گروهی از آثار هنری توجه مخاطب را به اجتماع متمرکز می کند. روش و تفکراتی که باعث خلق این آثار می شود، تبدیل هنر از امری فردی به هنر برای همه است. هنری که گروه زیادی از مردم از آن استقبال می کنند و گستره این مجموعه بسیاری از فرایندهای هنری مانند فیلم، عکس، تئاتر و مجسمه را در بر می گیرد. این آثار می تواند هویت ساز و هویت بخش باشند.
بطور مثال مجسمه سنگی فردوسی در میدانی به همین نام در تهران وجود دارد. این مجسمه نمادی از اتحاد زبانی و فخر فرهنگی این مرز و بوم است و نشان از هویت بخشی زبان فارسی به جامعه دارد.
یعنی ماده قابل لمس که در اینجا سنگ است به مجسمه ای تبدیل شده است که هویتی برای همه ایرانیان ساخته است. این احساس امری قابل ادراک است که تجربه ای جمعی محسوب می شود. مجسمه فردوسی در منطقه ای قرار گرفته که به واسطه مجموعه ای از فعالیت های صرافی ها، دلال های سکه و ارز در پیاده روها، فروشگاه های لوازم چرم و مراکز تجاری، فردیت و خودخواهی در اوج خود قرار دارد. پیش فرض این فضا تلاش همه برای بدست آوردن پول از هر راهی است و در این میانه رضایت مندی طرف معامله اهمیتی نخواهد داشت. مغازه های فروش چرم هم ماده ای گران به مشتری ارائه میکنند که هر کسی قدرت خرید آن را ندارد.
تنها چیزی که به همه تعلق دارد نه خیابان و پیاده رو است و نه حتی هوایی که در آن نفس می کشیم. تنها عنصری که مالکیت جمعی واقعی دارد، همین مجسمه فردوسی است. انگار این مجسمه موجودیتی در خود دارد که بدون شعارزدگی و تقلیدکاری به انسان ها موجودیت جمعی می بخشد، واقعیت موجود جامعه خودخواه را تلطیف می کند و حقیقتی متفاوت را می سازد. یعنی یک اثرهنری در زندگی روزمره به اتفاقی تبدیل می شود که دیدن آن اعتراضی به وضعیت موجود است و تجربه دیدن این اثر به همراه مخاطب ایرانی به نقاط دیگر کشور و حتی جهان میرود.
در یکی از پارک های شهر رم در ایتالیا نیز مجسمه کوچکی از فردوسی وجود دارد. این مجسمه در نزدیکی موزه آثار برنینی قرار دارد. شاید برای مخاطب ایتالیایی که در هر قسمت از شهر با تعدادی مجسمه از اعصار متفاوت روبروست، دیدن این مجسمه جذابیت چندانی نداشته باشد و اینکه این اثر در نزدیکی آثاری قرار گرفته که میراث جهانی انسان ها محسوب می شود، این مجسمه کوچک را حقیر تر می کند. در این پارک نه نشانی از دلالان ارز خیابان فردوسی است و نه شلوغی و تراکم ماشین ها. فضایی آرام که در آن مجسمه فردوسی هم آرام تر از همیشه به نظر می رسد. در این میان اگر کسانی از ایران با تجربه دیدن میدان فردوسی تهران به این گوشه دنج بیایند چه اتفاقی می افتد؟ مجسمه ای که نمادی از هویت ملی ایشان دارد. به طور قطع آن ها عکس گرفتن در مقابل آن را به عکس گرفتن در مقابل بهترین آثار برنینی ترجیح می دهند. یعنی خاطره تجربه مشاهده مجسمه فردوسی در تهران هویتی متفاوت در ایشان ایجاد کرده است که کیلومترها دور از وطن سعی در تکرار آن در موقعیت جدید و همان مجسمه دارند.
مجسمه فردوسی به عنوان نمونه ای از یک اثر هویت بخش و نمادین، فارغ از بستر مفهومی آن، عامل تعلق خاطر و همبستگی ادرکی در میان جامعه مخاطبش است. اثری هنری که با روایت هویت سرزمینی، پیش شرط های محیط را به زیر سوال می برد و تاثیر هنری موثری بر فضای جمعی و زندگی شهری فارغ از بعد زمان و مکان دارد؛ و وابسته به محیطی که در آن خوانش میشود، علاوه بر اثربخشی هنری آن در بعد کالبد، در مقام هویتی بخشی و ادراک ذهنی مخاطب، کارکردی متفاوت مییابد.