آیا میتوان آثار مولانا را از دیدگاه یافتن اصول و مبانی نظری نقد هنری قرائت کرد و بسیاری از ابیات آن را به عنوان ملاک همان نقد تحلیل نمود؟
چرا نباید فلسفة هنری بر مبنای اندیشة عرفانی و ایرانی داشته باشیم که نظریههای هنری و به تبع آن قوانین و روش نقد را بتوان بر آن استوار ساخت؟
احیای یک حکمت اصیل و فلسفة هنری در لباسی از زبان معاصر که بتواند چارة درد ناشی از فراموشی امر قدسی و حقیقت متعالی در این دوران باشد، یک امر ضروری است. آن اصل بنیادین و ترازو و میزانی که در غرب بهکار میرود، با اندیشة ایرانی و درنتیجه با هنر آن متفاوت است. از این رو، یافتن نظریاتی که براساس این نوع اندیشه مبتنی باشد و با هنر این سرزمین سنخیت بیشتری داشته باشد، ضروری مینماید.
آثار و اندیشههای مولانا به سه دلیل امکان استخراج و استنباط نظریههای هنر و نقد هنری را داراست:
- مولانا هم اندیشهورز است و هم هنرمند. هنر او مصداق و تجسم اندیشة اوست، یعنی نقد است و اصالت دارد. نظریههای هنری را هم میتوان از اندیشههای او به دست آورد و هم از آثار هنری او استخراج نمود.
- نظریات مولانا چکیده و برگزیدة همة اندیشههای عرفانی، فلسفی و اسلامی قبل از اوست که پالایش یافته و با نظریات خاص او وحدت یافته است. مولانا با نور قلب میبیند که جامع نور عقل و خیال است. چشم غربی بشر یا عقل با چشم شرقی، یعنی خیال، در او وحدت یافتهاند. از این رو، نظر او جامع بوده و حتی افراط و تفریطها و کجرویها را در دیدگاههای شرقی و غربی پیشبینی میکند.
- اندیشه و نظر مولانا، مدرن به معنای واقعی است. باور به واقعیتِ همواره متجدد و نوشوندة عالم و آدم و فهم او، و قبول وجود کثرتها و تفاوتها، بلندنظری و عدم تعصب، اندیشة او را مدرن میسازد. اما حتی معنی مدرن نیز از دید او با معنایی که در غرب دریافت میشود، متفاوت است، چراکه هرچند واقعیتهای عالم طبیعت و عالم درون انسان و عالم خیال همواره تجدید میشوند، اما اصل ثابت و واحدی دارند که منشأ این تغییرات است. به همین دلیل میتوان از کثرت به وحدت، از تغییر به ثبات، و از صورتها به معنی رسید و چگونگی تغییر و ارتباط و هماهنگی کثرتها را توجیه نمود.
2 پاسخ
به نظرم یک سری حرف های بدون استدلال اینجا ادعا شده که برخی موارد حتی غلط هم هستن مثل فیلسوف بودن مولوی که در اشعارش کاملا مشهوده که با فلسفه و فیلسوفان مشکل داره
با سلام و تشکر از توجه شما، چنانچه دقت بفرمایید به هیچ وجه ادعا نشده که مولانا فیلسوف است، بلکه گفته شده که مولانا از نظرات عارفان و فیلسوفان قبل خود اطلاع داشتند و آنها را پالایش و نقد کرده است. مخالفت مولانا در بعضی مواضع با عقل بشری، علم تجربی و فلسفه به دلیل ضدیت او با علم و عقل و منطق و استدلال نیست، بلکه حد و حیطة هرکدام از آنها را تبیین میکند و قرنها قبل از کانت، محدودیت عقل بشر را نشان میدهد. اتفاقا از همین اختلاف دیدگاهها میتوان در نقد فلسفة غرب و نشاندادن نقایص و مشکلات آن بهره گرفت، که در قسمتهای بعدی ملاحظه خواهید کرد. تصور میکنم قضاوت عجولانهای صورت گرفته و چنانچه به دنبالة مطالب که بعداً خواهد آمد توجه کنید، ممنون می شوم. بعد از آن با کمال میل پذیرای نظرات و انتقادات شما خواهم بود.
برای اطلاع خوانندگان فرهیخته عرض میکنم که این مطالب برگرفته از پایاننامه اینجانب است که موضوع و محتوای آن برای اولین بار است که مورد پژوهش قرار گرفته و اگر حمایت و تشویق استادان راهنما و مشاور من، آقایان دکتر علیرضا نوروزیطلب و دکتر سیروس شمیسا نبود هرگز به خود جرأت نمیدادم تا قدم در این راه بگذارم. به طور حتم نمیتوان ادعا کرد که نتیجة کار کامل و بینقص بوده است، بلکه تنها میتواند یک محرک برای شروع کار و پژوهش در این مورد باشد.