تحولات دهه های اخیر در ایران موجب شده تا شهرها نقش با اهمیت تری در زندگی ایرانیان داشته باشند. حداقل موضوعی که در اینجا مطرح است، جمعیت بالایی از مردم به شکل شهرنشینی زندگی میکنند و تغییرات در مدیریت شهرها، عملا تغییر در کیفیت زندگی آنها است. اینکه مدیریت شهری در دهه های اخیر چه مسیری داشته و در این مسیر چه مساله راهبردی داشته است، موضوعی است که نظرآنلاین از دکتر ناصر براتی دانشیار گروه شهرسازی دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین جویا شد.
نظرآنلاین: دکتر براتی به نظر شما مساله راهبردی مدیریت شهری ایران چیست؟
دکتر ناصر براتی: مشکل بزرگ مدیریت شهری در ایران این است که در یک نقطه عطف منجمد شده است. نظام مدیریت شهری در ایران دچار یک انسداد تاریخی شده است که حدود یک قرن است ادامه دارد. اگر به اول قرن مراجعه کنیم، تعداد ساکنین شهری کمتر از 10 میلیون نفر بوده است. در جایی که مدیران ارشد جامعه پهلوی تصمیم گرفتند جامعه را از توسعه نیافتگی به مدار جدیدی بازتعریف و بازتولید کنند و در حوزه های مختلف دخالت هایی را انجام دادند.
هدفشان از این دخالت ها ایجاد نقطه پرش برای ورود به مرحله جدید زیست فرهنگی و تمدنی جامعه استفاده کنند. یعنی تصور می کردند که در نقطه ای مسیر جامعه را عوض کنند. البته تصور می کردند با یک دکمه می شود جامعه را عوض کرد و از اینجا به بعد جامعه در مسیر جدید قرار خواهد گرفت. مثالی که می توان در این باره ذکر کرد مربوط به لباس است. اول قرن پهلوی اول تاکید به تغییر لباس زنان و مردان دارد. تصور این بوده که نحوه لباس پوشیدن یکی از نشانه های عقب ماندگی و اتصال به دوره قاجار است. دوره ای که از نظر آنها نشانه بی فرهنگی بوده است. کشف حجاب هم روی لباس زنان اثر داشت و تصور داشتند زنان لباس های غربی را انتخاب خواهند کرد. برای مردان هم تاکید بر لباس یونی فرم به همراه کلاهی که به کلاه پهلوی معروف می شود کردند. اگر نخواهیم غیر منصفانه قضاوت کنیم مشاهده می شود که قصد این بوده که پوشاک را تغییر دهند تا عادت به لباس های قدیمی (جبه و کلاه نمدی و… ) ترک شود. ظاهرا باید نیت به این سمت باشد که بعد از فراموشی لباس قدیمی حرکت مردم به سمت پوشیدن لباس های روز اروپایی صورت دهد. چون این کار را با زبان خوش قابل انجام نمی دیدند به سمت زور و فشار حرکت شد تا سنت گرایان ناچار به تمکین شوند. این به عنوان مرحله کاتالیزور مطرح می شود که فرصت به جامعه داده شود تا از دور برگردان بزرگ برگردد که همپا با اروپا است. ولی به علل مختلف این اتفاق رخ نداد و تصورات حکومت در مورد انجام لطفی به جامعه برای توسعه یافتگی محقق نشد!
- تغییرات اجباری برای مدرن شدن شهرها
همین کار را به صورت ظاهر رژیم پهلوی در مورد شهر هم انجام می دهد. یعنی با تکیه به زور تلاش می کند تا بافت را تغییرات عمده دهد. خیابان هایی را وسط بافت آماده کردند که با خشونت تمام ماهیت بافت ها را تغییر می دهد و اهمیت آنها را زیر سوال می برد. واحدهای تجاری و خدماتی به لبه خیابان های جدید کشیده می شود. ارتباطات رو در روی مردم تغییر می کند و هم کمیت و هم ماهیت شهر به کلی تغییر می کند. بدتر از همه شاکله ساختار اجتماعی محلات از هم متلاشی می شود به شکلی که دیگر محلات به شکلی که قوم و قبیله و طایفه در یک محله زندگی می کرده و تعمیر و نگهداری محله را خودش انجام می داده است از هم می گسلد. این باعث می شود که در کنار هم زندگی کردن فقیر و غنی در محله که به واسطه ارتباطات خویشاوندی قابل دفاع بود، از بین می رود. طبقات و اشخاص ثروتمند تلاش به خروج از برخی محلات می کنند و به سمت محلات خاص و ويژه می روند که شکل قطبی شدن شهرها شروع می شود.
- شهرداری در نقش دور کننده مردم از گذشته اما به صورت موقت
تغییراتی که از سمت شهرداری اعمال می شود در همین راستا است یعنی دور کردن مردم از داشته های گذشته است.آنچه به عنوان ذخایر و میراث فرهنگی بوده است به سمت بستر و زمینه انتقال و کپی برداری از شهر اروپایی هدایت شد. شهرداری تبدیل می شود به متولی و مامور اعمال کننده زور، قرار بود که موقتی باشد. مشابه نقشی که در مورد لباس جدید توضیح داده شد. به همریختگی هایی که در بافت شهری و کالبد شهری بایستی صورت می گرفت با این هدف بود تا منافع طبقاتی و متصل به تفکرات طبقاتی ایجاد شود.
- شهرداری در نقش موقتی خود باقی می ماند
به دلایل مختلفی که جای بحث جداگانه ای دارد شهرداری در همین نقش باقی می ماند. یعنی هنوز شهرداری به عنوان تنها فعال تغییرات در شهر همچنان فکر می کند که باید شهر را تغییر بدهد آن هم به تنهایی. مردم موجودات توسعه نیافته ای طلقی می شود و نیازمند تغییر هستند. شهرداری هنوز باور نکرده که شهر مدرن شده است و همچنان مدرن شدن را با تکیه بر تغییرات کالبدی و فیزیکی ادامه می دهد. بنابراین صرف وجود شهرداری در یک شهر و قدرت اعمال تغییرات و کپی کاری ها از کشورهای اروپایی به عنوان تغییرات به سمت مدرن سازی و حضور در جامعه مدرن در نظر گرفته می شود. شهرداری عنصر شهر را به مدت نامحدودی مال خود می داند و ملک خود می داند و تمام مقدرات شهر را در اختیار خود می گیرد. خودش تصمیم می گیرد که شهر را به سمت جامعه مدرن مد نظر خود هدایت کند. با مطرح کردن انواع و اقسام طرح های جدید که دیگر ترسی هم از کپی برداری غربی ندارد، پروژه دائمی مدرن سازی خودش را دنبال می کنند. یعنی تغییر یک کار موقت به دائم و بی انتها.
نظرآنلاین: آیا ممکن است این مساله را از زاویه مدیریتی هم بررسی بفرمایید؟
ناصر براتی: همانطور که شنیده ایم مدیریت شهری به شکل مدیریت اتوبوسی است. یعنی هر بار که مدیری عوض می شود سیستم مدیریتی و عناصرش تغییر می کند. اتفاقا شهر مدرن(واقعی) به این شکل مدیریت نمی شود. شهر برای خودش برنامه بلند مدت دارد و وقتی مدیر عوض می شود، برنامه مشخص است و تغییرات اینگونه نیست. هر فردی که بیاید بایستی در مسیر تعیین شده و اقدامات تعریف شده فعالیت کند. چیزی که ما مشاهده می کنیم مثل این می ماند که کارخانه ماشین سازی بعد از تغییر مدیر عامل به سمت تولید تانک یا هواپیما برود! اما شهر باید الگوی توسعه و برنامه مشخصی داشته باشد که مانند یک کارخانه به صورت هدفمند پیش برود. به قدری تغییرات مدیریتی عجیب و غریب است که با جابجایی یک شهردار تمام موضوعات و اولویت های شهری به کلی ممکن است عوض شود.
- دیدن شهر به عنوان عنصر موقتی و گلنگی مساله فعلی است
این تنها یک عامل می تواند داشته باشد و آن این است که شهر یک عنصر موقتی و کلنگی و غیر دائمی فرض می شود که در اختیار شهرداری قرار می گیرد. و شهر مانند یک مغازه خالی در اختیار یک فروشنده قرار می گیرد. این مغازه دار بر اساس اهداف و خواسته های فردی مدیریت می شود تا نفر جدید بیاید و بر اساس خواسته های خودش مغازه داری خودش را مجددا شروع کند. بنابراین حسابرسی مشخصی در شهر وجود ندارد که وقتی شهردار خاصی می رود بر مبنای آن پاسخگویی صورت بگیرد. شهر به مثابه همان مغازه خالی جابجا می شود و کاری به نوع فعالیت و پیامدهای آن ندارند. بنابراین پروژه ها هم به شکل اقدامات زودبازده به حساب می آيند و کارهای بلند مدتی دیگر در اولویت ها دیده نمی شوند. بنابراین طولانی مدت فکر کردن امر غیر قابل توجه و بی اهمیتی است.
- بی رقبتی مدیریت شهری نسبت به ارزیابی و کنترل
اما پاسخگو نبودن و ملک شخصی تلقی کردن شهر برای شهرداری باعث می شود که ارزیابی و کنترل ارزیابی اقداماتش استقبال نکند. تجربیات بنده نشان می دهد در برنامه راهبردی که مستلزم برنامه کنترلی است و مدیریت زیر میکروسکوپ قرار می گیرد، دیگر مدیران شهری و شوراها تمایلی به حرکت به سمت و سوی آن را ندارند. حتی یک مورد هم نشد که از ما استقبال کنند که برنامه ریزی راهبردی در شهر مستقر شود. چرا که همه مسئولان ذی ربط تمایل به همان مکانیزم های تیولداری دارند و نه پاسخگویی و توسعه واقعی مدرن را مدنظر ندارند. بنابراین همان یونیفرم پوشی و استانداردسازی پدیده های شهری مشابه همان اجبار به لباس در دوران پهلوی را دنبال می کنند. بنابراین طرح های جامع همان شکلی از یونی فرو کلاه پهلوی است که به زور به تن شهرها می شود. از نظر شهرداری ها این اقدام خوبی است. چرا نه تخصص زیادی می خواهد و هم نه نیازی به خلاقیت دارد. دستوری است که از بالا آمده است و باید برای همه اجرایی شود. یعنی همان نظام قدیمی مدیریتی خودش را در الگوی مدرن بازیابی می کند. فقط شکل و ظاهر مدیریت تغییر کرده است و محتوا و ماهیت همان چیزی است که قبلا بوده است. حضور لپ تاپ ها و دستگاه های مخابراتی چیزی را تغییر نداده است و اصل کار همان روالی است که بوده است.
- شهر مدرن نیاز به خلاقیت، چشم انداز و تداوم برنامه دارد
تا وقتی که این تحول اتفاق نیوفتد و تجدید نظری در این ماجرا صورت نگیرد. یعنی به این فکر نیوفتیم که دوران یونیفرم پوشی تمام شده است و اگر هم قرار بوده که سودی ایجاد شود دیگر باید به دست آمده، مشکلات به شکل سابق باقی است. اما شهر مدرن مستلزم وجود شهروند است نیاز به خلاقیت و چشم اندازهای توسعه است و تداوم برنامه را می طلبد.