در روزهای گذشته نامه ای از الیاس حضرتی به حسن روحانی منتشر شد که نکاتی در آن قابل توجه است. در این نامه آمده که روزنامه ها در صف اول مبارزه با دروغ و تدلیس رسانه های ضد انقلاب نقش کلیدی دارند و بایستی نسخه های مکتوب آنها با حفظ استانداردهای بهداشتی مجددا و سریعا منتشر شوند. تعطیلی روزنامه های کاغذی معادل بیکار شدن خبرنگاران دانسته شده و نیاز به آنها در شرایط بحرانی کرونا، یک راه عبور کم هزینه و سریع به حساب آمده است. در شماره اول سال 99 روزنامه ی اعتماد که ایشان صاحب امتیاز و مدیر مسول است در آمده است که “روزنامه اصل و اساسش کاغذ است و خواندن باید بوی کاغذ بدهد. روزنامه يعنی بتوانی روی سفيدی حاشيهاش با خودكار شماره تلفن بنويسی، يا شعری را كه ميترسی از يادت برود، سريع ثبت و ضبطش كني”.
اما این همه پافشاری برای حفظ نسخه کاغذی برای چیست؟ آیا نبض اطلاع رسانی به قلب تپنده کاغذ وابسته است؟ مگر تیراژ کاغذی روزنامهها که از حمایتهای خاص دولت بهرهمندند، چقدر است؟ در حالیکه تنها یک سایت خبری (مثل خبرگزاری فارس) 3 میلیون بازدید روزانه دارد، اصرار برای حفظ تیراژ کاغذی چه دلیلی دارد؟ خبرنگارانی که صحبت از بیکاری آنها شده است، در بسیاری از رسانه های غیر کاغذی فعال هستند و درآمد مناسب و معقولی برای ادامه این سبک از فعالیت دارند. مگر کاربرد اولیه و ثانویه روزنامه چیزی بیش از اطلاع رسانی و آگاه سازی است؟
موضوع شفافیت و اطلاع رسانی به جنس رسانه هیچ وابستگی ندارد. هر چند انواع رسانه ها طبیعتا توانایی نفوذ و علاقمندان متفاوتی دارند. اگر هدف کلیدی، رساندن پیام صحیح و اثرگذار باشد، تغییر رسانه ی کاغذی به دیجیتال، تهدید جدی برای خبرنگاران و فضای اطلاع رسانی نخواهد بود. سکوت نسبتا معنادار سایر مطبوعات در مورد این نامه نیز نشان میدهد، موضوع توقف نسخه های چاپی دغدغه اساسی این رسانه ها نیست. شاید جریان این نامه چیز دیگری است. موضوعاتی مثل جریان کاغذ یارانه ای، آگهی های رانتی دولتی یا حتی شغلی گارانتی که در معرض تهدید است.