یکی از برنامه های سازمان زیباسازی شهر تهران در سال 1399 انجام فاز مطالعاتی طراحی «باغ موزه مجسمه تهران» عنوان شده است. برنامه ای که زمزمه انجام آن از سال های گذشته به دنبال آسیب های محیطی و انسانی شروع شده است. در اهمیت راه اندازی آن فرزاد طالبی – معاون فرهنگی و هنرهای شهری سازمان زیباسازی شهر تهران- گفته است: «باغ موزه مجسمه یک ضرورت برای شهر تهران و مجسمه های ارزشمند آن است چرا که بسیاری از آثار حجمی و مجسمه های تهران مثل مجسمه فردوسی یا خیام کار استادان بزرگ مجسمه سازی است و در فضای شهری با آسیب های بسیاری از جمله آسیب های جوی و محیطی مواجه است و لازم است که اصل این آثار به موزه ای منتقل شود و نسخه مولاژ آنها در محل کنونی نصب شود».
آیا انتقال مجسمه های شهری به موزه تنها راهکار حفاظتی برای آثار شهری به شمار می رود؟
هنر پس از دوران مدرن، برای تعامل با مخاطبان بیشتر و ارتقای کیفیت منظر شهری، خود را از فضای موزه ها که در انحصار طبقه خواص بود خارج کرد و به فضای عمومی شهرها پا گذاشت تا از رویکردهای تزئین گرایی و شی مدار موزه ای به سمت رویکردهای تفسیری و معنابخش شهری سوق پیدا کند. بنابراین در این بین، مکان قرارگیری اثر – اینکه شهر و فضای عمومی باشد یا موزه و فضای خصوصی – مولفه ای تعیین کننده در گونه شناسی و طبقه بندی آثار هنری به شمار می رود. اثر شهری برای شهر خلق می شود و از شهر معنا می گیرد و به آن معنا می دهد. در صورتی که اثر هنری در موزه از رابطه ای دوسویه برخوردار نیست؛ چنانکه آثار موزه ای برای موزه خلق نمی شوند و موزه صرفا محلی برای نمایش اثر به مثابه شی است. حال انتقال آثار شهری به موزه چگونه تفسیر می شود؟ آیا به نوعی به چالشکشیدن مفهوم هنر عمومی نیست؟ اگرچه عنوان شده انتقال آثار به موزه اقدامی حفاظتی خواهد بود که از آسیب ها تا حدی جلوگیری خواهد کرد اما همین اقدام مهم ترین آسیب را به هنر شهری خواهد زد و مفهوم هنر عمومی و هنر شهری را از اساس زیر سؤال می برد. همچنین این راهکار که نسخه کپی آثار در همان محل نصب می شود نیز تا اندازه زیادی تحمیق مخاطبان است و همچون دعوت ایشان به کنسرتی می ماند که خواننده آن از واهمه اجرای زنده لب خوانی می نماید.
علاوه بر اینها در این برهه یادآوری تاریخ مجسمه های شهری در ایران و آنچه بر سرنوشت آن گذشت شاید نیاز به تأمل بیشتر داشته باشد. در طول تاریخ شکل گیری و حیات 100 ساله همواره تلاش های زیادی برای تثبیت جایگاه آن در فضای شهری شده است و هر دوره با موانعی روبه رو بوده است. در دوره قاجار شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه اجازه حضور به مجسمه را در فضای شهری نداد؛ در دوره پهلوی سیطره رویکرد سیاسی به مجسمه فرصت خلق و حضور رویکردهای دیگر را سلب کرد؛ دوره جنگ و پس از انقلاب دلایل مذهبی گونه های خلق مجسمه شهری را محدود کرد، از دهه 70 به بعد نیز توسعه های عمرانی و ساخت و سازها، فضای عمومی حضور مجسمه ها را خدشه دار کرد و آنها را به حاشیه راند. امروز نیز با گمان رفع آسیب های محیطی و انسانی ناخودآگاه باردیگر حضور مجسمه در شهر را با چالش مواجه می سازیم و جایگاه آن را متزلزل می کنیم. بازگشت به این تصمیم که «نسخه مولاژ آنها در محل کنونی نصب می شود» توجه به این نکته را ضروری می سازد که ارزش اثر هنری به اصالت آن است و پیوند عمیق تر و سالم تری را با مخاطب برقرار می سازد. نسخه المثنی خط بطلانی بر اعتبار نسخه اصل به شمار می رود و با صدور آن نسخه اصل فاقد ارزش می شود. بارها اتفاق افتاده است که حتی در موزه ها بر سر نمایش اصل یا کپی آثار، مناقشات فراوانی صورت گرفته است و هر موزه ای به اصالت و اعتبار آثار خود تکیه می زند. شهر نیز به عنوان متولی اصلی مجسمه های شهری حق برخورداری از آثار با اصالت را دارد نه اینکه بار دیگر اصالت را به موزه ها بدهیم و شهر تبدیل به گالری نمایش و فروش محصولات مولاژ شود که در کنار موزه ها فعالیت می کنند. ضمن اینکه خاصیت تولیدی مولاژ منحصر بودن و یکتایی را از اثر هنری سلب می کند و خطر نصب کپی های مختلف از یک اثر و بی ارزش شدن اثر اولیه را به دنبال خواهد داشت.
اگرچه از دلایل این انتقال «آسیب های جوی و محیطی» عنوان شده است اما این نکته را نیز باید در نظر داشت که مجسمه های باغ موزه ها نیز در فضای باز نگهداری می شوند و همواره در معرض تغییرات جوی و محیطی قرار دارند. بنابراین باغ موزه نمی تواند راهکاری برای حفاظت از آسیب های جوی باشد و اگر قرار باشد آثار به فضای بسته موزه ها منتقل شود ضمن آنکه هویت شهری بودن آثار را از آنها می گیریم و بار دیگر دایره مخاطبانش را تنگ تر و خاص تر می سازیم و آثار را در تعریفی دیگر می گنجانیم، خود نیز اقدامات حفاظتی دیگری را نیز طلب می کند.
مرور تجربیات کشورهای دنیا و باسابقه در زمینه هنرهای عمومی و شهری نشان از تمهیداتی درخصوص حفاظت آثار در همان محل نصب با بهره گیری از نیروهای متخصص در این زمینه دارد. رصد آثار در بازه های زمانی تعریف شده و کنترل وضعیت آنها و تشخیص آسیب های موجود و احتمالی و انتخاب راه حل مناسب برای مقاوم سازی آنها با بهره گیری از هنرمندان و کارشناسان به نظر راهحل مناسب تری می نماید تا انتقال آثار به موزه که خود نوعی پاک کردن صورت مسئله تلقی می شود. به طور کلی به نظر می رسد در طول تاریخ مجسمه سازی شهری در ایران با نوعی نگاه موزه ای مواجه بوده ایم؛ چنانکه سفارش و خلق آثار بدون توجه به محل قرارگیری اثر در فضای شهری، نصب آثار در فضاهای غیر عمومی شهر مثل حاشیه بزرگراه ها و اتوبان ها و جزیره فلکه ها و همچنین حفاظت از آنها در فضاهای انحصاری جملگی می تواند بر این نوع نگاه صحه بگذارد. شاید لازم باشد راهکار حفاظت از آثار مجسمه های شهری را در ماهیت شهری بودنشان جستجو کرد نه به واسطه سلب هویت و ارایه راهکار.