آیا فرمالیسم حقیقی، صفتی مذموم برای یک معمار و یا معمار منظر است؟
در طول تاریخ و به خصوص در دوران معاصر به قدری فرمالیسم در معماری مورد عتاب قرار گرفته است که پاسخ به این سؤال در نگاه اول شاید سهل و ممتنع باشد. ولی نگارنده معتقد است که مفهوم «فرم» در پارادایم معماری دچار اشتباهی رایج و مصطلح شده است. شاید دو نکتۀ ابتدایی ما را در ساده انگاری پاسخ به این پرسش دچار تردید کند:
1- به کار بردن مفهوم این واژه در گفتمان هنرهای دیگر غالبا معنای مذمومی ندارد و دست کم به اندازه پارادایم معماری مذمومیت این مفهوم گسترده نیست و هنرمند به دلیل پرداختن و یا بهتر بگوییم دستیابی به فرم در مظان اتهام قرار نمی گیرید.
2- دلیل دوم به تعبیر «فرمالیسم حقیقی» در پرسش مطرح شده باز می گردد. در واقع واکاوی تاریخی مفهوم فرم نشان می دهد که نه تنها به خودی خود معنای مذمومی ندارد که به کارگیری آن در پارادایم معماری نیز حامل معنای ناپسندی نیست.
گام نخست برای پاسخ به پرسش، جستجوی چرایی نکتۀ نخست است. پارادایم معماری چه تفاوت بنیادینی با باقی هنرها دارد که فرمالیست بودن در آن اتهام تقلیل معماری را در پیش دارد؟ این در حالی است که در هنرهای دیگر چون موسیقی، نقاشی، سینما و … رسیدن به «فرم» غایت هنر و موفقیت هنرمند در خلق اثر هنری تلقی می شود. دلیل اصلی این تفاوت این است که گفتمان های حاضر پیرامون تخریب و متهم کردن فرمالیسم در معماری دلایل خود را بر پایۀ فرض وجود دوگانۀ فرم و عملکرد پی ریزی کرده اند؛ عملکردی که در هنرهای دیگر به این معنا وجود ندارد.
مخالفان فرمالیسم هرچند منکر هنربودگی معماری نیستند ولی بر این باورند که معماری بر اساس ماهیتش ضروری است تا همچنین به عملکردی پاسخ دهد. به عبارتی دیگر دو پیش فرض در این باور وجود دارد: نخست آن که فرم مختص هنر است و معماری به واسطۀ هنربودنش واجد فرم است و در ثانی، معماری بر خلاف هنر استلزام پاسخ به عملکرد را دارا است که در هنرهای دیگر موضوعیت ندارد.
پیش فرض اول و دوم را می توان با بررسی نکتۀ دوم به نقد کشید. بنابراین ابتدا لازم است تا معنای حقیقی «فرم» عیان شود. ردگیری واژۀ فرم در زبان انگلیسی نشان می دهد که ریشۀ آن واژۀ لاتین Forma است. معنای دقیق آن مشخص نیست اما یکی از معانی نخستین آن «قالب» است و هرچند در بسیاری از فرهنگ های لغت آن را معادل «شکل» در نظر می گیرند اما ریشۀ آن، معانی چون، حدالرسم، طرح کلی و قالب را در خود دارد که آن را به طور کامل از واژۀ «شکل»، تمییز می دهد.
فعل بودن Form بر خلاف Shape دلیل دیگری بر تمایز این دو است. در واقع فرم هم زمان واجد فرآیند و زمان است؛ همان طور که چیزی ابتدا باید درون قالبی ریخته شود تا فرم بگیرد. ویژگی دیگر «فرم» این است که بر خلاف شکل، و همانند منظر، متصف به کل بودگی است. بنابراین فرم، ورای قراردهای شکلی، تاریخمند و ارجاعمند است و انفسی. به همین دلیل است که اگر هنرمندی اثرش را از ره یافت سنتزی از فهم خود و فهم تاریخی از پدیده در قالبی از فن و تکنیک ریخته باشد تا فرم بگیرد، اثرش به غایت هنر نزدیکتر است.
این در حالی است که اگر هنرمند خود را صرفا درگیر شکل های قراردادی و فارغ از فهم تاریخی کند می توان او را به تقلیل پارادایم هنری متهم کرد. با این توصیف فرض اول و دوم همزمان رد می شود؛ یعنی عملکرد مفهومی نیست که در برابر فرم قرار گیرد که صرفا در معماری به زیبایی بصری ارتباط داشته باشد. فرم معماری در صورتی فرم حقیقی است که عمکلرد، سازه، حس و باقی عناصر معماری در قالبی ریخته شده باشد تا فرم تولید شود. با این نگاه، شاید «ریخت» معادل بهتری برای فرم باشد و شاید حتی «ریخت» از فعل «ریختن» به عاریت گرفته شده است.
با این بازتعریف از مفهوم فرم، بسیاری از آثار معماری که گفته می شود صرفا به فرم توجه شده است و سازه، حس فضایی و عملکرد در آن دیده نشده در حقیقت به شکل توجه شده است و اساسا اثر به فرم نرسیده است. به گفتۀ فرانک لوید رایت: معماری، «ضرورتی» است که صورتی زیبایی شناسانه به خود گرفته است.