ایده ساخت شهرهای جدید در ایران، از بدو ورود به نحوی متأثر از یک نگاه و رویکرد پدرسالارانه بوده است، که استمرار این نگاه منجر به شکلگیری یک ضد الگو (الگوی نادرست) برای شهرهای جدید ساخته شده در دهه های گذشته شده است.
ساخت شهر جدید را بایستی از نظر تاریخی در ارتباط با شهرهای نفتی ریشهیابی نمود. به واسطه کشف نفت، حضور شرکت نفت انگلیس در خوزستان و توسعه فعالیتهای مرتبط با صنعت نفت، برای اولین بار در تاریخ ایران مفهوم شهرهای جدید مطرح شد و در پی آن شهرهایی پدید آمدند که از نظر ساختار کالبدی و فرایند شکلگیری در فرهنگ شهرسازی ایران پدیده بدیعی بودند. شرکت نفت انگلیس برای پاسخدهی به نیازهای سکونتی و رفاهی کارگران و کارمندان خود شهرهایی را برپا نمود و کوشید تا از این طریق نیروی انسانی مورد نیاز خود را از نظر اجتماعی کنترل و مهندسی نماید. بر همین اساس به صورتی دیکتاتورمآبانه و با یک سیاست پدرسالارانه این شهرها احداث شدند که در آن ابعاد گوناگون زیست شهری نظیر محل سکونت، چگونگی سکونت و فضای مورد نیاز برای سکونت و غیره بدون در نظر گرفتن حقوق، سبک زندگی و فرهنگ ساکنان، به آنها تحمیل شد (تصویر 1).
مفهوم شهر جدید در دهه 40 و 50 شمسی برای بار دیگر مورد توجه قرار گرفت. در این سالها شهرهای جدید برای بسیاری از شرکتهایی که در نتیجه سرمایهگذاری دولت در صنایعی نظیر فولاد و کشاورزی توسعه یافته بودند، به عنوان راهکاری برای تأمین نیاز مسکن کارکنانشان در نظر گرفته شدند. از همینرو این شرکتها بر مبنای الگوی شهرهای نفتی و به تقلید از شرکت نفت انگلیس به گونه ای پدرسالارانه و با همان نگاه بالا به پایین، شهرهایی از پیش طراحی شده را ایجاد نمودند و کارگران و کارمندان خود را در آنها اسکان دادند (تصویر 2).
پس از انقلاب اسلامی، مفهوم شهر جدید دوباره در نظام شهرسازی ایران مطرح شد، البته این بار نه به منظور اسکان نیروی کار، بلکه به عنوان راهکاری برای ساماندهی جمعیت رو به افزایش شهرهای بزرگ. در این دوره، دولت بر اساس تجربیات گذشته در زمینه شهرهای جدید نفتی و شرکتی، با هدف پالایش و اسکان جمعیت کلان شهرها، تأمین مسکن ارزان قیمت و مقرون به صرفه، جلوگیری از تمرکزگرایی و عدم ایجاد سکونتگاههای غیر رسمی در حاشیه کلانشهرها، شهرهای جدیدی را احداث نمود (تصویر 3).
امروزه بسیاری از این شهرهای دولتی که می توان عنوان شهرهای جدید سرریزپذیر را نیز به آنها نسبت داد با مشکلات عدیده ای در جذب جمعیت مواجه اند و فاقد جنبه های اجتماعپذیری می باشند. آنچه که در رابطه با این شهرها می توان بیان نمود این نکته است که دولت به عنوان قوه تصمیمگیر در ارتباط با شهرهای جدید سرریزپذیر این اشتباه را مرتکب می شود که می تواند با تکرار همان سیاست پدرسالارانه و به مانند شهرهای نفتی و شرکتی، شهری را پدید آورد و بخشی ازجمعیت کلان شهرها را در آنها اسکان دهد. اما حقیقتی که در این میان به آن توجه نمی شود، این موضوع است که اساساً ساکنان شهرهای نفتی و شرکتی بنا به دلایل معیشتی و شغلی ناگزیر بودند که در این شهرهای دیکتاتوری سکونت گزینند، اما در شهرهای جدید سرریزپذیر جنبه الزامآوری برای پذیرش سکونت دستوری از سوی شهروندان وجود نداشت؛ که این عدم اجبار برای سکونت را می توان به عنوان یکی از دلایل عدم جمعیتپذیری این شهرها مورد توجه قرار داد.