اگر مرکز، شهر را تعریف می کند، تهران چند مرکزی چرا شهریت ندارد؟ تهران چرا بی هویت شد؟
تهران شهری است که این روزها با یدک کشیدن عنوان کلانشهر همانند لحافی چهل تکه هر بخش آن ساز خود را سر می دهد. با داشتن مراکز شهری متعدد و تمرکز فعالیت های کلان ایران، مصداقی از بی هویتی است و این مهمترین چالش مدیریتی و احساس شهروندان از آن به شمار می آید. چالشی که طی سال های اخیر، در حوزه های مختلف مدیریتی، تخصصی و اجتماعی سعی به یافتن پاسخی برای آن داشته اند.
جامعه ادبی و هنری به عنوان نزدیکترین قشر به اجتماع شهری، بی هویتی و چندپارگی تهران را در مصادیق مختلف چون داستان، فیلم، شعر، نقاشی، عکس، روایت کرده اند. «شهر تهران هویت یکپارچه ای ندارد که بشود آن را تعریف کرد. در واقع تهران کلانشهری است که در آن همه خرده فرهنگ ها و اقلیت ها با هویت های مستقل و حتی شیوه های زیستی مستقل خودشان زندگی می کنند» (بلقیس سلیمانی، نویسنده). «محمدرضا اصلانی»، کارگردان و فیلم نامه نویس، شهر را تمثیلی از زبان و زبان را امری ارتباطی می داند. و با این استنباد گمگشتگی تهران را به چالش می کشد.
در این راستا، «منیر روانی پور»، نویسنده معاصر در مصاحبه ای با بیبیسی در دوم فوریه ۲۰۰۸ (13 بهمن 1386)، هویت و حقانیت شهریت امروز تهران را مورد سوال قرار می دهد: «چه کسی گفته تهران شهر است؟ آیا به صرف بودن چند خیابان و آسمان خراش و ماشین می توانیم به جایی بگوییم شهر؟ آن هم یک شهر قرن بیست و یکمی؟ واقعا شما به تهران می گویید شهر؟». در روایتی دیگر «مسعود کیمیایی»، کارگردان و فیلم نامه نویس، نیز در خصوص جایگاه تهران در ذهن شهروندان به بعد هویتی آن اشاره دارد: «قبل از اینکه درباره لهجه تهرانی فیلم هایم حرف بزنم اول باید ببینیم اصلا تهران لهجه دارد یا نه.
این شهر یک زمانی لهجه داشت ولی امروز متاسفانه لهجه اش را از دست داده. منظورم از لهجه تهرانی زبان نیست؛ لهجه خود شهر را می گویم؛ نوع زندگی مردم که عوض می شود، بافت فرهنگی و اجتماعی شهر که عوض می شود، به تبع آن زبان زیستی مردم هم تغییر می کند. در گذشته خیابان های این شهر هر کدام لهجه خاص خودش را داشت. تصور کنید اگر خیابان ری، نادری یا خیابان شمیران می خواست حرف بزند چطور حرف می زد؟ لهجه این خیابان ها خیلی با هم فرق داشت. یک روزی شمیران از اعیان نشین های تهران بود. کسانی که سفر اروپا می رفتند، در شمیران خانه داشتند».
در ماجرای روند توسعه از گذشته تا امروز، تهران مرکزش را گم کرد و در نبود آن، مناطق متعدد شهری سعی در بازیابی هویت از دست رفته دارند.
«دیوید کلارک» در کتاب «زوال شهری» به تجارب جهانی در خصوص بهره مندی از فضاهای مرکزی شهرها اشاره دارد و دکتر «احمد زنگانه» عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی، بازیابی مرکز شهر را طرح بازگشت شهر معرفی می کند. مکان تاریخی بودن، اولین نگاه به بازخوانی مرکز شهر است که سایر فعالیت ها و راهبردهای ارائه شده از سوی مدیریت شهری در خصوص باز زنده سازی، مرکز شهر را سازماندهی می کند. مکانی فرسوده، که نوسازی، راهکار احیاء حیات اجتماعی-کالبدی آن است. از سوی دیگر متولیان شهری، فرسودگی را به عنوان عاملی موثر در مشکلات هویتی مرکز پذیرفته اند اما عوامل مختلفی برای تفسیر آن ارائه می دهند. بافت های فرسوده شهری، عموما بافت های مرکزی در بخش تاریخی شهر و محصول سیاست های توسعه شهری ناکارآمد هستند.
توسعه ای که در راستای سیاست های تمرکززدایی اجتماعی، اقتصادی و حمل و نقل شکل گرفته اند. این بافت ها با انحطاط کالبدی، اجتماعی و فرهنگی از عوارضی چون بی هویتی، ناامنی و گسیختگی اجتماعی، انحطاط اقتصادی و ناپایداری کالبدی در برابر عوارض طبیعی روبرو هستند.
«فرخ زنوزی»، با صحه بر تاریخی بودن مرکز، مشکلات آن را فرسودگی می داند. از نگاه وی، توسعه شهرها بر اساس نظام مدرن، پاك كردن صورت مسئله به جای حل آن در نبود مرکز شهر است. «عبدالحسین مختاباد»، عضو پیشین شورای اسلامی شهر تهران ، دلیل آنرا ضعف اقتصادی منطقه بر می شمرد و در نهادی دیگر تمرکز فعالیت ها را ملاک عمل و مداخله در نظر می گیرند.
از این دیدگاه، شرط مرکز بودن دو لایه تاریخ و اقتصاد است. مرکز مکانی تاریخی است که با سنگ فرش کردن و ایجاد پایگاه های اقتصاد خرد مانند دست فروش ها و غرفه های توزیع غذا…، می توانند آن را زنده نگه دارند و برای پاسخ به این راهکار مراکز متعدی در مناطق تهران پیشنهاد می دهند. اما صرف تاریخی بودن دلیل بر مرکزیت نیست و سیاست اقتصادی نیز، عملی تداوم یافته در اقدام احیاء مرکز نخواهد بود. اگر اینچنین باشد، در هر شهر، کانون های تاریخی و اقتصادی مختلفی وجود دارند که می توانند به مرکز شهر تبدیل شوند. این رویکرها، تعریفی دقیق و جامع از مرکز شهر و در نهایت مکان یابی درست امروز آنرا موجب نخواهد شد.
سؤال «چرا تهران بی هویت شد؟» و «کجایی مرکز تهران» امروز به مهمترین چالش مدیریتی و مطالبه شهروندان در تهران تبدیل شده است. در این خصوص پاسخ های مختلفی در حوزه های تخصصی، اجتماعی، مدیریتی و جامعه، به آن داده شده است. هر کدام با تحلیل یک لایه سعی در پاسخگویی دارند. با وجود دیدگاه های متفاوت تحلیلی، همه صاحب نظران و جامعه، نبود مرکز را عامل غایی و اصلی آن می دانند و بر لزوم توجه و احیاء مرکز، اتفاق نظر وجود دارد. اما از نگاه مخاطب و صاحب نظران کدام لایه در شهر یعنی مرکز؟
ارزش و همگنی خبرهای ذکر شده در اهمیت قرار دادن مرکز شهر و اعتبار سنجی شهر با آن است و نبود آن یکی از عوامل بی هویتی امروز تهران می باشد. اما آنچه قابل توجه است، علی رغم وضوحی که در اهمیت داشتن مرکز وجود دارد، در بطن مطالب عنوان شده، توافقی نظری دال بر «مکانگزینی» و «چرایی مرکز شهر»، میان مسئولان، متخصصان و مردم وجود ندارد. توافق در مورد «اهمیت» مرکز است نه «تعریف» آن.
آنچه امروزه از مرکز شهر نام برده می شود، در واقع یکی از مناطق تاریخی تهران است که خیابان ها و میادین زیادی را پوشش می دهد و آنچه مسلم است، مناطق گزینش شده برای مرکز بودن بسیار کلان و ناهمگن می باشند. یک یا چند «منطقه»، نمی تواند مرکز شهر باشد، بلکه یکی از مناطق چندگانه در تقسیمات شهری تهران است.