشم خودم دزدیدهشدن وسایل گردشگران و درگیری فیزیکی بین جامعه میزبان و میهمان را دیده ام. اما وقتی یک گردشگر دوچرخهسوار آلمانی به ایران میآيد یک رفتار زشت را به خوبی در تمام شبکهها و کانالها منعکس میکنیم. جوری با موضوع بدرفتاریهای داخلیمان برخورد میکنیم که احساس ناامنی بیش از خود ناامنی تولید میشود. در این شرایط دو راهحل برای برونرفت از این وضع وجود دارد. یا سرمایهگذاری روی تمامی مدیاها و روشهای اطلاعرسانی بینالمللی و ملی برای پاککردن سیاهنماییها و یا تمرکز بر روی قویترین، امنترین، کم هزینهترین و شاید مؤثرترین آنها.
اینجاست که پدیدهای مثل فم تریپ ظهور میکند. اخيرا یکی از اینفلوئنسرهای اینستاگرامی با دعوت از 11 اينفلوئنسر از کشورهای مختلف يک «فم تريپ» براي ايران با کليدواژۀ FeelIran راهاندازی کرده است. به زبان ساده یعنی یک جمعیتِ رسانهشده با مجموعهای فالوئرهای هدفمندشان را برای نمایش افقهای دیدهنشده و جذاب یک مقصد خاص مهمان کنی. این مهمانی میتواند خیلی مجلل یا خیلی ساده باشد اما قرار است دریچهای به فرهنگ و طبیعت و … جایی باز کند که قرار است با کاتالیزورگری و سرعت بیشتری دیده شود. یعنی دادههای مثبت به قلب جمعیت تزریق کردن از راههایی که کمتر ملاحظات سیاسی و جنگهای رسانهای وجود دارد. از نظر نظریهپردازان روابط مستمر و پیوسته از روابط خطی و جرقهای اثربخشتر است. وقتی افرادی که کارشان عکسبرداری، نویسندگی، سفر، مزهکردن غذا یا … هست و به طور مستمر به این کار شاغل هستند به سمت شما و تجربیات به دست آمده از سمت شما حرکت میکنند، اعتماد بیشتری در مخاطبان آنها ایجاد میشود. یک میلیارد تومان هزینه برای ساخت تیزر تبلیغاتی در این فضای پر سر و صدای تبلیغاتی کارایی کمتری نسبت به یک میلیارد تومن هزینه برای چرخاندن ده نفر سرشاخه در واقعیت پشت این تیزرها دارد.
سؤال اینجاست که آیا قرار است به طور مستقیم و سریع از نتیجۀ این سفرها و حضور فرد-رسانههای قدرتمند چیزی انتظار داشت؟ جواب شفاف است. خیر! برای توسعۀ گردشگری ابزارهای بازاریابی و تبلیغاتی مکمل بایستی در شکلی مستمر و هدفمند به کار گرفته شوند. اگر فضای گردشگری ایران را مثل یک قاب عکس قدیمی با ارزش و نایاب اما پر از خاک با بخشهایی پوسیده فرض کنیم، فمتریپ میتواند بخشی از خاک روی بخشهای کدر شده را به صورت انتخابی در ذهن مخاطبان پاک کند. بخشهای پوسیده به زیرساخت و تجهیزات ناموجود ارتباط دارد. به مدیریت و برنامهریزی فعالیتهای گردشگری در سطح کلان ربط دارد و خاکبرداری اصلی در استمرار در خدمترسانی هدفمند و هماهنگی بین بخشی ممکن میشود.