برای اینکه بگوییم منظر تهران باوجود تغییراتِ گذشته و آینده، همچنان همان تهران است چه شرطی لازم و کافی است؟ آیا استمرارِ ویژگی های «کالبدی» ملاک هستند یا «خاطره ای» یا «هر دو» یا «هیچ یک»؟
پویایی در منظر اجتناب ناپذیر است و از این رو منظر تهران نیز مدام در حال تغییر است. تغییرات در منظر هم با اراده انسان های در حال زندگی در آن رخ می دهند و هم جدای از اراده آنها (چه آگاهی بر این امر داشته باشند یا نه). این تغییرات که با سرعت های متفاوتی رخ می دهند هم نمودهای کالبدی دارند و هم نمودهای خاطره ای: کالبدی با سرعت تغییر کم، کالبدی با سرعت تغییر زیاد؛ خاطره ای با سرعت تغییر کم، خاطره ای با سرعت تغییر زیاد. می توان به این ماتریس چهار تایی، مولفه های دیگری از جمله میزانِ بین الاذهانی بودن (زیاد و کم بودن بین الاذهانی بودن) را نیز اضافه کرد؛ ولی در این یادداشت برای ساده کردن بحث، این همانی فقط در شرایط بین الاذهانی زیاد بررسی می شود.
به عنوان مقدمه باید گفت که نباید «به لحاظ کمی، یک عدد بودنِ مکانِ تهران» را با این همانی داشتن اشتباه گرفت. اگر نه این تصور ایجاد می شود که چون عدد مکانیِ هر منظری واحد است پس همه منظرها این همان است. کما اینکه مثلا ایران باستانی شامل بسیاری از کشورهای همسایه نیز بوده ولی امروز هر یک این همانی خود را دارند، یا تفکیک شدن کرج از تهران. با این مقدمه، درباره استمرار کالبدی یا خاطره ای می توان گفت که هیچ کدام نه به تنهایی و نه توامان شرط لازم و کافی برای این همانی شهر تهران محسوب نمی شود. استمرارِ عنصری مانند مجسمه میدان فردوسی در مقایسه با استمرار نیافتن مجسمه محمدرضا پهلوی می تواند مثال نقض لازم و کافی بودن استمرار کالبدی و خاطره ای محسوب شود.
دربارۀ سرعت، برخی معتقدند هرچه تغییر به نسبت مقیاس فهم انسانی کند باشد به نظر میرسد شرط لازم و کافی این همانی تامین شده است تا آنکه تغییرات سریع باشد. درحالی که مثلا محله دروس طی سال ها به صورت تاریخی شکل گرفته است و محله شهرک غرب در بازه ای کوتاه و بدون سابقه تاریخی ولی امروز هردو، چه کالبدی و چه خاطره ای، در این همانی شهر تهران نقش دارند. ولی مثلا محل دفن رضا پهلوی یا حتی محله خاک سفید که به سرعت حذف شدند تاثیری در این همانی شهر نداشتند اگرچی طی یک آهنگ تدریجی متناسب با مقیاس انسانی برپا شده بودند. بنابراین چه تولید و چه حذف سریع یا کند نیز شرط لازم و کافی نیست.
فهمی بین الاذهانی که چیزی فراتر از خاطره و کالبد، نوعی جانِ در لحظه، محسوب می شود تعیین می کند تغییراتی که رخ می دهند استمرار تهران محسوب می شود یا خیر. بنابراین تغییر یافتن یا نیافتن یک عنصر کالبدی یا خاطره ای در صورتی که بین الاذهانی شود به معنای این همانی و استمرار تهران است. اگر برج آزادی به هر دلیلی تخریب شود یا اگر کتابفروشی های خیابان انقلاب جا به جا شوند دوباره احیا میشوند ولی شاید پل گیشا در شکلی دیگر این بار سر برآورد.
از این رو می توان گفت برای منظر تهران نه کالبدی-خاطره ای بودن شرط لازم و کافی است و نه سرعت تغییر آن ها، بلکه فقط به این دلیل همچنان با وجود تغییرات گستره کالبدی و خاطره ای با سرعت های مختلف منظر تهران همچنان این همان است که فهمی بین الاذهانی وجود دارد. بنابراین با دقت بیشتری باید به این مولفه هایی که در درک جزءنگرانه مطرح می شود دقت کرد. دراین رابطه برای معماری منظر، نیاز به تحقیق بیشتر درباره آن چیزی که فوکو دیرینه شناسی و نظم اشیا می گوید لازم است؛ اگر دغدغه امکانِ «تحقیق در امرِ کل» مطرح باشد. اگر نه صرفا قدیم در لباسی جدید طرح میشود نه نویی از دل قدیم. بنابراین پاسخ پرسش ابتدایی، «هیچ یک» است. اگرچه این به معنای بی توجهی به آن ها نیست. بلکه توجه دادن به ضرورتِ برقراریِ مداوم نظمی دیگر در چیزهاست، نظمی که از پیش معلوم نیست.
*در این یادداشت از مدخل «این همانی شخصی» دانشنامه فلسفه استنفرد، نشر ققنوس و بخشی از کتاب «نظم اشیا» فوکو، نشر مطالعات فرهنگی و اجتماعی استفاده شده است.